سخنرانی دکتر صادق آیینه وند در همایش همکاری های فرهنگی، اقتصادی ایران و کره جنوبی
دستاورد اسلام قلبی، عقل و عرفان و هنر قدسی سخنرانی دکتر صادق آیینه وند در همایش همکاری های فرهنگی، اقتصادی ایران و کره جنوبی
از سوی بنیاد ایران شناسی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی «دومین همایش همکاری های فرهنگی، اقتصادی ایران و کره جنوبی» برگزار شد. در این همایش که با همکاری دانشگاه میانگجی سئول و موسسه مطالعات سیاست تجارت بین الملل کشور کره و با حضور صاحبنظران از دو کشور در تاریخ دوم و سوم اردیبهشت ماه در بنیاد ایرانشناسی برگزار شد در یکی از پانل های این همایش که به «مطالعات ایران و اسلام در کره» اختصاص داشت، دکتر صادق آیینه وند، رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به سخنرانی با موضوع اسلام قلبی و اسلام تغلبی پرداخت که مورد استقبال اندیشمندان حاضر در جلسه قرار گرفت. دکترآیینه وند که از چهره های ممتاز تاریخ پژوهی در کشور محسوب می شود، در سخنانش ابتدا به موضوع فتوحات اشاره کرد و سعی کرد فتوحات را در اسلام بر اساس دو رویکرد تغلبی و قلوب مورد بحث قرار دهد. وی گفت: من در نظر دارم تا موضوع فتوح را از دو زاویه تغلبی (فتح به شمشیر) و فتح قلوب (عرضه اسلام بر مبنای اقناع) تبیین کنم. البته قصد ندارم فتح تغلبی را طعن کنم یا بر آن خدشه وارد آورم، بلکه برآنم تا در وجه مقایسه، به تعریف و تمایز و انطباق هر کدام از آن دو با پیشرفت تمدنی در جهان اسلام بپردازم و دستاوردهای هر یک را در میزان تاریخ بسنجم. به بیان دیگر، قصد دارم چالشی را که در قرن دوم تا پایان آن ذهن نخبگان و اندیشمندان جامعه اسلامی را بر سر موضوع فتوح به خود مشغول داشته بود، اندکی روشن کنم: متن ذیل حاصلی از سخنان ایشان در این همایش بین المللی است که تهیه شده است.
در اسلام قلبی، اگرچه مروجان چنین نحوه از عرضه اسلام، عملانتوانستند جز در مواضعی از سرزمینهای جهان اسلام به تاسیس حکومت دست زنند ولی توانستند طراحی مناسبی از نظام معرفتی قرآنی به دست دهند. همسویی راهبردها و رهیافتها، تعریف روشن از انسان، تبیین جایگاه او در نظام واره معرفتی، به کارگیری علوم در جهت مسیر تعامل و تعالی انسان و نشانگیری کرامت مدارانه، عملاتوفیق ماندگاری این جریان و انطباق عقلانی آن را با نیاز فطری انسان، تضمین کرده است
فتح تغلبی بر مبنای ترکیب بنیه اعرابی و نگاه نجدی، گرچه به فتح سرزمینهایی نایل شد ولی نتوانستبه تاسیس تمدنی منبعث و خود جوش به مقتضای نگاه معرفتی قرآنی دستبزند. در نتیجه به بهرهگیری از دستاوردهای تمدنی ملل مفتوح پرداخت و نظام اداری، اقتصادی و ساختارهای منطبق با آنها را پذیرفت و نتایج علوم رایج در آن سرزمینها را به شیوهیی تلفیقی به کار گرفت فتح که غالبا به صورت جمع، فتوح یا جمع الجمع، فتوحات به کار میرود، در اصطلاح به بیان نحوه گشایش دارالحرب میپردازد. در حقیقت جنگ هایی که پس از رحلت پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله و به دنبال نبردهای رده در عصر خلفای راشدین، به ویژه خلیفه اول و دوم رخ داد، سرزمینهای پهناوری را با مردمانی از نژادهای گوناگون، به قلمرو اسلام درآورد. موضوع فتوح در اسلام از منظرهای خاص محل بحث و توجه قرار گرفته است، فقیهان سیاسی در بحث دارالحرب و دارالاسلام در کتب سیر، خراج نویسان، در باب مالی و زراعی در کتب خراج، فتوح نگاران در بحث جغرافیا و نژاد و نحوه فتح و توصیف سرزمینها در کتب فتوح و خطط نویسان در باب تاسیس و عمران و توسعه شهرهای رباطی و ثغور در کتب خطی، به آن پرداختهاند.
