پدیدارشناسی چیست و چگونه می‌توان آن را در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد؟

۲۶ آبان ۱۴۰۰ | ۱۵:۲۴ کد : ۲۱۵۵۶ اخبار ماتا
تعداد بازدید:۱۱۳۵۳

پدیدارشناسی معادل واژه فنومنولوژی (Phenomenology) است و از نظری لغوی یعنی مطالعه پدیده‌ها از هر نوع، و توصیف آنها با درنظرگرفتن نحوه بروز آنها، قبل از اینکه بخواهیم آنها را تأویل یا به لحاظ ارزشی قضاوت کنیم.

زمانی تجربه­‌گرایان بر این باور بودند که معرفت ما نمی‌­تواند از تجربه ما بالاتر برود، به تعبیر دیگر معرفت ما در حد تجربه ماست. در سال‌­های بعد، تجربه­‌گرایی به نام برنتانو به این نتیجه رسید که همه استنتاج‌های فلسفی باید برگرفته از تجربه انسان باشد. او از تحلیل بی‌واسطه تجربه خودآگاه که آن را ادراک باطنی یا شهود مفهوم می‌نامید، حمایت کرد.

برنتانو تأثیری روی شاگردش، هوسرل، گذاشت که سبب به­‌وجود­آمدن مرحله‌­ای تازه برای جنبش جدید پدیدارشناسی شد. بنابراین، ادموند هوسرل پایه­‌گذار مکتب پدیدارشناسی می‌شناسند. اما بعد از هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی معنای جدید و متفاوتی یافت. به همین دلیل این اصطلاح را به لحاظ مفهومی می‌توان به دو دوره تاریخی پیش از هوسرل و پس از هوسرل  تقسیم کرد.

در مقطع زمانی قبل از هوسرل، پدیدارشناسی عمدتاً به فهم و ادراک هستی توجه می­‌کرد، اما در دوره زمانی بعد از هوسرل، پدیدارشناسی با نوعی از تکثر مفهومی مواجه می‌­شود. با این تقسیم‌­بندی، پدیدارشناسی دو تعریف توصیفی و معنا­شناسانه (تفسیری) پیدا کرد. تفکر هایدگر در این زمان بود که جلوه­‌گر شد. ادموند هوسرل و مارتین هایدگر باوجود تفاوت‌هایی که در این زمینه دارند، دو نظریه‌پرداز اصلی پدیدارشناسی می‌دانند. این دو نظریه‌پرداز، پدیدارشناسی را علم تأویل و تفسیر پدیده­‌ها می‌دانند.  

هوسرل معتقد است پدیدارشناسی روشی برای تحلیل ساختار آگاهی‌ست و برای رسیدن به فهمی عمیق از هر مسئله‌­ای باید روی تجربه­‌های زیستی تمرکز کرد. هدف او به عنوان بنیانگذار پدیدارشناسی در قرن بیستم، این بود که از تجربیاتی که معمولاً شخصی یا سوبژکتیو خوانده می­‌شوند، مانند تجربیات روزمره، تحلیلی علمی ارائه دهد.

شعار معروف هوسرل « بازگشت به خود شئ بود»؛ یعنی مواجهه مستقیم با خود اشیا. اما شرط این امر این است که اجازه دهیم آنها خود را در ساختار آگاهی ما پدیدار کنند.

هوسرل معتقد است هنگام مواجهه با اشیا باید فرضیات و نظریات آزمون‌نشده را تعلیق («در پرانتز گذاشتن») کنیم و اجازه دهیم آنها بر ما پدیدار شوند. او می­‌گوید پدیدارشدن به معنای کشف‌کردن اشیا، بیرون از ساختار آگاهی فرد نیست. « چنین نیست که سوژه شئ را آنچنان که هست کشف کند، بلکه [شناخت ما از] شئ حاصل تلاقی پدیدارها و ساختار آگاهی فرد است». او در این‌­باره اصطلاح تقویم­‌کردن (CONSTITUTION) را به کار می‌­برد و می­‌گوید آگاهی درون ساختار آگاهی تقویم می‌­شود.

درواقع، او معتقد است ما هنگام شناخت متعلق باید ذهن خود را از هر پیش‌فرض تعلیق کنیم، به عبارت دیگر، پیش‌فرض‌های خود را در فهم خود از آنچه خود را بر ما پدیدار می‌کند دخیل نکنیم. هایدگر در همین­ نکته  با هوسرل مخالفت می­‌کند.

