گفتوگو با دکتر ثریا مکنون؛ زنان توانمند در جامعه ما
خانم دکتر ثریا مکنون، استادیار و عضو هیأتعلمی
پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی پژوهشگاه علومانسانی است. در یک
بعد از ظهر گرم تابستانی مهمان ایشان بودیم و با توجه به اهمیت مقوله
توانمندسازی زنان با ایشان گفتوگویی انجام دادیم که در پی میآید.
اجازه دهید گفتوگویمان را با مفهوم توانمندسازی آغاز کنیم. تعریف شما از این مفهوم چیست؟
توانمندسازی و عباراتی از این دست، ترجمه مفاهیمی هستند که بعضا به جامعه ما تعلق نداشته و معرف شاخصهاییاند که شاید خیلی با مولفههای جامعه ما مطابقت ندارند. ما دو راه درپیش داریم، یا باید این مفاهیم را مطابق با فرهنگ و اهداف خود، تعریف کنیم یا اینکه باید دست به کار ساختن مفاهیم جدید شویم. واقعیت این است که در ترجمه لغت «توانمندسازی» سادهترین تعریف را انتخاب کردهایم، یعنی تربیت زنان به منظور افزایش قدرت آنها، بهخصوص در مقوله کار کردن در عرصههای اجتماعی، اما معنای واقعی توانمندسازی فقط تقویت قدرت بدنی و حضور در عرصههای اجتماعی و اشتغال نیست. معنای بسیار قویتر و عمیقتری هم دارد. بهترین تعریف از نظر من این است که جامعه روشی برای گسترش حوزه اختیارات زنان اتخاذ کند، البته با این پیششرط که حوزه اختیارات را دیگران تعریف نکنند، از آنجا که اختیار مرحله بالاتر انتخاب است، توانمندسازی این معنا را مییابد که زنان، خود، قلمروی اختیاراتشان را مشخص کنند. ایجاد زمینه برای رسیدن به این قدرت را میتوان توانمندسازی نامید و رشد واقعی در این زمان ایجاد میشود. در این حالت، زنان حتی در حوزههای فردی هم انسانهای قویتری میشوند، ذهن باز و گستردهتری یافته و با آگاهی از بین امکانات موجود، انتخاب میکنند.
بنابراین توانمندی زنان را میتوان در ۳ حوزه روحی، ذهنی و عملی دستهبندی کرد. توانمندی روحی، به معنای قدرت تصمیمگیری و اختیار است، توانمندی ذهنی، به معنای قدرت انتخاب بوده و توانمندی عملی در محدوده قدرت عملکرد قرار میگیرد. برای هر سه این موارد باید زمینه فراهم شود. ناگفته، آشکار است که برای شکوفایی این سه بخش، آموزش و اطلاعرسانی مناسب، ضروری است.
به نظر شما توانمندی زنان اکنون در جامعه در چه سطح و وضعیتی قرار دارد؟
در حالحاضر تعداد اندکی از زنان در جامعه به کارهای حساس و خیلی مهم اشتغال دارند، اغلب در کارهایی تحت اراده دیگران فعالیت میکنند. به نظر من این نوع مشارکت آنقدر حساس نیست که بهدلیل آن، بخواهیم در سطح بینالملل آمار زنان شاغل را بالا ببریم. اما اگر بتوان شاخصهای جدید و تعاریف نو ارایه کرده و به جامعه و دنیا معرفی کنیم، مسیر و تعریف ما از توسعه قدرت زنان روشنتر خواهد شد. در این صورت و با آمارگیری مجدد بر مبنای شاخصهها و معیارهای جدید میتوان تعداد و کیفیت حضور زنان جامعه را از نظر تصمیمگیری، تصمیمسازی و حضور اجرایی تعیین کرد. البته در جامعه کنونی، خانمهایی هستند که مشارکت آنان در اقتصاد، فرهنگ و... نهتنها کمتر از خانمهای شاغل نیست، بلکه بیشتر هم هست.
اما وقتی سنجش برمبنای شاخصها و مفاهیم اقتباس شده از نظامهای دیگر انجام شود، چون با جامعه ما مطابقت ندارد، نتیجه قطعا جامعه ما را عقبتر از جامعه اصلی نشان خواهد داد و تلاش برای آموزش یا تربیت (بهدلیل اینکه علاوه بر محتوا، روش آموزش هم از ما نیست) هرگز در رسیدن آماری به آنها موفق نخواهیم شد.