فتوح و فاتحان
قضیه فتوح در صدر اسلام پس از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله چون در پی فتوح رده پدید آمد، از منظر سیاسی، اجتماعی و دینی، گفتمانی خاص را در پی آورد که بی گفت وگو نمیتوان آن را حاصل عزم جزم و اتفاق جمعی دولتمردان، اصحاب و نخبگان اسلامی برای گسیل نیروهای فاتح در جهت گسترش سرزمین های دارالحرب دانست.
ترکیب نیروهای فاتح از شمالی و جنوبی به خصوص مهاجر و انصار و حضور بادیهنشینان و سران وفدهای دیر پیوند که سردمداران شان پس از فروپاشی آخرین بقایای حلفهای مطیبون و ایلاف پس از سال هشتم قمری، راه مدینه را پیش گرفته بودند، امر فتوح و انسجام درونی نیروهای فاتح سال نخست خلافت ابوبکر را سخت آسیبپذیر کرده بود.
از 11 تن از فرماندهان منصوب برای مقابله با شورشهای رده، فرمانده کل و معاونش خالد و عکرمه از بنو مخزوم بودند. صاحبان قبه و اعنه که از دیرباز در شمار چند خانواده حکومتگر قریشی حاکم بر مکه به شمار میآمدند، امر دفاع و تهیه سلاح را برای حمایت از بازرگانی و سیاست و حفظ ساختار بت پرستانه مکه بر عهده داشتند. آنچه در جریان نبرد با اهل رده پیش آمده بود، انصار و بعضی از مهاجرانهمراه خالد را در برخورد یکسان با دسته های شورشیان و ناخشنودان از میان اعرابی و عربی (از مرتد معاند تا شاعر پیشه متنبی سخت نگران کرده بود.
گرچه خالد و عکرمه توانستند، بهرغم مخالفت عمر (شخصیت دوم و مشاور عالی تصمیمسازی خلافت)، با تکیه بر حمایتخلیفه اول و با همراهی بدویان دیر پیوند، مخالفان سیاسی حاکمیت مدینه را با مخالفان دینی یکسان محسوب دارند و آنان را از دم تیغ بگذرانند، اما همین پیروزی خشن آن هم با فاتحان مخزومی و بدنه بدوی از میان اعراب، دشواریهایی برای حاکمیت مدینه به دنبال آورد که از این لحظه با حضور آن فاتحان در مدینه تشدید میشد.
شاید امر فتوح، که با ورود به عراق از چندی قبل توسط مثنی بن حارثه شیبانی پیشنهاد شده بود، میتوانست سرداران فاتح خاندانهای نیرومند احلاف قریش را در پی یافتن زمین و اموال و گسترش اسلام به آن سو گسیل دارد و مشغول کند و ذهن شان را که پس از کسب وجاهت دینی حاصل از سرکوب مرتدان، میرفت تا به سابقه دیرینه قبه داری و اعنه بانی، به سهم ستانی از خلافت مشغول شود، به جای دیگر منصرف کند.
با عنایت به چنین سابقهیی، نیروهای نظامی فتوح که از راس هرم، صبغه مخزومی داشت و قاعده بر سلوک اعرابی میرفت، به سوی عراق (مدائن) و شام (دمشق) رهسپار شدند.
در اینجا برای شناخت نیروهای حاضر و همراه در بدنه هر دو شیوه از فتوح، مناسب است به اصناف امت پس از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله اشاره کنیم. در تفسیر طبری آمده است: روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به دیدار معبود شتافتند، مردم بر چهار مرتبت بودند: - مومن مهاجر - انصار - اعرابی مومنی که هجرت نکرده بود - تابعان از راه احسان.
انواع فتوح و نحوه گسترش اسلام
به گواهی تاریخ دو شیوه از ابلاغ و ترویج دین توسط مسلمین معمول بوده است: فتح نظامی و فتح قلبی. طبیعتا وقتی سخن از فتوح به میان میآید، شیوه نخست بیش از دومی به ذهن متبادر میشود. شیوه نخست با وجود آنکه سرزمین های وسیعی را بر حوزه تصرفات اسلام افزود، مشکلاتی نیز در پی آورد.
