گفتوگوی «فرهنگ امروز» با دکتر تکمیل همایون :دارالفنون؛ گسست از سنت مکتبخانهای
در دارالفنون این مسئله که علوم چه طبیعی و ریاضی و فنی و چه انسانی و اجتماعی و سیاسی با هم در ارتباط هستند و تحول آنها در پیوند با یکدیگر است مورد عنایت قرار نگرفت، به همین دلیل دارالفنون رشد سالم و هماهنگ پیدا نکرد، اما قابل توجه است که فارغالتحصیلان آن غالباً در زمرهی آزادیخواهان درآمدند.
فرهنگ امروز/معصومه آقاجانپور: رجوع به مقطعی از تاریخ ایران شاید فهم ریشهی مشکلات نهاد آموزش در ایران را بیشتر و بهتر نمایان کند. تأسیس دارالفنون بهعنوان اولین نهاد آموزش به سبک جدید نمونهای از شیوهی مواجههی ایرانیان با پیشرفت غرب است. در دوره ناصری دولتمردان با سفر به خارج از مرزهای ایران دریافتند دیگر روش مکتبخانهای پاسخگوی نیاز آنان نخواهد بود. هرچند صورتبندی مسئله از سوی سران قاجار ناشی از نوعی ضرورت بود، اما کجفهمی آنان از ملزومات پیشرفت از همان ابتدا خود را در چیدمان رشتههای تحصیلی نشان داد. رشتههای تخصصی در دارالفنون شامل ۷ رشته، پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی بود و دروس عمومی هم شامل زبان فرانسه، ریاضی، تاریخ و جغرافیا؛ و حاصل آن شد که تأسیس دارالفنون و ورود علوم غریبه موجب شود نظام آموزش در ایران نسبت اندکی با دوران گذشته داشته باشد. آنچه در زیر میخوانید مصاحبهایست که فرهنگ امروز با دکتر ناصر تکمیل همایون، استاد تاریخ و جامعهشناسی در این خصوص ترتیب داد.
در سیستم آموزش، مدرسه همواره پیشنیاز تأسیس نهاد آموزش عالی است. اگر دارالفنون را اولین نهاد آموزش عالی به سبک جدید بدانیم، نخستین مدرسه به سبک جدید ۳۷ سال و نخستین دبیرستان ۴۷ سال پس از تأسیس دارالفنون تأسیس شدند. چگونه یک نهاد میتواند بدون پیشنیازش تأسیس شود؟
پرسش شما اساسی است، تأسیس دارالفنون در حدود ۲۰ سال پیش از تأسیس مدرسه -همانند آن در ژاپن- و ۴-۳ سال پیش از تأسیس مدرسهی دارالفنون استانبول بوده است و به نظرم میرسد چندی قبل از آن مدرسهای نهچندان معتبر شبیه دارالفنون در تبریز بنا شده بود. نام دارالفنون شاید در عثمانی پیش از ایران در زبانها جاری بوده است، جالب است بدانید هماکنون نیز خیابان کوچکی به نام دارالفنون در مرکز استانبول وجود دارد. همانطور که فرمودید در ایران این مدرسهی عالی برخوردار از مدارس متوسطه نبود. دانشجویان نه تنها زبان خارجی نمیدانستند بلکه در دانستن زبان فارسی هم ضعیف بودند. به گمانم امکانهایی وجود داشت که شاگردان برجستهای وارد دارالفنون شوند، اما ناصرالدینشاه میخواست فرزندان اعیان و اشراف و شاهزادگان و رجال دولتی به سلک دانشآموزی درآیند. اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان آورده است: «یکصد نفر از اولاد شاهزادگان عظام و امرا و اعیان و رجال دولت که برای تحصیل در مدرسهی مبارکهی دارالفنون منتخب شده بودند...» (ج ۲، ص ۱۰۸) روشن است که همهی آنها قابلیت دانشجویی نداشتند و به همین دلیل همه فارغالتحصیلان برجسته نبودند. بدیهی است که دارالفنون نیاز به دانشجویان برجستهای داشت که بتوانند دروس عالی را بفهمند.
