یادداشت دکتر فاضلی؛قرائتی جدید از معرفتشناسی دانشگاه لطفاً وارونه فکر کنید استاد!
قرائتی جدید از معرفتشناسی دانشگاه
لطفاً وارونه فکر کنید استاد!
«رسانهای شدن» فرهنگ چه مسئولیتی را متوجه استادان دانشگاه کرده است؟
طی دهههای اخیر، رویکرد به دانشگاه تحت تأثیر معرفت شناسیهای جدیدی قرار گرفته که قرائتهای تازهای از این نهاد را در سطح جهان ارائه میکند. این نگاه نوین که کل سیاستگذاری علم و سیاستگذاری دانشگاه را تحت تأثیر قرار داده، برخاسته از دو تئوری اساسی «سیستم نوآوری» و «دیدگاههای برنولاتور» است.
دانشگاه خلاق باید به «چرخه دانش» مجهز باشد
بر اساس ایده اول (سیستم نوآوری) که در سالهای 1985 به بعد مطرح شد دانش و فن از حوزه انسانی و مغزهای فردی فراتر رفت، تا آنجا که دیگر در رقابت جهانی و اقتصاد سیاسی علم ابنسیناها، ابوریحانها، هایدگرها، فوکوها و... نمیتوانستند اثرگذار باشند.
براین اساس، باید مؤسسات دانش را به صورت سیستمهای خلاق و مولد تعریف کنیم و تکیه خود را از «فرد» به «مؤسسه» و «سازمان» ارتقا دهیم. برای خلاق و پربار کردن آن، «چرخه» تعریف کنیم؛ «چرخه دانش»، از کسی که دانش را به کار گرفته تا رسانهای که آن را منتقل و سازمانی که مدیریتش میکند، شامل میشود. بنابراین براساس این ایده، برای داشتن دانشگاه فعال و خلاق باید به طرف «سیستم نوآوری» حرکت کرد و سیستمهای دانشگاهی را با مصرفکنندگانش یعنی جامعه، دستگاههای اداری، جهان دانش، محققان، دانشجویان، مردم و... پیوند داد. بنابراین مهمترین سیاست ما برقراری ارتباط است.
در عمل اگر چه جهانی شدهایم اما مرزهای جغرافیایی، سیاسی و ملی هنوز وجود دارند و هنوز تفاوتهای فرهنگی، زبانی، تمدنی و تاریخی خودنمایی میکنند. هنوز فرهنگها به صورت خانوادههای فرهنگی در جهان زندگی میکنند و ما با ترکیه، افغانستان، تاجیکستان احساس نزدیکی بیشتری میکنیم تا خانواده فرهنگی اسکاندیناوی. از این رو، باید بپذیریم که همه علوم بویژه علوم انسانی از درون این خانوادههای فرهنگی جهانی یا منطقهای بیرون میآیند و همه را باید با هم ببینیم.
ماهیت معرفت شناسانه علم تحت تأثیر گفتوگوها و تعاملات علمی شکل میگیرد
نظریه دوم که از سالهای 2005 به بعد گسترش پیدا کرد و تمام معرفتشناسی علوم را تحت تأثیر خود قرار داد، «آرای برنولاتور» انسانشناس و فیلسوف بلندآوازه فرانسوی است. براساس نظریه لاتور که معروف به نظریه ANT (actor network Theory) یا «نظریه کنشگر- شبکه» است؛ ماهیت علم یک ماهیت communicative action یا به عبارتی یک «کنش ارتباطی» است.
نخستین بار در سال 1983 که کتاب «حیات آزمایشگاهی» لاتور منتشر شد، کوشید تا با ارائه کاری اتنوگرافیک میان فیزیکدانان و شیمیدانان، چگونگی تولید علم را بررسی کند و در این بررسی به همان تأیید «سیستم نوآوری» اما به شکلی دیگر رسید. او معتقد بود که ماهیت معرفت شناسانه علم تحت تأثیر گفتوگوها، تعاملها و ارتباطهایی است که افراد برقرار میکنند. اتحادهای گروهی، پاتوقها، محفلهای بحث، دوستیها، شاگرد -استادیها و اوقات گرم و صمیمانه، رقابتها، ستیزهها و سودجوییها همه در کنش انسانی وجود دارد و علم در هر شکلی چه به صورت knowledge چه به صورت science محصول همین نظام ارتباطی و رابطه کنشگر و شبکه است و در عالم علم نیز نگاه ماکیاولی سیطره دارد و اینگونه نیست که عرصه علم پاک و منزه از منافع، رقابتها و حسادتها باشد. منتها سخن بدیع او این بود که تکنولوژیهای ارتباطی به اندازه آدمها نقش کلیدی دارند و در کنار انسان، غیر انسان اعم از تکنولوژی و طبیعت نیز کنشگری میکند.
این دو نظریه؛ «سیستم نوآوری» و نظریه «ANT» پارادایم جدیدی را با عنوان مطالعات علم (science study) ایجاد کردند تا اتفاقاتی را که ما در دنیای جدید تجربه میکنیم تئوریزه کرده و سیاستگذاری را در پرتو آن سامان ببخشند.
اما اگر بخواهیم جلوههای این رویکرد جدید را در دانشگاهها بررسی کنیم، درمییابیم که دنیای آکادمیها آنلاین، شفاف و ارتباطی شده، اگر به دانشگاههای دنیا سر بزنیم با انبوهی از سخنرانیها و فعالیتهای علمی مجازی مواجهه میشویم که دائماً در حال تولید دانشاند. این امر اتفاق بزرگی است که روز به روز گسترش مییابد. ما باید درک کنیم «رسانهای شدن» که به تعبیر «جان تامپسون» مهمترین ویژگی فرهنگ معاصر ما است، میتواند مهمترین ویژگی آکادمیهای ما نیز باشد. اگر میخواهیم در چرخه تولید علم جهانی سهمی داشتهباشیم باید بیشتر از گذشته روی ارتباطات مراکز پژوهشی و آکادمیکمان برنامهریزی کنیم.