در بررسی شیوه ابلاغ اسلام به ملت های دیگر، گرچه اتفاق نظری بر سر یک روش بین فقیهان حجاز و عراق به چشم نمیخورد، ولی بعدا امویان که خواستار آن بودند تا دامنه متصرفات خود را به سبب ناخشنودی از حجاز و عراق در سوی دیگر و در امتداد دریا بگسترانند، با انتقال نسلی از فقیهان و ارباب سیره و سیر از حجاز به شام، تعریف و شیوه جدیدی از فتوح را بنیاد نهادند که در مقایسه با آنچه در مکاتبتاریخی حجاز و عراق وجود دارد، تفاوت های کارکردی قابل توجهی در آن به چشم میخورد.
مخالفت فقیهان و ارباب سیره و نوازل و مقاسم با این شیوه از فتوح به دو جهت بود: نخست آنکه به صلاحیت و اسلامیت کار اطمینان نداشتند و دوم آنکه این راه را با آنچه در عصر راشدین طی شده بود مغایر مییافتند.
با این همه مسلمینی که در فتوح عصر راشدین شرکت کرده بودند، یکدست نبودند. بسیاری از بادیه نشینان دیر پیوند که هنوز از اسلامیت شان بیش از سه یا چهار سال نمیگذشت، با حفظ ذهنیت قبایلی در آن گام نهاده بودند ولی با توجه به نتایج شگرفی که به مدد اتحاد و وجود انگیزه های معنوی و هم سرنوشتی یکسان نسبتبه مسائل جهان و دین شان حاصل شده بوده، سرزمینهای گستردهیی با اموال و امواجانسانی در اختیارشان قرار گرفت.
فتوح نگاران نخستین هم گرچه در پدیدآمدن پیروزیها سخن آوردهاند، ولی از تذکر به ضعف و تشتتبازنمانده و از چنین زمینه هایی در نگارش یاد کردهاند.
بلاذری در فتوح البلدان آورده است: «چون ابوبکر از اهل رده فارغ شد، چنان دید که سپاهیانش را به شام گسیل کند. پس به اهل مکه و طائف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنها را به جهاد و غنیمتهای روم فراخواند و ترغیب کرد. مردم در هیات دو دسته مومن به جهاد و طامع غنایم، به دعوتش پاسخ گفتند و از هر نقطه به سوی مدینه رهسپار شدند.»
دلبستگی قبیلهیی اعراب از سویی و دنیا دوستی سران عرب از سوی دیگر، بخشی از رهاورد فتوحی بود که از دو سمت، جامعه اسلامی را به سوی دو قطب متنافر میکشاند. قطبی، آزمونهای جاهلی ایام العرب را در بیان اغراقآمیز از فتوح و در هویت قبایل ناکام در صحنه تعیینگری سیاسی و ملزم به تبعیت از قریش ایلاف، نمایان میکرد و از کاه کوه میساخت و قطب دیگر رودهای خروشان، کشتزارهایسبز، چشمه های جوشان، تاکستانها، زر و سیم و پرنیان را با قحطی حجاز و نجد و نان جوین و پوشینه پشمین مقایسه میکرد و بیش از هر چیز دل به آن بسته بود و میگفت: «چگونه این چشمه های جوشان و رودهای خروشان و کشتزارها و تاکستانها و زر و سیم و پرنیان را رها کنیم و به خشکسالی حجاز و بی حاصلی زمین آن برگردیم و به خوردن نان جوین و پوشینه پشمین بسنده کنیم؟»
آنچه بیان شد بخشی از بدنه نظامی فتوح و سران را آشکار میکند ولی این همه آنچه که باید باشد نیست. در بخشی اندک از بدنه، مجاهدان مخلصی حضور دارند که به قصد اعلای کلم[ الله جهاد را بی نام و نشان برگزیدهاند: گرچه در تصمیم سازی و هدفگیری کمترین نقشی ندارند. از سوی دیگر فقهای نامدار حجاز، جز آنها که با مکتب سیرنگاری اموی همراهی کردند، به سلامت فتوح اموی و عباسی به تردید نگریستهاند، گرچه درباره فتوح راشدون ساکت ماندهاند. در عصر عباسیان این تردیدها در پوشش انذار و اخطار نمایان میشد و وقتی از ابوحنیفه و مالک و شافعی در مورد آن سوال میکردند، غالبا با این پاسخ مواجه میشدند که از آن چیزی نمیدانند!