در کمیته سوم اجلاس سازمانملل در سال ۱۹۸۷ یا ۱۹۸۸ در کنفرانس زنان که من بهعنوان نماینده ایران شرکت داشتم، پیشنهاد دادم که تعاریف جدیدی از تعلیم و تربیت، تساوی و صلح ارایه کنیم که با فرهنگ کشورهای جهانسوم یا کشورهای درحالتوسعه و کشورهای اسلامی تطبیق داشته باشد و در مرحله بعد، با بکارگیری تعاریف جدید، عقبماندگی یا پیشرفت مردم این جوامع را دوباره بسنجیم.
سران کشورهای خاورمیانه و اسلامی از این پیشنهاد بسیار استقبال کردند ولی کشور ما به دلیل گرفتاریها و مشکلات روزمره کمتر به فعالیتهای بنیادی و بلندمدت توجه دارد. باید با این اعتماد که ما هم میتوانیم تغییری در تعاریف در سطح جهانی ایجاد کنیم(همانگونه که در طول انقلاب مفاهیمی نو به جهان ارایه کردیم) جایگاه و حتی در طبقهبندی بینالمللی ملتها از توسعهیافته، درحالتوسعه و... تغییر ایجاد کنیم. درحالحاضر، ما بر توانمندی عملی، تمرکز کردهایم که درواقع، پایینترین سطح از سطوح سهگانه توانمندی زنان محسوب میشود. درحالیکه اگر دامنه اختیار را وسیعتر کنیم، توانمندی عملی، خودبهخود، محقق خواهد شد.
براساس این تعریف، کدام نمونه از زنان توانمند را مثال میآورید.
اگر توانمندی را مطابق با آنچه گفته شد، تعریف کنیم، میتوانیم نمونههای زیادی از زنان توانمند ارایه کنیم. اما اگر وضع اقتصادی و نقش زنان را در وضع موجود مورد بررسی قرار دهیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که زنان تاثیر شایانی در تولید اقتصادکلان ندارند یا دریابیم که تعداد زنان در سطوح موثر و تصمیمساز، اندک است. با تغییر تعریف، به این نتیجه میرسیم که شاید از نظر کمی، تعداد زنان فعال، بهخصوص در اشتغال شهری زیاد نباشد، اما تاثیری که در بعد اجتماعی برجای میگذارند، قابلتأمل است. مثلا در تاریخ اسلام، زنانی بودند که به لحاظ اقتصادی توانمند بودند و با وقف اموال خود کمک کردند که نهتنها جامعه مردان که کل جامعه پیشرفت کند. در عمل وقف، ممکن است خود فرد نقش مستقیمی در تولید فعالیتهای علمی، فرهنگی و... نداشته باشد، اما انتشار ثروتش در طول زمان، تاثیرات شگرف و انکار ناپذیری به لحاظ کیفی ایجاد کند.
بنابراین با عوض کردن تعریف مقولههای مرتبط با زنان و متناسب ساختن آن با خصوصیات هر جامعهای، میتوان به تاثیر واقعی این قشر از جامعه و توانمندی آنان پیبرد.
با توجه به این نکته که میزان و کیفیت تاثیر به مراتب مهمتر از تعداد و عدد حضور است، به این نتیجه میرسیم که هر نوع مقایسه میزان پیشرفت، باید با توجه به نسبتهایی صورت گیرد که دو جنس، راه تعالی اجتماعی را طی کرده باشند. مقایسه زن و مرد بدون توجه به ایجاد زمینه برابری، مثل این است که در مسابقه دو، جمعی صد متر جلوتر بایستند و مسابقه آغاز شود. بدیهی است که آن گروه جلوتر، مسیر کمتری را دویده و به پیروزی نزدیکتر باشند. اول باید این شکاف پر شود، یعنی دو گروه با هم برابر بایستند و بعد مسابقه را آغاز کنند.
