دکتر مجتهدی در گفتوگو با فارس :علوم انسانی بومی تولید شده اما نیازمند تجدید حیات است/ کتب متخصصان غربی را کورکورانه مطالعه نکنیم
چهره ماندگار فلسفه ایران درباره ضرورت بومیسازی علوم انسانی گفت: بنده معتقد به علوم بومی هستم، ما آن را در اختیار داریم ولی جدید نشدهاند. باید این را هم تأیید کنم که ورود علوم انسانی غربی در این سالها بدون قصد و غرض نبوده است .
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، تولید علم یکی از مهمترین عناصر برای تحول در جامعه به شمار میرود و بومیسازی یکی از مفاهیم این روزها برای پاسخگویی به نیازهای جامعه و نهادینه کردن الگوی علم اسلامی به جای علم سکولار است. حال سؤال این است آیا میتوان علمی تولید کرد که از هویت و فرهنگ به طور کامل با اندیشهورزی صحیح و تأملات مناسب حمایت کند؟
صاحب نظرانی همچون نقیب العطاس، حسن حنفی در مصر، اسماعیل فاروقی فلسطینی و جابر العلوانی عراقی در راستای خارج شدن از نظام سلطه و استکبار در حوزه علوم انسانی بسیار تلاش کردند و اندیشمندان ما هم در این راستا چهار دهه است که تلاش میکنند. اما با وجود تلاشهایی که از سوی مراکز مختلف علوم انسانی اسلامی، مراکز پژوهشگاهی و گروههای تدوین متون بومی صورت میگیرد باز هم بلاتکلیفیها و تناقضاتی در راستای بومیسازی علوم انسانی در کشور دیده میشود و از سوی دیگر نیز این بلاتکلیفیها مشکلات و آسیبهایی از جمله بیانگیزگی دانشجویان، بیتعهدی و بیتخصصی فارغالتحصیلان را شامل شده است .
در راستای مسائل مختلفی که در حوزه بومی سازی علوم انسانی و آسیبهای موجود در سطح رشتههای علوم انسانی وجود دارد با کریم مجتهدی چهره ماندگار فلسفه ایران، عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده آثار بسیاری درباره فلسفه غرب گفتوگو نشستیم .
علوم انسانی به سادگی قابل تفکیک از دیگر علوم نیست
*استاد شما به عنوان یک پژوهشگر مطلع از وضعیت اجتماعی و فلسفی جامعه آکادمیک، وضعیت علوم انسانی را با توجه به مباحث مختلف در راستای بومیسازی علوم انسانی و نظریات مختلفی که در این رابطه وجود دارد، چطور ارزیابی میکنید؟
-اول اشاره کنم عقیده بنده را شاید خیلیها با آن موافق نباشند اما به اعتقاد من خیلی به سهولت نمیتوان علوم انسانی را مجزا از سایر علوم کرد و درباره آن نظر داد چرا که کل علم مربوط به انسان میشود، اگر انسان در جهان نبود علمی هم وجود نداشت، بنابراین آن چیزی که ما علم مینامیم درباره انسان است و با حضور در این جهان ایجاد شده است از سوی دیگر ما یک علم هم نداریم، بلکه علوم متعدد داریم که باید اینها را در تاریخ تحولشان در نظر بگیریم چرا که چیزهایی که ما امروز به نام علوم میدانیم همیشه به این صورت نبوده و دچار تغییر و تحول شده و در سیر تاریخی شکل و سیر آن تغییر یافته است .
همچنین کسانی که تصور میکنند علوم امروز به پایان رسیده و دیگر باید به چیزهای دیگری توجه کرد این مطلب امروز ما را زیر سؤال نخواهد برد و چنین اعتقادی سخت اشتباه است چرا که یکی از اوصاف اصلی علم این است که علم پایان نیافته و ادامه دارد، هر گروه و نسلی که از تحقیق و تتبّع و پژوهش خود را دور نگه دارد به ناچار عقب رانده میشود و هیچ فرقی نمیکند که این اتفاق در ایران یا در روسیه و آمریکا بیفتد، علم در تاریخ و پژوهش معنا پیدا میکند، زندگی میکند، زنده میماند و آینده دارد .
علوم انسانی موجود الزاماً غربی نیست
اینها اصولی بود که باید دانسته باشیم حال میتوانیم به علوم انسانی بپردازیم البته بین علوم طبیعی، ریاضی و انسانی یک تفاوتهایی وجود دارد همانطور که میدانیم و منکرش نیز نمیتوان شد چون به لحاظ موضوعی و روشی اینها با یکدیگر متفاوتاند حتی اگر ریاضی و فیزیک را با هم مقایسه کنیم، دو رشته متفاوت است اما موضوعات و روشهای علوم انسانی و سایر علوم بیشتر تفاوت دارند، این یک امر مسلم است .