خلاصه کلام، ما با دو نحوه از گسترش اسلام در تاریخ اسلام، بعد از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله برخورد میکنیم:
1- نحوهیی که برای گشایش دارالحرب و انضمام آن به دارالاسلام متوسل به شمشیر شده است و سرزمینهای بیزانس (روم شرقی)، ایران و بخش هایی از افریقا و اروپا را به تصرف در آورده است، با این کار بخش های عظیمی از جهان آن روزگار به قلمرو اسلام پیوست و اسلام گسترش جغرافیایی یافت. این حرکت از زمان خلیفه اول ابوبکر بن ابی قحافه شروع شد و در عصر عمر و عثمان در عصر راشدون – جز عصر امیرالمومنین علیعلیه السلام- ادامه یافت. امویان و عباسیان نیز به آن پرداختند. این فتح را ما فتح تغلبی مینامیم چه به صلح بوده باشد چه به عنوه.
2- نحوهیی که با شیوه بیان کارکردی و عرضه اسلام از طریق اقناع و هدایتخلق به نشر آن پرداخته، و در راه گسترش دین به شمشیر دست نبرده و اگر گاهی مجبور به استفاده از شمشیر بوده فقط موانع و مزاحمت ها را از سر راه برداشته است. این نحوه از گسترش اسلام که به فتح دل ها میپرداخته و تربیت مسلمان دین باور و مهذب را که خود مدافع اسلام باشد مدنظر داشته نه فتح سرزمین و عده و عده، ما فتح قلبی یا ایمانی مینامیم.
در فتح اول، اسلام از حیث جغرافیایی گسترش مییافت و بر تعداد مسلمانان افزوده میشد ولی در فتح دوم، به تهذیب نفوس و ترویج مبانی معرفتی و عرفانیاسلام پرداخته میشد، و شمار مومنان افزونی میگرفت.
اگر سیر جغرافیایی فتح از نوع اول را از نظر بگذرانیم، اسلام از حجاز به شام و مصر و افریقا و سرانجام اروپا و فلات ایران و بخش هایی از شبه قاره ره میسپارد.
ولی در سیر جغرافیایی فتح از نوع دوم، از یمن به عراق و از عراق به جبال و طبرستان وگیل و دیلم و بخش هایی از خراسان، مثل نیشابور و بیهق و سبزوار و بعد از آن به هند و چین و آسیای جنوب شرقی میرسد.
مطلب حاضر به پژوهش در علل و اسباب، اهداف و دستاوردهای هر دو فتح میپردازد، با این فرض که اسلام اولی بر مبنای ترکیب بنیه اعرابی و نگاه نجدی، گرچه به فتح سرزمینهایی نایل شد ولی نتوانستبه تاسیس تمدنی منبعث و خود جوش به مقتضای نگاه معرفتی قرآنی دستبزند. در نتیجه به بهرهگیری از دستاوردهای تمدنی ملل مفتوح پرداخت و نظام اداری، اقتصادی و ساختارهای منطبق با آنها را پذیرفت و نتایج علوم رایج در آن سرزمینها را به شیوهیی تلفیقی به کار گرفت.
در نتیجه، با به کارگیری این علوم و کارکردهای تمدنی آن، به ترکیب تمدنی تلفیقی و متشابه دستیافت ولی سنت علمی منطبق با راهبردهای قرآنی را به دست نداد. این تمدن عظیم گرچه حجم انبوهی از دستاورد تلفیقی و تملیکی علوم را عرضه و شمار فراوانی از نخبگان و دانشمندان را تربیت کرد ولی چون نتوانستبه سنتی علمی، منطبق و همسو با نظام معرفتی و دینی خود دستیابد، از قرن پنجم به تلاشی و ضعف رونهاد و دیگر نتوانست از حیث علمی خود را بر پا دارد.
این شکست ناشی از ترکیب حضور اعرابی، نگاه نجدی و عجز نخبگان (صفوه) آن در طراحی یک نظام معرفتی براساس هستیشناسی و انسانشناسی قرآنی بود، در نتیجه حضور بیشمار تسلیم شدگان ناکارآمد و فقدان یک طراحی مناسب با ابعاد جامع علمی، اداری و اقتصادی از سوی نخبگان و کارشناسان (خبیر) ملل و تمدن های مفتوح را با سابقه میراثی و تمدنی خود بر بالای سر نخبگان فاتح چنین فتوحی نشاند.