تصویری شدن علم
از پیامدهای «رسانهای شدن» بشر، تصویری شدن دانش است.
به کمک تصویر، «اندیشیدن» و «دیدن» اتفاق بزرگی است که به مدد تلویزیون، اینترنت و فضای مجازی میسر شدهاست. توسعه نقش دوربینها آنها را به امتداد چشمهای ما بدل کردهاست و به آنها به اندازه مغزها اعتبار بخشیدهاست. «عقلانیت چشم»، «استدلال چشمی» و «قدرت بازنمایی» بیش از هر زمانی در جهان علم در حال خودنمایی است. ما باید به جایگاهی برسیم که با تصویر و نه تنها با واژگان و متنهای مکتوب، کتاب، مقاله و... به یک روشنفکری و عمل فکری - بصری برسیم.
عمومی شدن علم
<رسانهای شدن> باعث گشوده شدن دنیای روشنفکری و دنیای علم به سوی جامعه و مردم شده است و علم امروز به دانشگاه محدود نمیشود. اشکال گوناگون تریبونهای عمومی که توسط رسانهها سازماندهی میشوند، برجستهترین دانشمندان و محققان علوم انسانی- اجتماعی را گرد هم میآورند تا در قالب برنامههای مهیج و سرگرمکننده با مردم صحبت کنند، بعضی از این برنامهها چهار تا پنج میلیون بیننده دارند و این یعنی استاد فلسفه، جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد و... تنها برای همکارانش صحبت نمیکند و مخاطب او عموم مردم هستند.
پروفسورهای امروز در قالب ستارههای سینما!
به تعبیر «دریدا» پروفسور یا استاد کسی است که برای عموم، چیزی را فاش کرده و در مورد امری عمومی بحث میکند. این همان چیزی است که یک استاد دانشگاه و محقق نیز باید انجام دهد. البته این امر الزاماتی دارد از جمله اینکه در سطح نهاد دانشگاه تا آنجا که در مرزهای دانش قرار میگیرد، آزادی بیان داشته باشیم. اما شرط دیگر آن است که پروفسور و محقق علوم انسانی- اجتماعی نیز شجاع بوده و احساس تعهد کند و به آن چیزی که «دریدا» از آن با عنوان «واکنش مسئولانه» یاد میکند، جامه
عمل بپوشاند. او معتقد است پروفسور کسی است که بتواند به مسائل روز زندگی مردم، نابرابریها، تضادها، تبعیضها، خشونت و تعارضات پاسخ دهد. استاد، کسی است که حساس است. برای همین کسی که میخواهد استاد شود باید فن بیان و فن بلاغ بداند. باید بتواند اقناع کند، انرژی عاطفی و انگیزه داشته باشد و میان مردم و برای آنها صحبت کند و هزینهاش را هم بپردازد.
کسی که در زمینه علوم انسانی و اجتماعی در ایران صحبت میکند حتماً باید مولانا را بشناسد این اجتناب ناپذیر است چون تمدن ایرانی- اسلامی همین سنت فکری است. نمیتوان با اصطلاحات «دریدا» در جامعه ایران سخن گفت، باید مولانا، سعدی، حافظ و نظریه پردازان امروز خود را بشناسیم، باید بتوانیم بین گذشته و حال ارتباط برقرار کرده و برای آینده چشمانداز روشنی را به ارمغان بیاوریم.
قرار نیست پروفسور و استاد دانشگاه
در برج عاج بنشیند و به مقاله علمی و پژوهشی که چاپ کرده دلخوش باشد. امروز و در تمام گذشته آن کسانی که سخنی برای گفتن داشتند و احساس مسئولیت کردند کسانی بودند که در تریبونهای عمومی حاضر میشدند و با انرژی عاطفی و احساس تعلق در برابر سرنوشت بشر سخنرانی کردند. امروز پروفسورها مثل کمدینها و ستارههای سینما برای مردم سخنرانیهای سرگرمکننده ارائه میکنند تا مردم گوش کنند و دانشجویان لذت ببرند و توجه کنند. به تعبیر هایدگر «اندیشیدن عشق ورزیدن است و عشق ورزیدن توجه کردن» است. آن کسی که میخواهد بیندیشد هم باید توجه کند و هم توجه دیگران را به خود جلب کند، نمیتوان به نوشتن مقالهای بسنده کرده و دیگران را به «نخواندن» آن متهم کرد.
از دیدگاه «دریدا» رسالت علوم انسانی همان چیزی است که ما تا امروز به دانشگاههایمان راه ندادهایم.
من استاد دانشگاه باید با یک نثر خشک و بیروح دانش تثبیت شده را در دانشگاه تدریس کنم و تا مطمئن نباشم که صد درصد تأیید شده، راجع به آن صحبت نکنم. «دریدا» میگوید لطفاً وارونه فکر کنید! آکادمیها باید در مورد ایدههایی که کاملاً ناپایدار هستند، صحبت کنند و اساساً کار ما در دانشگاه طرح پرسش است. ما نباید چیزی را پایدار کنیم، بلکه باید به ایدهها برای تغییر مداوم فرصت دهیم. ما باید کمک کنیم تا بهرسالت علوم انسانی که تولید خرد جمعی است، جامه عمل بپوشانیم. باید کمک کنیم تا مردم روندهای آینده را بفهمند و متوجه باشند که بحران محیط زیست امروزشان میتواند بیست سال بعد نابودشان کند.
نظر شما :