شکاف اطلاعاتی و شکاف نسلی چگونه بر مقوله توانمندسازی اثر گذاشته است؟ آیا این فرآیند را تسریع کرده یا اثر بازدارنده داشته؟
قطعا تاثیر داشته، کما اینکه تاثیر پیشرفت فناوری را در همه عرصهها میتوان دید. اما خود فناوری باعث این تغییر نیست. اهداف و عملکردهای فناوری بیشترین تاثیر را دارد. اینکه ما چگونه میتوانیم فناوری را بگیریم و آن را با فرهنگ جامعه خود، مطابقت دهیم، اهمیت زیادی دارد. ما درحالحاضر مصرفکننده فناوری هستیم. به دلیل مصرفکنندگی است که در پیشرفت، سرعت مطلوب نداشتهایم. درواقع، نقش ما در تولید و توزیع فناوری بسیار کم است. مساله دیگر، حفظ ارزشها و فرهنگ ملی ما است. نه فقط به صورت نوشته و نصیحت، بلکه به همان شکلهای زیبایی که فناوری امروز عرضه میشود. کودک بیش از ۸۰درصد وقت خود را با اجتماع میگذراند. حتی در خانه هم که هست، با وسایل تکنولوژیکی مشغول است. از طرف دیگر خانوادهها همچون اسیر فناوری شدهاند، زمانی برای سپریکردن اوقاتمشترک با بچهها ندارند. بنابراین فاصله نسلی و اطلاعاتی درحال افزایش روزافزون است. ما از خصوصیات فرهنگ خودمان فاصله گرفتیم و روشی برای تولید محتوا نداریم. تاکید من برحفظ ارتباطات بینفردی است. امروز بچهها عشقی را که باید به خانواده داشته باشند، به ابزار دارند. ابزارها روز به روز بیشتر دگرگون شده و اشکال جدیدتری مییابند. هرچه این اشکال نوین بیشتر شوند، عشقهای واقعی کمتر میشوند.
متولیان جامعه و دولتمردان در توانمندسازی زنان چه نقش و تاثیری دارند و آیا به وظیفهشان عمل کردهاند؟
اغراق نیست اگر بگویم که تاکنون کار زیادی انجام نشده است. به لحاظ ظاهری، دفترها، نهادها و سازمانهایی درست شده اما فعالیتها بیشتر در سطح خرد است. دولتمردان میتوانند به ایجاد سازمانهای زنان، نه به صورت فردی بلکه به صورت سازمانی، کمک کنند. همچنین باید سازمانهای مردمنهاد را به بالابردن سطح کارهای فکری، ذهنی و روحی زنان سوق دهیم.
دولت میتواند زمینه این فعالیتها را فراهم کند. معمولا فقط چارچوب اتاقفکر در این زمینه ایجاد میشود، اما نتیجهای ندارد. الان سازمانهای صنفی و حرفهای، مشغول فعالیت هستند، اما اینها کافی نیست. دولت میتواند سازمانهایی برای زنان ایجاد کند.
در زمینه فکری هنوز خلأهایی هست. کسانی که در رأس هرم تصمیمگیریهایاجتماعی هستند، باید از زنانی که فکر جدیدی دارند که به دولت و سیاستگذاریهای جامعه کمک میکند، بدون توجه به مدرک تحصیلی، دعوت کنند. الان بیشتر کار اجرایی برای زنان انجام میشود و کار فکری نیست.
چنین سازمانی در کشور ما نبوده است؟
به نظر من خیر، ممکن است بعضی ادعا کنند، اما من اغلب سازمانها را میشناسم، یا صنفی هستند یا خدماتی. توسعهای نیستند. درواقع به عقیده من، اعضای این سازمانها باید دغدغههای مشترکی داشته باشند و به دلیل این نقاطاشتراک دورهم جمع شده و یک انجمن سازمانی ایجاد کنند، دلایل صنفی و شغلیو... بستر مناسبی برای ایجاد یک تشکل اینچنینی محسوب نمیشوند.
حضور زنان توانمند تا چه حد در کاستن از آسیبهای اجتماعی و تلطیف فضای اجتماعی تاثیر دارد؟
زنان قطعا بیشتر از مردان در تلطیف فضای اجتماعی تاثیر دارند. منتها مشکل ما این است که از هیچچیزی تعریفی نداریم. ما طی چندسال گذشته در جامعه دچار دوگانگی شدهایم و هرچه پیشمیرویم، این شکاف بیشتر میشود که فقط نسلی نیست، بلکه شکاف اجتماعی است و به زن و مرد، بستگی ندارد. منظورم، گذار از سنت به مدرنیته است.
