دکتر نعمتالله فاضلی:بازتعریفی از سیاست دانشگاه /دانشگاه را چگونه مدیریت کنیم
از منظر تاریخ فکر، برای دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی چهار ایده اصلی قابل طرح است. از قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی به بعد دانشگاه به معنای مدرن و امروزیاش متولد شد و از آنجا که دنیا هر لحظه در حال تغییر است، در این هشتصد سال فراز و نشیبهای بسیار یافت، در حقیقت دانشگاه خود بخشی از «نو» شدنهای دنیای مدرن است که در تحول و نو شدنهای پی درپی دنیا سهیم است. از این رو، برای اینکه بتوانیم موقعیت اکنون را تعریف کنیم باید تاریخ صیرورت و نو شدن ایده دانشگاه را بررسی کنیم.
1- سال 1810-1809 یعنی دویست سال پیش فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی ویلیام هومبلت نخستین کسی بود که به لحاظ مفهومی و نظری درباره ایده دانشگاه صحبت کرد. او مدل اول دانشگاه را تحت عنوان «دانشگاه پژوهشی» مطرح کرد. از دیدگاه هومبلت کارکرد اصلی دانشگاه توسعه مرزهای دانش و معرفت است. به همین دلیل دانشگاه برلین از نخستین دانشگاههای توسعهیافتهای است که براساس این ایده کانونی گسترش پیدا کرد و درست از همان زمان است که مدل هومبلتی یا آلمانی دانشگاه شکل میگیرد. بر این اساس، دانشگاه هر چند به تبع یک مؤسسه بزرگ علمی و معرفتی کارکردهای حاشیهای متعدد ایفا میکند اما وظیفه اصلیای جز توسعه علم ندارد، بنابراین برای اینکه بتواند توسعه علمی را تحقق بخشد، راهی جز تربیت عالم، محقق، دانشمند، فیلسوف و نظریه پرداز نمییابد و طبیعتاً مهمترین ارزشهایی که باید بر چنین دانشگاهی حاکم باشد، استقلال و آزادی بیان است تا استادان بتوانند بر اساس ارزشهای علم، مرزهای دانش را جلو برند.
2- سال 1853 «جان نیومن» نظریه پرداز دیگری است که دومین مدل دانشگاه را مطرح میکند. به اعتقاد نیومن وظیفه دانشگاه تولید و توسعه علم نیست بلکه «توسعه فردی و تربیت انسان» است. کار دانشگاه کمک به فردیت انسانهای مدرن است. انسانی که بتواند براساس ارزشها و فرهنگ امروزی دنیای مدرن به عنوان یک شهروند زندگی کند. نیومن برخلاف هومبلت معتقد است دانشگاه باید دانش آماده و تثبیت شده را ترویج دهد و کارش تولید دانش جدید نیست و مؤسسات دیگری همچون کارخانجات، صنایع، مؤسسات، کارگاهها و... این وظیفه را بر عهده دارند. رسالت دانشگاه تربیت نیروی انسانی و انسان مدرن است. به همین دلیل در همان سنت لیبرالی و فردگرایانه مدرن فرهنگ بریتانیا، ایده نیومن، ایده دانشگاه آکسفورد و کمبریج را شکل داد.
3- کمابیش صد سال بعد یعنی سال 1963 «کلارک کلر» رئیس دانشگاه کالیفرنیا کتابی به نام کاربردهای دانشگاه نوشت و ایده جدیدی را مطرح کرد. به اعتقاد او دانشگاه باید هم research university و همteaching university باشد. از این رو، ایده خود را multi university یعنی «چندگانه بودن ماهیت دانشگاه» نامید. بحثهای کلارک کلر تأثیر زیادی بر بازتعریف سیاست دانشگاه در جهان گذاشت. از این رو، بر این باور بود که دانشگاه باید «توسعه فردی و توسعه اجتماعی» را در کنار «توسعه علمی» در دستور کار خود قرار دهد. این ایده از ابتدای تأسیس دانشگاه جان هابکینز در سال 1864 مطرح شد. گفتمانی که امروز همه دانشگاههای جهان به سمت آن متمایل هستند.