نکته دیگر این است که این علوم انسانی موجود الزاماً غربی نیست زیرا یکی از علوم انسانی ما تاریخ است ما مورخان بسیار بزرگی داریم که به هیچ وجه کمتر از مورخان غربی نیستند حتی بالاتر هم هستند نظیر تاریخ بیهقی، جامع التواریخ و ... اینها همه در حوزه علوم انسانی هستند بنابراین علم انسانی که امروز از آن صحبت میکنیم امر جدیدی نیست، یونانیها بهترین مورخان همچون هرودت را داشتند یا اروپاییها و ... ولی حتی روانشناسی و جامعهشناسی نیز علم محض نیست اینها هم خیلی قدیمی است و تصور نکنیم که این علوم انسانی یک مسئله جدید است و فقط به نسل ما مربوط میشود اما نکته اینجاست که همین علوم در طول تاریخ با تحول روبه رو شده و تغییر کرده است . سابق بر این فقط هندسه اقلیدسی داشتیم الان تعداد زیادی هندسه داریم اگر جبر قبلاً یک مجهول داشت الان جبر چندین مجهوله است، این تحول در روش رخ داده است و خاص علوم انسانی هم نیست اما با این حال آن پیشرفتی که بعد از تجدید حیات فرهنگی غرب یعنی بعد از زمان فرانسیس بیکن به این سمت در علوم انسانی رخ داد شاید به آنچه ما میبینیم در علوم انسانی این تحول پدید نیامده و علوم انسانی هنوز در حال شکل گیری است و قطعیتی نیافته است .
علوم انسانی بومی وجود دارد ولی جدید نشده است
به طور مثال اگر در یک جامعه بیکاری باشد ممکن است که در آن جامعه انتحار، دزدی و ... به وجود بیاید ولی این رابطه علت و معلول خیلی به طور کامل ضروری نیست، ممکن است بیکاری یا دزدی یا قتل ایجاد شود بنابراین نتایج چنین چیزی مثل علوم طبیعی که آب در صد درجه به جوش میآید یا در صفر درجه یخ میبندد، مشخص نیست و تابع احتمالات است .
بنابراین باید این پاسخ را بدهم که شما میگویید علوم انسانی را باید بومی کنیم من میگویم ما اصلاً بومی این علوم را داریم ولی اینها را جدید نکردهایم ما علم النفس و تاریخ و علم سیاست و ... را داریم اما جدید نشده و به بیان ریاضی نشده است چرا که علوم جدید یک بیان ریاضی دارد .
علوم انسانی موجود در ایران، شعاری و متظاهر است
*آسیب بعدی؟
-من مشکل دیگری را میبینم؛ ورود علوم انسانی به معنای جدید در این یکصد سال خیلی بی غرض و مرض نبوده است، فرض کنید آمارهایی که از جامعه آمریکا اطلاعات کسب کرده و کتاب شده، در ایران ترجمه شده درحالی که علوم -خاصه علوم انسانی- نیازمند رابطه فرهنگ ملی و معنایی است که انسان در جامعه خود دارد. آزادی انسانی و اجتماعی در آن جوامع با معنایی که از انسان در جامعه خود و سنت ما داریم متفاوت است این علوم با بیش از رشتههای دیگر فرهنگ یک قوم در ارتباط با سنن آن قوم، آرزوهای آن قوم و نیازهای آنها است .
بنابراین علوم انسانی که در عرض این پنجاه ـ شصت سال وارد ایران شده اولاً خیلی دقیق وارد نشده و باید یک آسیبشناسی صحیح بشود، چرا که در این راستا یک جور تظاهر به علم و دانش شده است و به صورت خودنمایی و شعاری صورت گرفته، هر کس خود را بزرگترین جامعهشناس و روانشناس دانسته و خیال میکند بهتر از فروید یا مارکس را میشناسد، اینها همه یک جور تظاهر و دروغ است . به عقیده من در دیگر رشتهها هم با این مسئله مواجهیم و این یک بیماری اجتماعی است که شخص تصور میکند خودش علامه دهر است، مخصوصاً در ایران !