بین تأسیس اولین دانشگاه یعنی دارالفنون در ۱۲۳۰ شمسی با دومین دانشگاه در ۱۳۱۳ فاصلهی زمانی زیادی وجودی داشت. مبنای تأسیس دارالفنون چه بود که در این سالها جامعهی علمی نیازی به تأسیس دانشگاه نمیدید؟
درست است که فاصلهی تأسیس دارالفنون (ربیعالاول ۱۲۶۸ ق/ دسامبر ۱۸۵۱ م) تا تأسیس دانشگاه تهران (۱۳۱۳ ش) نزدیک به ۸۰ سال طول کشید، اما طی این سالها تحولات زیادی در آموزش عالی در ایران پدید آمد؛ نهضت مدرسهسازی در ایران شروع شده بود و در تهران و ولایات مدارس زیادی توسط نیکوکاران فرهنگی تأسیس شده بود، البته ایجاد مدرسههای جدید متأسفانه با افول دارالفنون که سلطهی استبداد و تنگنظریهای شاه عامل اساسی آن بود رویارویی پیدا کرد. باآنکه دارالفنون مقدمات تأسیس دانشگاه را فراهم آورد، اما با جدایی بعضی رشتهها از آن و جایگزینی در مدرسههای مستقل و بیتوجهی نظام حکومتی از اعتبار آن کاسته شد، بهطوریکه به قول مرحوم محبوبی اردکانی: «به روزی افتاد که وسیلهی تفریحات کودکانهی عزیزالسلطان و همبازیهایش شد، آن هم تفریحاتی از روی کمال بیتربیتی که نتیجهی آن بیاحترامی به کارکنان مدرسه و پرتاب سنگ و چوب به در و دیوار مدرسه و شکستن شیشه و این قبیل حرکات بود.» (تاریخ تحول در دانشگاه تهران ص ۲۱) و سرانجام دارالفنون پس از مشروطیت بهصورت یک دبیرستان دولتی درآمد.
اما دارالفنون مبتنی بر افکار و آرمانهای امیرکبیر استمرار پیدا کرد و مدرسههای تخصصی (عالی) یکی پس از دیگری تأسیس شدند و جنبشهای مدرسهسازی ابتدایی و متوسطه پیشنیازهای مدرسهی عالی را فراهم میساخت. این مدرسه از بدو تأسیس تا سال ۱۳۰۹ قمری (۱۸۹۲ م) یعنی مدت ۴۰ سال رویهمرفته ۱۱۰۰ فارغالتحصیل داشته است و در همین سالها ۲۶ معلم اروپایی و ۱۶ معلم ایرانی عهدهدار آموزش بودهاند. فارغالتحصیلان هرچند از آغاز فرزندان کمسواد طبقات بالا بودند، اما هم در آنها تحول ایجاد شد و هم دانشجویان جدید احترام دارالفنون را بالا بردند بهطوریکه پس از یک سال تحصیل در خارج میتوانستند وارد اونیورسیتههای اروپایی شوند. تحولاتی که بهواسطهی تأسیس دارالفنون در سیستم آموزشی کشور به وجود آمد را میتوان اینگونه تقسیم کرد:
الف- با تأسیس مدرسهی نظام و مدرسهی پزشکی بخشی از وظایف دارالفنون کاسته شد، در نتیجه کوششهای دارالفنون نقصان یافت.
ب- مدارس تخصصی عالی به شرح زیر تأسیس شدند: مدرسهی علوم سیاسی، ۱۳۱۷ قمری (۱۸۹۹ م)، مدرسهی فلاحت، ۱۳۱۹ قمری (۱۹۰۱ م)، مدرسهی طب، ۱۳۳۷ قمری (۱۹۱۸ م)، دارالمعلمین و دارالمعلمات، ۱۳۳۹ قمری (۱۹۱۹ م)، مدرسهی حقوق، ۱۳۳۹ قمری (۱۹۲۰ م)، مدرسهی عالی فلاحت، ۱۳۰۱ خورشیدی (۱۹۲۲ م)، مدرسهی تجارت، ۱۳۰۵ خورشیدی (۱۹۲۵ م)، دارالمعلمین عالی، ۱۳۰۷ خورشیدی (۱۹۲۸ م)، مدرسهی دامپزشکی، ۱۳۱۱ خورشیدی (۱۹۳۲ م).
فکر تأسیس دانشگاه université یا دارالعلوم یا بهاصطلاح علمای کشورهای عربی الجامعه، از سال ۱۳۰۵ خورشیدی توسط دکتر سنگ نمایندهی مجلس شورای ملی در ایران مطرح شد و سرانجام در ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ شمسی کلنگ آن بر زمین زده شد و مدرسههای عالی تأسیسشده پس از دارالفنون در آن جای یافتند.
آیا دارالفنون گسستی میان سیستم آموزش قدیم و جدید ایجاد کرد یا اینکه نشانههایی از سنتهای مکتبخانهای در دارالفنون دیده میشد؟
در اروپا علوم جدید در پی علوم گذشته (یونان و روم و حتی اسکولاستیک) استمرار پیدا کرد. در ایران علوم جدید بسیار اندک بر دانشهای کهن استوار گردید، دانشهای گذشته گویی «علوم غریبه» بودند، این امر هنوز هم به چشم میخورد. بااینهمه، برخی از دانشمندان عصر قاجار کوشیدند با زنده کردن علوم کهن ایرانی و زدودن خرافات و اباطیل عامیانه به نوعی آن را در پیوند با علوم جدید قرار دهند؛ مدرسههای جدید وظایف خود را در این مورد انجام میدادند، اما بعضی دانشهای اروپایی (بهویژه فنی و نظامی و پزشکی) کاملاً جدید نبودند و ایرانیان چون دستاوردی نو به آموختن آن میپرداختند.