آنچه کلارک کلر از دیدن آن ناتوان بود و پیرامون آن توضیحی ارائه نکرد، تحولاتی بود که در دهههای اخیر رخ داد. ایده دانشگاه بخشی از نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مجموعه کل بستر تاریخی- اجتماعی است که دائماً در حال نو شدن است. مجموعه وسیعی از تحولاتی که از سال 1950تا 60 میلادی شروع شد و در 1990 به بلوغ خود رسید، تحولاتی است که ایده دانشگاه را تغییر داد و ایده چهارم GLOBAL RESEARCH TEACHING UNIVERSITY را شکل داد.
از سالهای بعد از جنگ جهانی دوم دنیا تغییر کرد. نظریه پردازان اجتماعی عنوانهای مختلفی را برای «دنیای اجتماعی تغییریافته» ارائه کردند، مانند جهان «اطلاعات»، «شبکهای»، «ارتباطی»، «صنعتی»، «دیجیتالی»، «مصرفی»، «فراغتی»، «بصری» و... اینها هر کدام برچسبی بود که برای فهم لحظه اکنون خود به کار میبریم. اما امروز در جامعهای اطلاعاتی، دانشمحور، جهانی شده، پسا مدرن و پسا صنعتی زندگی میکنیم. جهانی با اقتصادی دانشمحور که فرایندهای عمومی تحول نه تنها ساختارها بلکه زندگی روزمره، فردیت، شخصیت، ایدهآلها و تخیلهای ما را لحظه به لحظه دگرگون میکند و تعریف علم و دانشگاه به طور طبیعی در این جهان دائماً دگرگون شونده، تغییر میکند. به تعبیر زیگموند باومن ما وارد «مدرنیته سیال» شدهایم، که در آن حرکت، دگرگونی، جابه جایی مکانی، زمانی، مجازی، واقعی، فیزیکی و عاطفی موج میزند. در جهانی که به تعبیر گیدنز «از جا کنده شدن» طبیعیترین کار لحظه به لحظه ما است.
4- ایده چهارم دانشگاه، یعنی دانشگاه به مثابه یک «مؤسسه جهانی پژوهش و آموزش» در حال باز تعریف هویت خود است. ایده دانشگاه در جهان امروز در پرتو آن چیزی است که ادگار مورن و دیگران از آن تحت عنوان اندیشه سیارهای یاد میکنند. امروز گفتمان دانشگاه خود را در چارچوب «اندیشه سیارهای» و نه در چارچوب مرزهای ملی بازتعریف میکند.
ما اگرچه زبان، فرهنگ، ادبیات، ارزشها، مذهب و بسیاری از ویژگیهای ملی دیگر را داریم، اما مادامی که به ساحت دانشگاه که در پرتو اقتصاد دانشمحور جهانی، فرآیندهای جهانیشدن، تکنولوژیهای ارتباطی، جهان اینترنت و... است، ورود میکنیم به جهانی سیارهای قدم میگذاریم. دانشگاه، امروزه به عنوان موتور اصلی فرایند این جامعه جهانی شده به وضعیت جدیدی رسیده است که در این وضعیت جدید نیاز به تئوریپردازیهایی دارد که بتواند ماهیت دانش را تعریف کند.
تحولات دانشگاه از چند منبع سرچشمه میگیرد؛ یکی تغییرات در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. دوم تغییرات در اپیستمولوژی و فلسفه علم است که دائماً در حال باز تعریف ماهیت علم هستند و سوم همین هویتهای محلی و تفاوتهای فرهنگی ویژگیهای ملی است که اینها هم سهم خود را دارند. ما روز به روز پیچیده و پیچیدهتر میشویم و اهمیت دانشگاه به خاطر این موقعیت پیچیده و فراپیچیده ماست. اهمیت استادان، دانشگاهیان، مغزهای فرهیخته، نخبگان و نوابغ در این است که در این کلاف سردرگم بتوانند نوری بتابانند و به انسان سرگشته امروزی کمک کنند تا اندکی مسیر خود را بیابد.
نظر شما :