تفکر سنتگرا ریشه دینی دارد، درحالیکه تفکر مدرن با بنیان مادی در نقطه مقابل، واقع شده است. طرفداران این دو نوع تفکر با هم درگیرند. کسانی که اصولگرا هستند(البته نه به معنای سیاسی، بلکه منظور افرادی است که تفکر خود را بر پایه اصول بنیادین اجتماعی بنا نهادهاند) به دلیل اعتقاد و زمینه فکری خود، نه میتوانند اصول تفکر مدرن را بپذیرند و نه میتوانند آن را
نادیده انگارند.
این حالت پارادوکسیکال، حلشدنی نیست، مگر اینکه این افراد، متدولوژی خود را عوض کنند. یعنی بگویند که اصول را حفظ میکنیم و با نسبیگرایی جلومیآییم تا با جامعه بهترین تعامل را داشته باشیم. باید بر مبنای کارهای پژوهشی دریابیم که چه کاری برای چهکسی مفید است، آن هم بر مبنای تعریفی که با خصوصیات و فرهنگ جامعه ما تناسب دارد. زن توانمند با تعریف نوین و مخصوص جامعه ما با آگاهیهایی که کسب کرده، قطعا در سوقدادن جامعه به سمت آرامش، نقش موثری ایفا میکند.
و در آخر، آینده زنان کشور را چطور میبینید؟
من به آینده خیلی امیدوارم. با تغییراتی که در جامعه اتفاق افتاده، زنان آگاهتر شدهاند، از فناوری استفاده بیشتر و موثرتری میکنند، مراودهها بیشتر شده و افراد یکدیگر را بیشتر میبینند، همه این اتفاقات، آگاهیهای اجتماعی را افزایش میدهند. گاهی فکر میکنیم که اگر زنان در خانه بمانند، مادران بهتری میشوند. اما درواقع، این نحوه ارتباط با فرزند است که اهمیت بیشتری دارد. اینکه والدین، چه خصوصیاتی را به بچه منتقل میکنند، قابلتأمل است. باید زمینهای فراهم شود تا زنان بتوانند خصوصیات مثبت خود را
تقویت کنند.
اجازه دهید گفتوگویمان را با مفهوم توانمندسازی آغاز کنیم. تعریف شما از این مفهوم چیست؟
توانمندسازی و عباراتی از این دست، ترجمه مفاهیمی هستند که بعضا به جامعه ما تعلق نداشته و معرف شاخصهاییاند که شاید خیلی با مولفههای جامعه ما مطابقت ندارند. ما دو راه درپیش داریم، یا باید این مفاهیم را مطابق با فرهنگ و اهداف خود، تعریف کنیم یا اینکه باید دست به کار ساختن مفاهیم جدید شویم. واقعیت این است که در ترجمه لغت «توانمندسازی» سادهترین تعریف را انتخاب کردهایم، یعنی تربیت زنان به منظور افزایش قدرت آنها، بهخصوص در مقوله کار کردن در عرصههای اجتماعی، اما معنای واقعی توانمندسازی فقط تقویت قدرت بدنی و حضور در عرصههای اجتماعی و اشتغال نیست. معنای بسیار قویتر و عمیقتری هم دارد. بهترین تعریف از نظر من این است که جامعه روشی برای گسترش حوزه اختیارات زنان اتخاذ کند، البته با این پیششرط که حوزه اختیارات را دیگران تعریف نکنند، از آنجا که اختیار مرحله بالاتر انتخاب است، توانمندسازی این معنا را مییابد که زنان، خود، قلمروی اختیاراتشان را مشخص کنند. ایجاد زمینه برای رسیدن به این قدرت را میتوان توانمندسازی نامید و رشد واقعی در این زمان ایجاد میشود. در این حالت، زنان حتی در حوزههای فردی هم انسانهای قویتری میشوند، ذهن باز و گستردهتری یافته و با آگاهی از بین امکانات موجود، انتخاب میکنند.