آنچه که در تأسیس دارالفنون مورد توجه است این است که بانیان آن چه علمی را مرکز توجه قرار دادند. با توجه به دروسی که در دارالفنون تدریس میشد میتوان نتیجه گرفت که توجه به علوم فنی بیش از علوم انسانی بود، علت این نادیده گرفته شدن علوم انسانی چه بود؟
این مدرسه موقعیتی همانند مدرسهی پلیتکنیک Ecole Polytechnique فرانسه را به ذهن متبادر میکند و به همین دلیل جنبههای فنی و علمی جدید و دانش پزشکی در آن بیشتر لحاظ شده است. علوم انسانی به فضایی که امروز برای جامعهی ما مطرح است در آن روزگار زیاد مورد توجه نبوده است، آنان مکان تدریس آن علوم (فلسفه، فقه، حقوق و ادبیات) را در حوزههای دینی میدانستند و با جامعهشناسی، روانشناسی و دیگر رشتههای جدید علمی آشنا نبودند، اما جغرافیای جدید و تاریخ کموبیش ادبیات فارسی و عربی مورد توجه قرار داشت. مرحوم امیر فراموش نکرده بود که دانشجویان این مدرسهی عالی نباید از دیانت و زبان و ادبیات فارسی دوری گزینند، به همین دلیل معلمی خوشنام به نام شیخ محمد صالح را مأمور تدریس فارسی و عربی و مسائل مذهبی و برپا داشتن نماز جماعت کرده بود. در ماه رمضان و روزهای اعیاد یا سوگواریهای مذهبی مدرسه تعطیل میشد.
مرحوم امیرکبیر که به اعزام دانشجو به خارج از کشور اعتقاد زیادی نداشت و دریافته بود که آنان برای سازندگی ایران سودمندی زیادی ندارند تصمیم گرفت از استادان خارجی (که از کشورهای بیطرف مثل اتریش بودند) دعوت کند که برای تدریس و تعلیم جوانان به ایران بیایند و تدریس آنان را فقط در رشتههایی طالب بود که در آن زمان برای ایجاد تحول در ایران لازم و ضروری به شمار میرفت. جنگهای روسیه با ایران روشن ساخته بود که در امر نظام و قشون باید نوسازی پدید آید؛ پزشکی و داروسازی و جراحی نیز مورد نیاز جامعه بود؛ همچنین برای شناخت ثروتهای کشور درس معدنشناسی هم در برنامه باید قرار میگرفت. روزنامهی وقایع اتفاقیه (شماره ۱۳) هم این مسئله را تأیید کرده است: «اغلب علوم و صنایع که در بعضی دول متداول و معمول است در این دولت نیز شایع گردد و گذشته از آنکه اطفال مزبور علم مهندسی و حرکت قشونی را یاد خواهند گرفت بر علم طبابت و جراحی نیز درس خواهند خواند و در حقیقت این علم نعمت بزرگی است جهت عام و خاص.»
استادان دارالفنون (تعلیمخانه، مدرسهی نظامیه، مکتبخانهی پادشاهی، معلمخانه) که نام و نشان آنها در کتابهای عصر ناصری آمده است، برجستگی خاصی داشتند و پارهای از نقشهکشیها و نوشتههای آنان هنوز هم برای زمان معتبر است. اما فزون بر این امر، کتابهای درسی سانسور میشد، نویسنده و استاد مورد مؤاخذه قرار میگرفت و گاه اخراج میشد، باآنکه شاه برای تظاهر گهگاه به دارالفنون میآمد و معلمان و محصلان را مورد تفقد قرار میداد. ناصرالدینشاه غالباً در امتحانات ثلث سوم در مدرسه حاضر میشد و گزارش کارها به عرض ایشان میرسید و گاه اتفاق افتاده که از همین مدرسه انتقاد کرده و نارضایی خود را اعلام داشته است و جلوی تدریس هر درسی را که اندک رابطهای با علوم انسانی و اجتماعی داشت، میگرفت. در دارالفنون این مسئله که علوم چه طبیعی و ریاضی و فنی و چه انسانی و اجتماعی و سیاسی با هم در ارتباط هستند و تحول آنها در پیوند با یکدیگر است، مورد عنایت قرار نگرفت و به همین دلیل دارالفنون رشد سالم و هماهنگ پیدا نکرد، اما قابل توجه است که فارغالتحصیلان آن غالباً در زمرهی آزادیخواهان درآمدند. به عقیدهی من مدرسهی دارالفنون میتواند اولین مدرسهی عالی [به یک معنا متوسطه] در ایران به شمار آید و امیرکبیر کوشش کرده بود این نهاد و آموزش در ساخت فرهنگی ایرانیان بنیاد گیرد؛ درهرحال، اقدام امیرکبیر و روند سالم و ناسالم دارالفنون بر روی هم در تحول جامعهی ایران کارساز بود.
نظر شما :