گزارش از رونمایی کتاب «فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب»؛اثر دکتر مجتهدی
فلسفه، پیر برنا در حی بن یقظان
در ابتدا کریم مجتهدی چهره ماندگار فلسفه، در اهمیت کتاب و مسالهای که باعث تالیف کتاب حاضر شد، به سخن پرداخت و گفت: مطمئن باشید در این جلسه درس نخواهم داد. اما لازم است در ابتدا خاطرهی کوتاهی از ایام عید بگویم، که در آن تعطیلی در حال مرتب کردن کتابهایم، تصادفا کتاب حکایات تمثیلی ابنسینا را پیدا کردم. مقدمهی کتاب برای کوربن است که به فرانسه نوشته شده است اما آخر آن متن حی بن یقظان ابنسینا به فارسی چاپ شده است. کتاب دو زبانه است، شرح کوربن است راجعبه حکایات تمثیلی ابنسینا، اما در یک قسمت آن، متن حی بن یقظان ابنسینا است که یک ترجمهای از آن به شکل بند بند است و یک تفسیری از آن نیز نوشته شده است. در جوانی کتاب را خوانده بودم و در صفحهی سوم کتاب یک نکتهی عجیبی برای من داشت، که از همان میخواهم شروع کنم و سپس برگردم و راجعبه کتاب خودم صحبت کنم. در جایی از این متن که هر کس بوده باشد، خود ابنسینا یا شخصی فرضی، شرح میدهد که با پیروان و دوستان خود در زادگاهش به گردش میپرداخته است. در این تفرج ناگهان متوجهی نکتهی جالبی میشود که این چند خط را عینا میخوانم؛ «هندی از دور پدید آمد، زیبا و فرهمند و سالخورده، و روزگار دراز بر او برآمده، و وی را تازگی برنا آن بود که هیچ استخوان وی سست نشده بود، و هیچ اندامش تباه نبود، و بر وی از پیری نشانی نبود جز شکوه پیری ....». فقط این قسمت مورد توجه من است «پیری پدید آمد» در رسالهی حی بن یقظان، آن پیر «عقل فعال» است؛ و در ادبیات شخصی من «این پیر»، «فلسفه» است. یعنی پدید میآید، چه بخواهید و چه نخواهید، پدید میآید. پیر است اما فرسوده نیست، برنا است و شکوه پیری را دارد بدون آنکه ذلت پیری را داشته باشد. از نظر بنده این خود فلسفه است. وقتی که عنوان رساله به عربی «حی بن یقظان» است و به فارسی «زنده بیدار»، آن چیزی که همیشه زنده است و بیدار است «نفس فلسفه» است، ما نیستیم. ما یک روز بیدار هستیم و روز دیگر نه، یک روز آگاه هستیم و یک روز نه، یک روز ادیب و متفکر هستیم و روز دیگر نه. ولی فلسفه همیشه حی بن یقظان است یعنی زندهی بیدار است.
این محقق فلسفه در ادامه گفت: قصد داشتم با این نکتهی رسالهی حی بن یقظان شروع کنم و از آن استفاده کنم و پلی بزنم به کتاب. این پیر در عصر «تجدید حیات فرهنگی غرب» دوباره آمده است و در واقع فلسفه دوباره زنده و بیدار شده است. تنها به جای اینکه الزاما به تصویر افلاطون باشد، به تصویر ارسطو و ابنسینا باشد، به تصویر لئوناردو داوینچی و نیکل آنژ این دو هنرمند دورهی تجدید حیات فرهنگی غرب است. برای اینکه پلی از آن به کتاب بزنم، پردهی نقاشی برای این دوره تجدید حیات فرهنگی است از رافائل که در کتاب چاپ شده است. البته این تابلوها 4 تا هستند که در واتیکان موجود است اما برای ما که فلسفه میخوانیم تنها یکی از این 4 تابلو مهم است، و اسم این پردهی نقاشی «مکتب آتن» است. شما در این پردهی نقاشی که معمولا کتابهای فلسفه آن را چاپ میکنند، ولی توضیحی درباره آن بیان نمیکنند، یک ایوانی را میبینید که در وسط آن ایوان، چند پیرمرد ایستادهاند. یکی از آنها چهرهی لئوناردو داوینچی است، رافائل به عمد چهرهی او را کشیده که کتاب تیمائوس افلاطون را به دست دارد. میدانید این کتاب طبیعیات و فیزیک افلاطون و دورهی قدیم است. و این کتاب را پیرمردی به دست دارد که به شکل لئوناردو داوینچی است. در سمت چپ وی پیرمرد دیگری قرار دارد که کمی از او جوانتر نیز است، که فرض است ارسطو است، و کتاب اخلاق نیکوماخوس را به دست دارد. این دو چهره هنرمند، نقاش، پیکرتراش، معمار هستند که قدرت تخیل فوقالعادهای دارند و ابتکارات استثنایی از خودشان نشان دادهاند ولی دو چهرهی همان پیرمردی است که در متن ابنسینا اشاره شده است. در بقیهی ایوان نیز باقی فلاسفه حضور دارند، پراکلیتوس و دیگران، حتا زرتشت هم هست که از این افراد جوانتر است و چهرهای که در دورهی تجدید حیات فرهنگی غرب، دوباره مطرح شده است. سنتهای قدیمی و شرقی نیز در این تجدید حیات وجود دارد و تنها مربوط به دورههای دور یونان و روم نیست؛ بلکه میبینید که جنبهی شرقی نیز در این تابلو وجود دارد. در یکی از فصول کتاب، مقالهی مفصلی است از یکی از سروشهای کلدانی و به معنایی سروشهای مزدایی، که برای ایران است و در آن مطرح شده است.