بنابراین توانمندی زنان را میتوان در ۳ حوزه روحی، ذهنی و عملی دستهبندی کرد. توانمندی روحی، به معنای قدرت تصمیمگیری و اختیار است، توانمندی ذهنی، به معنای قدرت انتخاب بوده و توانمندی عملی در محدوده قدرت عملکرد قرار میگیرد. برای هر سه این موارد باید زمینه فراهم شود. ناگفته، آشکار است که برای شکوفایی این سه بخش، آموزش و اطلاعرسانی مناسب، ضروری است.
به نظر شما توانمندی زنان اکنون در جامعه در چه سطح و وضعیتی قرار دارد؟
در حالحاضر تعداد اندکی از زنان در جامعه به کارهای حساس و خیلی مهم اشتغال دارند، اغلب در کارهایی تحت اراده دیگران فعالیت میکنند. به نظر من این نوع مشارکت آنقدر حساس نیست که بهدلیل آن، بخواهیم در سطح بینالملل آمار زنان شاغل را بالا ببریم. اما اگر بتوان شاخصهای جدید و تعاریف نو ارایه کرده و به جامعه و دنیا معرفی کنیم، مسیر و تعریف ما از توسعه قدرت زنان روشنتر خواهد شد. در این صورت و با آمارگیری مجدد بر مبنای شاخصهها و معیارهای جدید میتوان تعداد و کیفیت حضور زنان جامعه را از نظر تصمیمگیری، تصمیمسازی و حضور اجرایی تعیین کرد. البته در جامعه کنونی، خانمهایی هستند که مشارکت آنان در اقتصاد، فرهنگ و... نهتنها کمتر از خانمهای شاغل نیست، بلکه بیشتر هم هست.
اما وقتی سنجش برمبنای شاخصها و مفاهیم اقتباس شده از نظامهای دیگر انجام شود، چون با جامعه ما مطابقت ندارد، نتیجه قطعا جامعه ما را عقبتر از جامعه اصلی نشان خواهد داد و تلاش برای آموزش یا تربیت (بهدلیل اینکه علاوه بر محتوا، روش آموزش هم از ما نیست) هرگز در رسیدن آماری به آنها موفق نخواهیم شد.
در کمیته سوم اجلاس سازمانملل در سال ۱۹۸۷ یا ۱۹۸۸ در کنفرانس زنان که من بهعنوان نماینده ایران شرکت داشتم، پیشنهاد دادم که تعاریف جدیدی از تعلیم و تربیت، تساوی و صلح ارایه کنیم که با فرهنگ کشورهای جهانسوم یا کشورهای درحالتوسعه و کشورهای اسلامی تطبیق داشته باشد و در مرحله بعد، با بکارگیری تعاریف جدید، عقبماندگی یا پیشرفت مردم این جوامع را دوباره بسنجیم.
سران کشورهای خاورمیانه و اسلامی از این پیشنهاد بسیار استقبال کردند ولی کشور ما به دلیل گرفتاریها و مشکلات روزمره کمتر به فعالیتهای بنیادی و بلندمدت توجه دارد. باید با این اعتماد که ما هم میتوانیم تغییری در تعاریف در سطح جهانی ایجاد کنیم(همانگونه که در طول انقلاب مفاهیمی نو به جهان ارایه کردیم) جایگاه و حتی در طبقهبندی بینالمللی ملتها از توسعهیافته، درحالتوسعه و... تغییر ایجاد کنیم. درحالحاضر، ما بر توانمندی عملی، تمرکز کردهایم که درواقع، پایینترین سطح از سطوح سهگانه توانمندی زنان محسوب میشود. درحالیکه اگر دامنه اختیار را وسیعتر کنیم، توانمندی عملی، خودبهخود، محقق خواهد شد.
براساس این تعریف، کدام نمونه از زنان توانمند را مثال میآورید.