بومیسازی باید توسط «متخصص متعهد» انجام شود
*پس در راستای رفع این بحران چه باید کرد؟
-ما باید یک ضوابط مشخصی را تعیین کنیم تا بتوانیم علوم انسانی را بومی کنیم یا متناسب با فرهنگ خودمان درآوریم، این کار را چه کسانی میخواهند انجام دهند؟ یک فردی پاسخ میدهد که من متعهد میشوم اما من خیلی صریح میگویم که تعهد بدون تخصص معنا ندارد -این را حتماً قید کنید- چرا که تخصص است که تعهد را معنی دار میکند، یک پزشک حاذق میتواند متعهد شود و در خدمت مردم باشد وقتی پزشک حاذق نیست چه چیزی وجود دارد؟
داشتن مدرک دلیل بر تخصص نیست
اولاً که این نکته را باید بگویم ما در رشتههای علوم انسانی متخصصهای واقعی نداریم، مدرک دلیل بر تخصص نیست ما افرادی داریم که چند کتاب خواندهاند و به خود غرّه شدهاند و خیال میکنند خیلی شخصیتی هستند درحالی که این کار عملاً جواب نداده و یک جور سیاستبازی و شاید خودنمایی و توقعهای بیجا باشد، بنابراین اگر مسئله ما بومی سازی است باید کنارش مسئله اصلی دیگری چون ارزیابی را هم مدنظر قرار دهیم، ارزیابی درست تخصصها یعنی فرهنگ درست .
دانشگاههای ما براساس تخصص نیست و امروز بیش از گذشته کیفیت را فدای کمیت کردهایم، من دیگر بازنشسته هستم و گوشهای کتاب مینویسم و از چیزی ابایی ندارم اما یک چیز را باید دقت کنیم، سر کلاس دکتری که میرفتم متوجه میشدم که خیلی از دانشجوهای دکتری حتی در سادهترین مفاهیم فلسفه که در سال اول کارشناسی تدریس میشود، ماندهاند! یک مقدار اگر کیفیت تدریس و همینطور درس خواندن ما در دانشگاهها بالا برود، اوضاع بهتر میشود .
کتب متخصصان غربی را کورکورانه مطالعه نکنیم
همه اینهایی که گفتم در علوم انسانی بیشتر دیده میشود چرا که ما یک سری پرادعای بی سواد تربیت کردیم و یکی از بزرگترین آسیبهای ما عدم تشخیص صلاحیتها در پستها است مدیران کنونی بی اطلاع از موقعیت خود هستند بنابراین ابتدا باید به علم توجه کنیم در صورتی که علمی نباشد چه چیز را میخواهیم بومی سازی کنیم؟
یک مسئله دیگر هم وجود دارد، اینکه کتابهای متخصصان غربی را که شهرت جهانی دارند نباید کورکورانه ترجمه و مطالعه کنیم، خود این جامعهشناسی یا فیلسوف غربی که چنین کتابی را نوشته هزار جور شرایط اجتماعش را سنجیده و الان ما چرا باید براساس شرایط اجتماع آنها مطالعه کنیم؟ این نکته را نباید نادیده بگیریم ولی منظورم این نیست که اصلاً نباید اطلاعی از شرایط داشته باشیم اتفاقا باید آثار آنها را مطالعه کنیم .
ارتباط ما با غرب سطحی است
به طور کلی، نحوه ارتباط ما با غرب خیلی سطحی است، یعنی اصلاً متوجه نیستیم که چه مباحثی را مطرح میکنیم بیاحتیاط تظاهر به علم میکنیم و این بیماری بزرگی است! نکته دیگر که مسئله امروز ماست به کار بردن اصطلاحات بیش از اندازه غربی در اجتماع است از دانشجویی که تمایل دارد مقالاتش را به انگلیسی بنویسد تا افرادی که از لغات انگلیسی استفاده میکنند، امروز دانشجوی ما پس از دریافت مدرک تنها چند کلمه انگلیسی، فرانسه و آلمانی بلد است و تصور میکند خیلی متخصص است .
یک روز از منزل با عجله خارج میشدم که یک آقایی بنده را دید و پرسید شما دکتر مجتهدی هستید؟ من گفتم بله و او گفت خیلی خوشحالم از دیدارتان استاد و من پرسیدم شما دانشجو هستید؟ او گفت خیر من کتاب مینویسم، دوباره پرسیدم که چه مینویسید؟ او گفت میدانید استاد من یک «پروبلماتیک» بزرگ دارم، بنده خیلی دوستانه به او گفتم که اگر ممکن است به جای این کلمه بگویید «مسئله بزرگ». او چند باره پافشاری کرد که پروبلماتیک دارد و آخر سر هم عصبانی شد و گفت وقتی شخصیتی مثل شما نمیفهمد که پروبلماتیک من چیست، کجا بروم؟! من هم گفتم برو به هر جا که میخواهی بگو! (با خنده )
این علم نیست یک جور تظاهر بیمارگونه است! او تصور میکند کسی درکش نمیکند درحالیکه من هم جوان بودم و احتیاجاتی داشتم و شرایطش را درک میکنم ولی این دیگر یک افراط بزرگ است !