کریم مجتهدی در انتهای سخنان خود افزود؛ در این فرایند جدید شرق نیز حضور دارد - شاید یک مقدار از این اعتقاد، به وطنپرستی من برگردد- حتا ایران نیز حضور دارد. برای اینکه فرهنگ گذشته و کهن ما، از دو راه به غرب رفت. یکی از سمت سوریه، مصر، اسکندریه و بالاخره به روم پیوست و دیگری از ناحیهی شمالغربی ایران یعنی آذربایجان، مادها، ترکیه بود. از این راه تمام سنتها و حکمتهای میترایی به اسکندریه و بالاخره به روم پیوست. میترا نه پیامبر است و نه خدا، بلکه خادم خدا، پیامبر و حقیقت است. در واقع باید گفت او در جهت میل آنها در حال فعالیت است. این سنتی بود که از سمت شمالغربی به روم رفته است.
نسبت ما با رنسانس، نوزایی، تجدید حیات فرهنگی غرب
در ادامهی نشست محمدمنصور هاشمی بحث خود را با عنوان «رنسانس، فلسفه و ما» به سخن پرداخت و گفت: به لطف ترجمهها و تالیفهایی که در سالهای اخیر در ایران صورت گرفته، میشود گفت فلسفه جدید دیگر در ایران چندان ناشناخته نیست و درباره فیلسوفانی مانند بیکن، دکارت، هابز، لاک، لایبنیتس، کانت و هگل مطالب قابل اعتماد قابل توجهی به فارسی در دست است. درباره فلسفه قرون وسطی این اندازه مطلب به فارسی در دسترس نیست اما باز کتابهایی هست که خواننده علاقهمند بتواند به پشتوانهی آنها با قرون وسطی و فیلسوفان بزرگ مسیحی در آن دوره، آشنا شود.
این محقق ادامه داد؛ ولی در مورد دوره میانی فلسفه قرون وسطی و فلسفه جدید یعنی عصر نوزایی که دوره گذار سرنوشتساز است و خود - به رغم کوتاهی - عصری است درخشان و کم نظیر در تاریخ بشر، تا چندی پیش مطالب بسیار کمی به فارسی وجود داشت و هنوز هم به طور کلی اطلاعات در این زمینه در زبان ما اندک است. بخشی از علت شاید این باشد که فلسفه در این دوره شکوفایی و غنای دورههای پیش و به ویژه پس از خود را ندارد. اما گمان نمیکنم این همه ماجرا باشد. این هم که در دورههای دانشگاهی فلسفه «رنسانس» صرفا در ادامه قرون وسطی مطرح میشود و بیش از یکی دو جلسه به آن نمیرسد بخشی از ماجراست اما باز علت اصلی نمیتواند باشد. چرا که از سویی نه فقط درباره فلسفه در رنسانس که کلا درباره این دوره تاریخی با کمبود منابع به فارسی مواجه هستیم؛ و از سوی دیگر اگر به این دوره و نیز اندیشه در این دوره اهمیت میدادیم طبعا مجال بیشتری هم برای آشنایی دانشجویان با آن در نظر میگرفتیم و رفته رفته متخصصانی هم برای تحقیق در این حوزه پرورش میدادیم.