اگر توانمندی را مطابق با آنچه گفته شد، تعریف کنیم، میتوانیم نمونههای زیادی از زنان توانمند ارایه کنیم. اما اگر وضع اقتصادی و نقش زنان را در وضع موجود مورد بررسی قرار دهیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که زنان تاثیر شایانی در تولید اقتصادکلان ندارند یا دریابیم که تعداد زنان در سطوح موثر و تصمیمساز، اندک است. با تغییر تعریف، به این نتیجه میرسیم که شاید از نظر کمی، تعداد زنان فعال، بهخصوص در اشتغال شهری زیاد نباشد، اما تاثیری که در بعد اجتماعی برجای میگذارند، قابلتأمل است. مثلا در تاریخ اسلام، زنانی بودند که به لحاظ اقتصادی توانمند بودند و با وقف اموال خود کمک کردند که نهتنها جامعه مردان که کل جامعه پیشرفت کند. در عمل وقف، ممکن است خود فرد نقش مستقیمی در تولید فعالیتهای علمی، فرهنگی و... نداشته باشد، اما انتشار ثروتش در طول زمان، تاثیرات شگرف و انکار ناپذیری به لحاظ کیفی ایجاد کند.
بنابراین با عوض کردن تعریف مقولههای مرتبط با زنان و متناسب ساختن آن با خصوصیات هر جامعهای، میتوان به تاثیر واقعی این قشر از جامعه و توانمندی آنان پیبرد.
با توجه به این نکته که میزان و کیفیت تاثیر به مراتب مهمتر از تعداد و عدد حضور است، به این نتیجه میرسیم که هر نوع مقایسه میزان پیشرفت، باید با توجه به نسبتهایی صورت گیرد که دو جنس، راه تعالی اجتماعی را طی کرده باشند. مقایسه زن و مرد بدون توجه به ایجاد زمینه برابری، مثل این است که در مسابقه دو، جمعی صد متر جلوتر بایستند و مسابقه آغاز شود. بدیهی است که آن گروه جلوتر، مسیر کمتری را دویده و به پیروزی نزدیکتر باشند. اول باید این شکاف پر شود، یعنی دو گروه با هم برابر بایستند و بعد مسابقه را آغاز کنند.
شکاف اطلاعاتی و شکاف نسلی چگونه بر مقوله توانمندسازی اثر گذاشته است؟ آیا این فرآیند را تسریع کرده یا اثر بازدارنده داشته؟
قطعا تاثیر داشته، کما اینکه تاثیر پیشرفت فناوری را در همه عرصهها میتوان دید. اما خود فناوری باعث این تغییر نیست. اهداف و عملکردهای فناوری بیشترین تاثیر را دارد. اینکه ما چگونه میتوانیم فناوری را بگیریم و آن را با فرهنگ جامعه خود، مطابقت دهیم، اهمیت زیادی دارد. ما درحالحاضر مصرفکننده فناوری هستیم. به دلیل مصرفکنندگی است که در پیشرفت، سرعت مطلوب نداشتهایم. درواقع، نقش ما در تولید و توزیع فناوری بسیار کم است. مساله دیگر، حفظ ارزشها و فرهنگ ملی ما است. نه فقط به صورت نوشته و نصیحت، بلکه به همان شکلهای زیبایی که فناوری امروز عرضه میشود. کودک بیش از ۸۰درصد وقت خود را با اجتماع میگذراند. حتی در خانه هم که هست، با وسایل تکنولوژیکی مشغول است. از طرف دیگر خانوادهها همچون اسیر فناوری شدهاند، زمانی برای سپریکردن اوقاتمشترک با بچهها ندارند. بنابراین فاصله نسلی و اطلاعاتی درحال افزایش روزافزون است. ما از خصوصیات فرهنگ خودمان فاصله گرفتیم و روشی برای تولید محتوا نداریم. تاکید من برحفظ ارتباطات بینفردی است. امروز بچهها عشقی را که باید به خانواده داشته باشند، به ابزار دارند. ابزارها روز به روز بیشتر دگرگون شده و اشکال جدیدتری مییابند. هرچه این اشکال نوین بیشتر شوند، عشقهای واقعی کمتر میشوند.
متولیان جامعه و دولتمردان در توانمندسازی زنان چه نقش و تاثیری دارند و آیا به وظیفهشان عمل کردهاند؟
اغراق نیست اگر بگویم که تاکنون کار زیادی انجام نشده است. به لحاظ ظاهری، دفترها، نهادها و سازمانهایی درست شده اما فعالیتها بیشتر در سطح خرد است. دولتمردان میتوانند به ایجاد سازمانهای زنان، نه به صورت فردی بلکه به صورت سازمانی، کمک کنند. همچنین باید سازمانهای مردمنهاد را به بالابردن سطح کارهای فکری، ذهنی و روحی زنان سوق دهیم.