هایدگر می­‌گوید تلاش هوسرل برای فهمی عمیق بدون داشتن یک پیش‌­فرض غیرممکن است. او برای این امر از کلمه «دازاین» استفاده می­‌کند و می‌گوید آگاهی ما حاصل جهان­‌بودگی و تجربه زیسته ماست. بنابراین، هیچ­‌کس نمی‌تواند نگاهی تهی از پیش‌فرض به امر یا چیزی که می‌خواهد خود را بر ما پدیدار کند، داشته باشد. البته هوسرل از تهی­‌کردن پیش‌فرض صحبت نمی‌کند بلکه از تعلیق آن در لحظه‌­ای که پدیده‌ای خود را برما می‌نمایاند، سخن می­‌گوید.

مفهوم دیگری که هوسرل معرفی می­‌کند «حیثیت التفاتی» است؛ به این معنا که آگاهی نمی‌­تواند بریده از جهان باشد. امکان شکاکیت فراگیر وجود ندارد، چون ذهن انسان همواره معطوف به اشیاست و آگاهی بدون این حیث التفاتی نمی‌تواند وجود داشته باشد. این نکته مورد اختلاف هوسرل با دکارت است.

در کل در روش پدیدارشناسی، پدیده­‌ها به همان شکلی که افراد در موقعیتی خاص آن را درک می‌کنند و می‌بینند، شناسایی می­‌شوند. از دیدگاه این مکتب جهان خارج ساخته و پرداخته آگاهی ما انسان‌هاست. درواقع، انسان نمی‌­تواند ماهیت اشیا و امور را بشناسد، فقط می‌­تواند نمود آنها را به صورت یک پدیده درک کند.

کاربست­‌پذیری روش پدیدارشناسانه در زندگی

خوب، باتوجه به اینکه این فلسفه در وهله نخست با تحلیل تجربیات روزمره فرد سروکار دارد، پرسشی که اکنون می‌توان طرح کرد این است که این رویکرد و روش فلسفی را چگونه می‌توان در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد.

بازگشت به خود شیء در روش پدیدارشناسانه به این معناست که به جای اینکه موجودات زیست‌­جهان را بر اساس مقولات و مفاهیم و نظریه‌های از پیش موجودِ آزمون‌نشده بفهمیم و تحلیل کنیم، اجازه دهیم موجودات زیست‌جهان ما خود را بر ما پدیدار کنند. روش «درپرانتزگذاشتن»، تکنیک بسیار خوبی در مواجهه با پدیدارهای نو، اشخاص نو، نظریه‌های نو، بحث‌های نو و غیره است.

روش «درپرانتزگذاشتن» به این معناست که در هر مواجهه‌ای به جای اینکه تلاش کنیم فرد مقابل را بر اساس پیشداشت‌هایی که می‌توانند نادرست باشند و ادراک ما کج و معوج کنند، قضاوت کنیم، اجازه دهیم افراد خود را بر ما پدیدار کنند. تعلیق این پیش‌داشت‌ها می‌توانند در این فرایند به ما کمک کنند. تعلیق‌کردن به ما امکان مواجهه با امر نو را می‌دهد و نمی‌گذارد که جهان پیرامون خود را بر اساس آنچه از قبل می‌دانیم «بازتولید» کنیم.

درواقع، تعلیق، امکان گشوده‌شدن چشم‌اندازهای نو، تغییر و دگرگونی را فراهم می‌کند و سبب می‌شود خطر جزم‌اندیشی و جمود کاهش یابد. در پاسخ به این سؤال که آیا ما اصلاً می‌توانیم چنین تعلیقی انجام دهیم؟! باید گفت بله؛ ما این کار را بارها در هنگام تجربه‌هایی مثل دیدن یک نمایش انجام داده‌ایم. ما بارها «شخصیت واقعی» بازیگران را تعلیق می‌کنیم تا با شخصیت درون نمایش ارتباط برقرار کنیم، در غیر این صورت امکان لذت­‌بردن از یک نمایش میسر نخواهد شد.

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای کسانی که می­‌خواهند درباره پدیدارشناسی بیشتر بدانند درس‌گفتارهایی برگزار می‌­کند.

واژه‌­های کلیدی: پدیدارشناسی، درس‌گفتار پدیدارشناسی هوسرل، درپرانتزگذاشتن، تعلیق، تقویم‌­کردن

نویسنده: الهام رضانژاد


نظر شما :