او گفت: این که چرا ما تا به حال کمتر از آن چه بایست به «رنسانس» پرداختهایم مسالهای است که باید به آن اندیشید. تصور میکنم تامل درباره این مساله تا حدی گویای وضع تاریخی ما در دنیای جدید باشد و تا اندازهای نسبت ما را با این تاریخ آشکار کند. من در این گفتار کوتاه بیش از این به این مساله نمیپردازم و طبعا پاسخی هم به آن نمیدهم. فقط در انتهای سخنم باز پرسشی را مطرح خواهم کرد که گمان میکنم با این مساله نیز بیارتباط نباشد. پاسخهای احتمالی را هم البته خود دوستان اهل اندیشه خواهند جست.
وی ادامه داد؛ همان طور که عرض
کردم درباره فلسفه در دوره نوزایی منابع اندکی به فارسی وجود دارد. «فلسفه
در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب» کتاب اخیر استاد کریم مجتهدی - که سالخوردگی شرمنده همت ایشان است - یکی از آخرین تلاشها برای جبران این کاستی است. من در این جا نخست به معرفی چند تایی از کتابهای
موجود میپردازم و سپس اجمالا کتاب استاد مجتهدی را معرفی میکنم و بعد
چنانکه اشاره کردم پرسشی را درباره نسبت ما با رنسانس/نوزایی/تجدید حیات
فرهنگی غرب مطرح میکنم.
از میان آثار موجود پیش
از همه باید نام ببرم از کتاب کلاسیک یاکوب بورکهارت – «فرهنگ رنسانس در
ایتالیا» – که مرحوم استاد محمد حسن لطفی آن را ترجمه کردهاند. هیچ
پژوهشگری در حوزه تجدید حیات فرهنگی غرب از رجوع به این تحقیق تاریخی ممتاز
بینیاز نیست. کتاب «فرد و کیهان در فلسفه رنسانس» تالیف فیلسوف فاضل
آلمانی، ارنست کاسیرر، با ترجمه درخور یدالله موقن را میتوان مکمل کتاب
بورکهارت دانست. چرا که در کتاب بورکهارت به جنبههای فکری و فلسفی رنسانس
پرداخته نشده و کاسیرر دقیقا به همین جنبهها و به تحلیل اندیشهها در آن
زمانه پرداخته است. علاوه بر آنها باید نام ببرم از مجلد «رنسانس» مجموعه
خوشخوان «تاریخ تمدن غرب» ویل و آریل دورانت با ترجمه صفدر تقی زاده و
ابوطالب صارمی که برای آشنایی کلی با تاریخ و فرهنگ آن دوره راهگشاست؛ نیز «امانیسم و رنسانس» پییر ماری ترجمه عبدالوهاب احمدی که میراث امانیستها
را معرفی میکند؛ «انسان و طبیعت در رنسانس» تالیف آلن جی. دیباس ترجمه
علی حقی که درباره علم و تاریخ آن در دوره مورد بحث است؛ و بالاخره کتاب
چشمنواز و ارزشمند «تاریخ هنر در رنسانس ایتالیا»
اثر فردریک هارت با ترجمه هرمز ریاحی، نسرین طباطبایی، فریبرز مجیدی و
ناتالیا ایوانووا، درباره نقاشی و مجسمهسازی و معماری آن دوره.
این محقق فلسفه در ادامهی سخنان خود افزود؛ «فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب» با عنوان فرعی «از دانته تا کامپانلا» شامل فصلهایی است در شناخت کلی دوره تجدید حیات فرهنگی غرب (یا به اصطلاح رایج فرانسوی رنسانس) و زمینههای تکوین آن، و دربردارنده مباحثی است درباره آثار و اندیشههای چهرههای نامدار آن دوره و اندکی قبل و بعد از آن؛ از جمله مطالبی درباره دانته و «کمدی الهی» و «رساله ضیافت» او، پترارکا و بوکاچیو، لئوناردو داوینچی و «شام آخر» و «خودنگاره»اش، رافائل و نقاشیهای «مکتب آتن» با مضمون فلسفه و «مباحثه درباره سر قربانی مقدس» با مضمون الهیات. در این کتاب خواننده با اندیشههای شخصیتهای فرهنگی مهمی مواجه میشود مثل نیکولاس کوزانوس که در برخی زمینهها میشود او را پیشرو لایبنیتس و هگل دانست، گئورگیوس گمیستوس پلتون و مارسیلیو فیچینو که با کمک خاندان مدیچی به دنبال احیا میراث باستان و فلسفه افلاطون بودند؛ امانیستهایی مانند پیکو دلا میراندولا، اراسموس و مونتنی، که هر یک به شیوه خود در صدد گسترش شناخت از سویی و برقراری تعادلی تازه میان باورها و اوضاع و احوال زمانه از سوی دیگر بود، نیکولو ماکیاولی که بنیاد علم سیاست با نظر به سیاست واقعی را میگذاشت و جوردانو برونو که بیمحابا افکار تازهاش را مطرح میکرد؛ ساونارولا و مارتین لوتر که ضمن نقد نهاد کلیسا سودای بازگشت به ارزشهای صدر مسیحیت را در سر داشتند؛ و تامس مور و توماسو کامپانلا که آرزواندیشانه طرح آرمانشهرهایشان را میریختند.
