پدیدارشناسی چیست و چگونه میتوان آن را در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد؟
پدیدارشناسی معادل واژه فنومنولوژی (Phenomenology) است و از نظری لغوی یعنی مطالعه پدیدهها از هر نوع، و توصیف آنها با درنظرگرفتن نحوه بروز آنها، قبل از اینکه بخواهیم آنها را تأویل یا به لحاظ ارزشی قضاوت کنیم.
زمانی تجربهگرایان بر این باور بودند که معرفت ما نمیتواند از تجربه ما بالاتر برود، به تعبیر دیگر معرفت ما در حد تجربه ماست. در سالهای بعد، تجربهگرایی به نام برنتانو به این نتیجه رسید که همه استنتاجهای فلسفی باید برگرفته از تجربه انسان باشد. او از تحلیل بیواسطه تجربه خودآگاه که آن را ادراک باطنی یا شهود مفهوم مینامید، حمایت کرد.
برنتانو تأثیری روی شاگردش، هوسرل، گذاشت که سبب بهوجودآمدن مرحلهای تازه برای جنبش جدید پدیدارشناسی شد. بنابراین، ادموند هوسرل پایهگذار مکتب پدیدارشناسی میشناسند. اما بعد از هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی معنای جدید و متفاوتی یافت. به همین دلیل این اصطلاح را به لحاظ مفهومی میتوان به دو دوره تاریخی پیش از هوسرل و پس از هوسرل تقسیم کرد.
در مقطع زمانی قبل از هوسرل، پدیدارشناسی عمدتاً به فهم و ادراک هستی توجه میکرد، اما در دوره زمانی بعد از هوسرل، پدیدارشناسی با نوعی از تکثر مفهومی مواجه میشود. با این تقسیمبندی، پدیدارشناسی دو تعریف توصیفی و معناشناسانه (تفسیری) پیدا کرد. تفکر هایدگر در این زمان بود که جلوهگر شد. ادموند هوسرل و مارتین هایدگر باوجود تفاوتهایی که در این زمینه دارند، دو نظریهپرداز اصلی پدیدارشناسی میدانند. این دو نظریهپرداز، پدیدارشناسی را علم تأویل و تفسیر پدیدهها میدانند.
هوسرل معتقد است پدیدارشناسی روشی برای تحلیل ساختار آگاهیست و برای رسیدن به فهمی عمیق از هر مسئلهای باید روی تجربههای زیستی تمرکز کرد. هدف او به عنوان بنیانگذار پدیدارشناسی در قرن بیستم، این بود که از تجربیاتی که معمولاً شخصی یا سوبژکتیو خوانده میشوند، مانند تجربیات روزمره، تحلیلی علمی ارائه دهد.
شعار معروف هوسرل « بازگشت به خود شئ بود»؛ یعنی مواجهه مستقیم با خود اشیا. اما شرط این امر این است که اجازه دهیم آنها خود را در ساختار آگاهی ما پدیدار کنند.
هوسرل معتقد است هنگام مواجهه با اشیا باید فرضیات و نظریات آزموننشده را تعلیق («در پرانتز گذاشتن») کنیم و اجازه دهیم آنها بر ما پدیدار شوند. او میگوید پدیدارشدن به معنای کشفکردن اشیا، بیرون از ساختار آگاهی فرد نیست. « چنین نیست که سوژه شئ را آنچنان که هست کشف کند، بلکه [شناخت ما از] شئ حاصل تلاقی پدیدارها و ساختار آگاهی فرد است». او در اینباره اصطلاح تقویمکردن (CONSTITUTION) را به کار میبرد و میگوید آگاهی درون ساختار آگاهی تقویم میشود.
درواقع، او معتقد است ما هنگام شناخت متعلق باید ذهن خود را از هر پیشفرض تعلیق کنیم، به عبارت دیگر، پیشفرضهای خود را در فهم خود از آنچه خود را بر ما پدیدار میکند دخیل نکنیم. هایدگر در همین نکته با هوسرل مخالفت میکند.