ضرورت افزایش اعتماد در جوانان تحصیلکرده
*بنابراین شما «عدم تشخیص» را هم یک معضل دیگر میدانید ...
- بله، روشن است که بزرگترین مشکل فرهنگی ما در این حوزه عدم تشخیص درست است دچار سوءتفاهم نشویم اما دانشجویی که واقعاً درس خوانده و پشت کنکور مانده اما کسی را که نخوانده و دانشگاه رفته، چطور برداشت میکنیم؟ من مشکلی با سهمیههای خاص ندارم اما بین همانها هم اگر یک انتخابی صورت میگرفت انگیزه سایرین گرفته نمیشد. بنده تا به حال این همه کتاب نوشتم یک بار برگزیده جایزهای نشدم درحالیکه اطلاع دارم در شوراها کتابهایم بررسی شده و گفتهاند که نمیخواهد به فلانی جایزه بدهید، بدهید به فلان فرد !
بنده از شرایط خودم راضی هستم در پژوهشگاه کتاب مینویسم ولی این را باید بگویم که جوانان باید خودشان را باور کنند، لیاقت خود را با تحقیق و مطالعه درست نشان دهند امروز گاهی که یک باری برای جوانان پیش میرود تصور میکنند که معجزه شده، واقعاً اعتمادشان از بین رفته است باید اعتماد را به جامعه بازگرداند و نشان داد که اگر کار درست انجام شود و درس بخوانیم، حق نظر داریم و هزار کار میتوانیم انجام دهیم .
اکثر انتقادات سیاسیمان بدون تفکر است
تمام انتقادات سیاسی که ما انجام میدهیم یک شکل و یک بیان است، خودمان راجع به آنها فکر نکردیم بلکه دهان به دهان چرخیده است، بنابراین انگار قرار نیست کار تخصصی بکنیم نقادی ما هم به یک شایعه بیشتر شبیه نیست. علت اینها هم علم نداشته ما و عدم تشخیص درست است .
الان من از گذشته نمیخواهم صحبت کنم ولی قدیمها در همین بلوار کشاورز جوانان بهار و تابستان تا صبح درس میخواندند، الان هم این شرایط را میبینیم؟ خانوادهها تحمل درس خواندن بچهها تا نیمهشب را دارند؟ این چیزها باید یک مقدار درست شود البته نمیخواهم ناامید صحبت کنم ولی باید یک مقدار تغییر کنیم .
مسائل تا روی کاغذ حل نشود همه چیز لاینحل میماند متأسفانه ما قبل از اینکه مسائل را حل کنیم اول باید آنها را درست طرح کنیم اما این کار را نمیکنیم درصورتی که مسئله درست طرح نشود خیلی مسائل باقی میماند به مسائل کاذب رو میآوریم و مسائل اصلی را رها میکنیم در حالیکه برای شکلگیری یک مطالعه صحیح باید اول مسائل را درست طرح کنیم برای رفع مشکلات اشتغال و بسیاری مسائل دیگر نیز باید مسئله را درست طرح کنیم .
بنده تمام تحصیلاتم در فرانسه بوده تا سطح دکتری فلسفه خواندم آنجا برای مدرک کارشناسی باید مدرک روانشناسی، منطق، تاریخ فلسفه، فلسفه عمومی و دیگر افراد را بگیریم، من شاگرد پیاژه و گورویچ و دیگر اساتید فرانسه بودم ،بنابراین زمان فارغالتحصیلی دیگر یک کارشناسی از همه رشتههای علوم انسانی گرفتیم در ایران نیز باید چنین باشد باید خودمان هم کنجکاو باشیم و تحقیق کنیم .
مشکلات جامعه مربوط به علوم انسانی است
در نهایت این را بگویم که علوم انسانی را نمیتوان کنار گذاشت حتی جلوتر میروم و میگویم مشکلات جامعه ما درباره کار، زندگی انسانی و اجتماع بیشتر مرتبط با علوم انسانی است. زمان تحصیل، استادمان نمایشنامهای به نام «مرگ یک دستفروش» برایمان خواند که در ذهنم باقی ماند، داستان پدر خانوادهای که دستفروش بود و با تغییر شرایط جامعه موقعیت خانوادگی و اجتماعیش خود را از دست داد. علوم انسانی با همه جامعه ما در ارتباط است همه ما باید جامعه و علوم مربوط بدان را بیاموزیم بنابراین باید مسائل مربوطه را حل کرده و بتوانیم به نتایج صحیح در این رابطه برسیم .
نظر شما :