وی ادامه داد؛ تمام آنها البته همه شخصیتهای مورد بحث در کتاب نیستند و در «فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب» از پیترو پومپونازی و ژاک سادوله و ژاک لفور دتاپل و شارل بویه و ژان لودیوس و اتین دوله و میشل سروتو و پییر راموس و ژروم کاردان و برناردو تلسیو و فرانچسکو پاتریزی و آگریپا نتسهایمی و سباستین فرانک و پاراسلسوس و والنتین ویگل و یاکوب بویمه هم سخن به میان آمده است.
طبعا مرکز ثقل کتاب مباحث و اندیشههای فلسفی است اما از آنجا که فلسفه به طور کلی با فرهنگ پیوستگی جدی دارد و دانشجویان فلسفه غرب هم اگر فرهنگ غرب را نشناسند درک درستی از فلسفه نخواهند داشت در آن، چنانکه اشاره شد، به ادبیات و هنر هم اشاراتی هست. همچنین در کتاب به طور خاص توجه شده است به جنبههای باطنی، عرفانی، غنوصی اندیشههای اندیشمندان رنسانس و از جمله مثلا توجه به سروشهای کلدانی و سنتهای هرمسی و نیز میراث زرتشت و تلقیای که از این شخصیت مهم فرهنگ ایران در آن دوره وجود داشته است.
هاشمی همچنین افزود؛ دوره نوزایی دوره کنجکاوی بوده است و این کنجکاوی همه حوزهها را دربرمیگرفته است، حتا کیمیا و سحر و جادو را. توجه به این جنبهها از سویی فراتر رفتن از سیطره کلیسا و محدودیتهای نهاد دین رسمی بوده است و تجربه جستوجوی معنویت در صورتهای دیگر و از سوی دیگر کنجکاوی در شناخت طبیعت؛ اگر در قرون وسطی ساحران را میسوزاندند در این دوره کسانی نسبت به سحر هم کنجکاوی میکردند.
او گفت: رنسانس نه تنها یکی از مهمترین و موثرترین دورهها در تاریخ بشر است که تقدیر اقوام و فرهنگها را در پی خود رقم زده است بلکه خواندن درباره آن برای علاقهمندان به اندیشه و علم و هنر میتواند تجربهای به راستی هیجانانگیز و لذتبخش باشد. دوره کنجکاوی عظیم، دورهای که در آن مرز مشخصی میان علم و هنر و ادبیات و فلسفه نیست، دوره چاپ و آغاز عمومی شدن دانش. دورهای که مسیحیان اروپا در پی یک شکست بزرگ - یعنی از دست دادن قسطنطنیه یا استانبول و واگذار کردن آن به سلطان محمد فاتح در 1453- با بحران مواجه شدند و آن وضع به نوبه خود به نقادی وضع موجود انجامید (جالب است که در زبانهای اروپایی نقادی و بحران از یک ریشهاند، گویی همزاد یکدیگرند) و افقهای بسته را باز کرد. دورهای که به پشتوانه وضع اقتصادی مساعد شهرهایی مثل فلورانس و میلان و رم نوعی شکوفایی پدید آمد که به دیگر کشورهای اروپا هم ریشه دواند و فرهنگ لاتینی را به شدت متاثر کرد. چنانکه بعد از این دوره نهضت اصلاح دینی عمدتا فرهنگهای ژرمنی اروپا را تحت تاثیر قرار داد تا ترکیب هر دو سپس دوره روشنگری را در آن جا ایجاد کند و این همه تجددی را شکل دهد که اکنون حوالت تاریخی همه فرهنگهاست.