هایدگر میگوید تلاش هوسرل برای فهمی عمیق بدون داشتن یک پیشفرض غیرممکن است. او برای این امر از کلمه «دازاین» استفاده میکند و میگوید آگاهی ما حاصل جهانبودگی و تجربه زیسته ماست. بنابراین، هیچکس نمیتواند نگاهی تهی از پیشفرض به امر یا چیزی که میخواهد خود را بر ما پدیدار کند، داشته باشد. البته هوسرل از تهیکردن پیشفرض صحبت نمیکند بلکه از تعلیق آن در لحظهای که پدیدهای خود را برما مینمایاند، سخن میگوید.
مفهوم دیگری که هوسرل معرفی میکند «حیثیت التفاتی» است؛ به این معنا که آگاهی نمیتواند بریده از جهان باشد. امکان شکاکیت فراگیر وجود ندارد، چون ذهن انسان همواره معطوف به اشیاست و آگاهی بدون این حیث التفاتی نمیتواند وجود داشته باشد. این نکته مورد اختلاف هوسرل با دکارت است.
در کل در روش پدیدارشناسی، پدیدهها به همان شکلی که افراد در موقعیتی خاص آن را درک میکنند و میبینند، شناسایی میشوند. از دیدگاه این مکتب جهان خارج ساخته و پرداخته آگاهی ما انسانهاست. درواقع، انسان نمیتواند ماهیت اشیا و امور را بشناسد، فقط میتواند نمود آنها را به صورت یک پدیده درک کند.
کاربستپذیری روش پدیدارشناسانه در زندگی
خوب، باتوجه به اینکه این فلسفه در وهله نخست با تحلیل تجربیات روزمره فرد سروکار دارد، پرسشی که اکنون میتوان طرح کرد این است که این رویکرد و روش فلسفی را چگونه میتوان در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد.
بازگشت به خود شیء در روش پدیدارشناسانه به این معناست که به جای اینکه موجودات زیستجهان را بر اساس مقولات و مفاهیم و نظریههای از پیش موجودِ آزموننشده بفهمیم و تحلیل کنیم، اجازه دهیم موجودات زیستجهان ما خود را بر ما پدیدار کنند. روش «درپرانتزگذاشتن»، تکنیک بسیار خوبی در مواجهه با پدیدارهای نو، اشخاص نو، نظریههای نو، بحثهای نو و غیره است.
روش «درپرانتزگذاشتن» به این معناست که در هر مواجههای به جای اینکه تلاش کنیم فرد مقابل را بر اساس پیشداشتهایی که میتوانند نادرست باشند و ادراک ما کج و معوج کنند، قضاوت کنیم، اجازه دهیم افراد خود را بر ما پدیدار کنند. تعلیق این پیشداشتها میتوانند در این فرایند به ما کمک کنند. تعلیقکردن به ما امکان مواجهه با امر نو را میدهد و نمیگذارد که جهان پیرامون خود را بر اساس آنچه از قبل میدانیم «بازتولید» کنیم.
درواقع، تعلیق، امکان گشودهشدن چشماندازهای نو، تغییر و دگرگونی را فراهم میکند و سبب میشود خطر جزماندیشی و جمود کاهش یابد. در پاسخ به این سؤال که آیا ما اصلاً میتوانیم چنین تعلیقی انجام دهیم؟! باید گفت بله؛ ما این کار را بارها در هنگام تجربههایی مثل دیدن یک نمایش انجام دادهایم. ما بارها «شخصیت واقعی» بازیگران را تعلیق میکنیم تا با شخصیت درون نمایش ارتباط برقرار کنیم، در غیر این صورت امکان لذتبردن از یک نمایش میسر نخواهد شد.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای کسانی که میخواهند درباره پدیدارشناسی بیشتر بدانند درسگفتارهایی برگزار میکند.
واژههای کلیدی: پدیدارشناسی، درسگفتار پدیدارشناسی هوسرل، درپرانتزگذاشتن، تعلیق، تقویمکردن
نویسنده: الهام رضانژاد
نظر شما :