دولت میتواند زمینه این فعالیتها را فراهم کند. معمولا فقط چارچوب اتاقفکر در این زمینه ایجاد میشود، اما نتیجهای ندارد. الان سازمانهای صنفی و حرفهای، مشغول فعالیت هستند، اما اینها کافی نیست. دولت میتواند سازمانهایی برای زنان ایجاد کند.
در زمینه فکری هنوز خلأهایی هست. کسانی که در رأس هرم تصمیمگیریهایاجتماعی هستند، باید از زنانی که فکر جدیدی دارند که به دولت و سیاستگذاریهای جامعه کمک میکند، بدون توجه به مدرک تحصیلی، دعوت کنند. الان بیشتر کار اجرایی برای زنان انجام میشود و کار فکری نیست.
چنین سازمانی در کشور ما نبوده است؟
به نظر من خیر، ممکن است بعضی ادعا کنند، اما من اغلب سازمانها را میشناسم، یا صنفی هستند یا خدماتی. توسعهای نیستند. درواقع به عقیده من، اعضای این سازمانها باید دغدغههای مشترکی داشته باشند و به دلیل این نقاطاشتراک دورهم جمع شده و یک انجمن سازمانی ایجاد کنند، دلایل صنفی و شغلیو... بستر مناسبی برای ایجاد یک تشکل اینچنینی محسوب نمیشوند.
حضور زنان توانمند تا چه حد در کاستن از آسیبهای اجتماعی و تلطیف فضای اجتماعی تاثیر دارد؟
زنان قطعا بیشتر از مردان در تلطیف فضای اجتماعی تاثیر دارند. منتها مشکل ما این است که از هیچچیزی تعریفی نداریم. ما طی چندسال گذشته در جامعه دچار دوگانگی شدهایم و هرچه پیشمیرویم، این شکاف بیشتر میشود که فقط نسلی نیست، بلکه شکاف اجتماعی است و به زن و مرد، بستگی ندارد. منظورم، گذار از سنت به مدرنیته است.
تفکر سنتگرا ریشه دینی دارد، درحالیکه تفکر مدرن با بنیان مادی در نقطه مقابل، واقع شده است. طرفداران این دو نوع تفکر با هم درگیرند. کسانی که اصولگرا هستند(البته نه به معنای سیاسی، بلکه منظور افرادی است که تفکر خود را بر پایه اصول بنیادین اجتماعی بنا نهادهاند) به دلیل اعتقاد و زمینه فکری خود، نه میتوانند اصول تفکر مدرن را بپذیرند و نه میتوانند آن را
نادیده انگارند.
این حالت پارادوکسیکال، حلشدنی نیست، مگر اینکه این افراد، متدولوژی خود را عوض کنند. یعنی بگویند که اصول را حفظ میکنیم و با نسبیگرایی جلومیآییم تا با جامعه بهترین تعامل را داشته باشیم. باید بر مبنای کارهای پژوهشی دریابیم که چه کاری برای چهکسی مفید است، آن هم بر مبنای تعریفی که با خصوصیات و فرهنگ جامعه ما تناسب دارد. زن توانمند با تعریف نوین و مخصوص جامعه ما با آگاهیهایی که کسب کرده، قطعا در سوقدادن جامعه به سمت آرامش، نقش موثری ایفا میکند.
و در آخر، آینده زنان کشور را چطور میبینید؟
من به آینده خیلی امیدوارم. با تغییراتی که در جامعه اتفاق افتاده، زنان آگاهتر شدهاند، از فناوری استفاده بیشتر و موثرتری میکنند، مراودهها بیشتر شده و افراد یکدیگر را بیشتر میبینند، همه این اتفاقات، آگاهیهای اجتماعی را افزایش میدهند. گاهی فکر میکنیم که اگر زنان در خانه بمانند، مادران بهتری میشوند. اما درواقع، این نحوه ارتباط با فرزند است که اهمیت بیشتری دارد. اینکه والدین، چه خصوصیاتی را به بچه منتقل میکنند، قابلتأمل است. باید زمینهای فراهم شود تا زنان بتوانند خصوصیات مثبت خود را
تقویت کنند.
نظر شما :