محمدمنصور هاشمی در ادامهی سخنان خود افزود؛ چون در ایران درباره نهضت اصلاح دینی معمولا این تصور وجود دارد که پیشروان این نهضت سعی در سازگار کردن دین با دنیای جدید داشتند شاید اشاره به این نکته نیز خالی از فایده نباشد که مطالعه درباره رنسانس و نهضت اصلاح دینی (رفرماسیون) میتواند پیچیدگی این ماجرا و نادرستی آن تصویر بسیط را هم نشان دهد. پیشروان نهضت اصلاح دینی داعیه بازگشت به کتاب مقدس و صدر مسیحیت را داشتند و از این جهت میتوان آنها را به معنایی «سلفی» دانست، چنانکه در مشی اجتماعی هم چندان اهل رواداری و مدارا نبودند و در عقاید کلامی هم گاه مواضعی کاملا ایمانی و ضدعقلگرا داشتند.
در همین کتاب «فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب» فصلی وجود دارد درباره اختلاف اراسموس و مارتین لوتر در مورد اراده آدمی که اراسموس کاتولیک آن را معتبر و موثر میداند و لوتر انجیلی آن را نفی میکند. لوتر و کالون و همفکران آنها نقاد نهاد کلیسای کاتولیک بودند و ناآگاهانه در دوره برآمدن دولتهای ملی در اروپا به تکوین دنیای جدید کمک کردند ولی نه امانیست بودند و نه متجدد. در حالی که مثلا لئوی دهم را که پاپی از خاندان مدیچی بود میتوان علاقهمند به رنسانس و امانیسم و علم و هنر و فرهنگ جدید دانست.
هاشمی تاکید کرد؛ تامل درباره رنسانس و ویژگیهای آن به طور خاص برای ما و شرایط تاریخیای که در آن هستیم میتواند اهمیت داشته باشد. از جمله تامل درباره این مساله که آیا رنسانس نام وضعیتی منحصر به فرد است که یکبار در تاریخ بشر در اروپا حادث شده است یا نام دورهای است با ویژگیهایی، که در هر جایی میتوانسته اتفاق افتاده باشد یا اتفاق بیفتد؟
پس از یاکوب بورکهارت که «فرهنگ رنسانس در ایتالیا (1860) » و «تاریخ رنسانس در ایتالیا (1878) » را نوشت یکی از هموطنان شرقشناس او – آدام متز- کتابی نوشت به نام «رنسانس اسلام». او کوشید با توصیف قرن چهارم هجری نشان دهد که پیشتر در تمدن اسلامی هم رنسانسی وجود داشته است؛ شکوفایی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و علمی. در آن دوره از تاریخ تمدن اسلامی میشود کنجکاوی و رواداری و فردگرایی و حتا سربرآوردن زبانها و فرهنگهای دیگر در دل تمدن اسلامی را دید. از جمله زبان فارسی و فرهنگ ایرانی که سهم قابل توجهی در آن دوره فرهنگی و شکوفایی آن دارد. جوئل کرمر هم - شاید بشود گفت همانند کاسیرر که به تکمیل کار بورکهارت پرداخته بود - پس از متز دو کتاب نوشت به نامهای «امانیسم در رنسانس اسلام» و «فلسفه در رنسانس اسلام». این سه کتاب به عنوان منابع ارزشمندی برای شناخت دوره مورد بحث در میان ما از توجه برخوردار شده، اما ظاهرا بحث «رنسانس» در آنها محل توجه ما قرار نگرفته است و مفهوم نوزایی در آنها صرفا جزیی از نام این کتابها بر اساس رویکردی غربی تلقی شده است، چنانکه اساسا از جلد ترجمه فارسی کتاب متز که ترجمه محققانهای هم هست عنوان رنسانس کلا حذف شده است. اما چرا؟ آیا رنسانس نام دورهای است در تاریخ غرب؟ آیا یک مفهوم نیست؟ آیا نام دورهای است منحصر به فرد؟ آیا قابل تکرار در آینده نیست؟ آیا نمیشود در پیش از رنسانس اروپا دورههایی شبیه و نظیر آن یافت؟ اینها و نظایر اینها پرسشهایی است که لازم است مطرح کنیم و به آنها بیندیشیم تا بتوانیم نسبت تاریخ و فرهنگ و تمدنمان را با تاریخ و فرهنگ و تمدن جدید بسنجیم. برای اندیشیدن به این پرسشها هم لازم است نخست رنسانس را بشناسیم و فکر میکنم این کتاب دکتر مجتهدی، مدخلی مناسبی برای این موضوع است.
دورهی نوزایی غرب از نگاه یک متفکر ایرانی
در ادامهی نشست، در بخش پایانی آن، سیدحمید طالبزاده عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران به بیان نکاتی در مورد کتاب پرداخت و گفت: این اثر در وجهه فرهنگی، هنری، تاریخی و فلسفی، دورهی نوزایی را به شکل پیوسته نشان داده است که بدون ارتباط موجود بین آنها، تقریبا فهم آن دوره غیرممکن است.
او گفت: نکتهی دیگر که باید درباره این کتاب به آن اشاره کنم این است که استاد به شکلی دیگر، تاریخنگاری فرهنگی اندیشهی غربی را از نگاه یک متفکر ایرانی نشان دادند؛ زیرا پرداختن به این امر، در غرب و در نوشتههای اندیشمندان غربی، فراوان دیده میشود. اما این موضوع در میان نویسندگان و اندیشمندان ما، تاریخ زیادی ندارد. دکتر مجتهدی مطالب مرتبط به این موضوع را به هم پیوسته و شیوا بیان کردهاند و در واقع تمام ابعاد مختلف موضوع را در کتاب در کنار هم و مرتبط با هم آوردهاند.
طالبزاده ادامه داد؛ شخصیتهایی در این کتاب مطرح شدهاند که همیشه از انظار پنهان بودهاند و چندان بهایی به آنها داده نمیشد؛ داوینچی، پیکو و دیگران. طرح آنها از سوی یک استاد فلسفه، زمینهی خوبی است برای توجه به این موضوع در حوزهی آکادمیک. و نیز مناسب است در این زمینهها، با این کتاب و کتابهای نظیر آن، پایاننامههایی در خصوص این موضوعات نوشته شود. در واقع عوامل فلسفی در فلسفه به خوبی نشان دادند که چهگونه روح تازهای در هنرمند، کشیش، مهندس و ریاضیدان، در یک تلاطم تاریخی کمکم در حال آشکار شدن، و در حال تجسم پیدا کردن است. گویی آن نکتهی اساسی دنیای مدرن در حال منعقد شدن و در حال شکل گرفتن است.
استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران افزود؛ بحثهای مختلفی در کتاب مطرح شده است مثلا در بحث کوزانوس که در اندیشهی ریاضی مطرح شده و اینکه با تفکر کوزانوس داریم با دنیای مدرن مواجه میشویم؛ و نیز بحث متناهی و نامتناهی و اینکه ما به عنوان موجودی متناهی نمیتوانیم، حرکتی در جهت نامتناهی داشته باشیم. بحث متناهی، بحث ریاضی، بحث تاثیر نامتناهی در وحدت در ایجاد وحدت در مفاهیم، بحثهای بسیار مهمی است که به یک معنا دیدگاههای ارسطویی را در تقسیمبندی مفاهیم و سلسله مراتب مقولات، به طور کلی تحتشعاع قرار داده است.
او اشاره داشت؛ بنابراین با این توضیحات، سوال این است که آیا میتوان کوزانوس را به یک معنا پیشرو کانت در این مباحث دانست؟ و آیا جای هست که قدری به ارتباط تفکر کوزانوس و کانت اشاره شده باشد و به خواننده بگوید که متفکر مهمی به نام کوزانوس چه راهی را برای آینده و آیندگان باز کرده است. در مطالب این کتاب اگر چه اندیشمندان به طور جداگانه به خوبی توضیح داده شده است، به تفصیل و نیز به اجمال، اما به نظر میآید که تاثیر آن اندیشمندان بر یکدیگر، اینکه در این اثرپذیری کمکم اندیشهی مدرن در حال شکلگیری است، چندان روشن نشده است. به هر حال نحوهی درونی شکلگیری ابعاد گوناگون مدرنیته، در خلال بررسی اندیشهی این شخصیتها، به نظر میرسد احتیاج به توضیح بیشتری باشد.
حمید طالبزاده در انتهای بحث خود تاکید کرد؛ در مجموع باید بگویم این اثر برای بسیاری از پژوهشها و تحقیقات آینده راهگشا است و میتواند منبع مناسبی برای پژوهشگران و دانشجویان این حوزه باشد.
نظر شما :