بخش عظیمی از روشنگران و فرزانگان و خردمندان، عملااز چنین حرکتی ناخرسند شدند و در دسته های معارض، جریان سومی را بنیاد نهادند که هم بر نخبگان حمله میبرد و هم بر خبیران و کارآزمودگان غیر عرب حاکم بر نظام اداری و اقتصادی و علمی جهان اسلام.
حاصل این ساز و کار، شعوبیگری و هجوم بر آریستوکراسی بیهنر اعراب حاکم و تمجید از ملل مغلوب بود. آنچه این حرکت در پی داشت، تلاشی تمدنی بود غیراصیل و ناسازگار با نظام معرفتی دین اسلام.
در نگاه دوم، یعنی فتح قلبی، اگرچه مروجان چنین نحوه از عرضه اسلام، عملانتوانستند جز در مواضعی از سرزمینهای جهان اسلام به تاسیس حکومت دست زنند ولی توانستند طراحی مناسبی از نظام معرفتی قرآنی به دست دهند. همسویی راهبردها و رهیافتها، تعریف روشن از انسان، تبیین جایگاه او در نظام واره معرفتی، به کارگیری علوم در جهت مسیر تعامل و تعالی انسان و نشانگیری کرامت مدارانه، عملاتوفیق ماندگاری این جریان و انطباق عقلانی آن را با نیاز فطری انسان، تضمین کرده است.
اسباب دوام این فتح یا نگاه معرفتی آن، به حضور عنصر عربی، نگاه علوی، راهبری نخبگان در راس هرم و وجود ترکیب منسجم کارآزمودگان و فرزانگان است. در این فتح که فاتحانش «اهل البصائر» اند، تکیه بر فهم دینی مناط اعتبار است نه سابقه دینی.
نسل پرورش یافته این حرکت، با برافراشتن پرچم عدالتخواهی علوی و نگاهی جامع به حیات و هدفداری، به تفسیری معقول از اسلام و تاسیس مدنیتی موزون و متعادل دستیافت که بار عقلانیت آن بر دوش بخش عظیمی از اندیشمندان مومن قرار دارد.
تمدن های فاطمی، حمدانی و بویهی، صرفا از حیث طرح معقول علم محوری، آن هم نه به طور جامع، بخش اندکی از کارکرد تاریخی این حرکت است.
اگر فتح اول به اشعریگری راه برد و در برابر عقلانیت و ابداع متفکران، سد برافراشت، فتح دوم به عرضه طرح جامعی از اسلام توفیق یافت که بر مبنای آن، عدالت علوی و کرامت انسانی را در آوردگاهی از جولان عقل و عرفان و هنر قدسی در تاریخ پدیدار کرد.
حاصل این نگاه، تمدنی بالنده و حاکمیتی فرخنده بود که بر بنیاد حضور حاکمان حکیم و متحلی به دو صفت عدل و عفت پی نهاده شد.
از سوی بنیاد ایران شناسی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی «دومین همایش همکاری های فرهنگی، اقتصادی ایران و کره جنوبی» برگزار شد. در این همایش که با همکاری دانشگاه میانگجی سئول و موسسه مطالعات سیاست تجارت بین الملل کشور کره و با حضور صاحبنظران از دو کشور در تاریخ دوم و سوم اردیبهشت ماه در بنیاد ایرانشناسی برگزار شد در یکی از پانل های این همایش که به «مطالعات ایران و اسلام در کره» اختصاص داشت، دکتر صادق آیینه وند، رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به سخنرانی با موضوع اسلام قلبی و اسلام تغلبی پرداخت که مورد استقبال اندیشمندان حاضر در جلسه قرار گرفت. دکترآیینه وند که از چهره های ممتاز تاریخ پژوهی در کشور محسوب می شود، در سخنانش ابتدا به موضوع فتوحات اشاره کرد و سعی کرد فتوحات را در اسلام بر اساس دو رویکرد تغلبی و قلوب مورد بحث قرار دهد. وی گفت: من در نظر دارم تا موضوع فتوح را از دو زاویه تغلبی (فتح به شمشیر) و فتح قلوب (عرضه اسلام بر مبنای اقناع) تبیین کنم. البته قصد ندارم فتح تغلبی را طعن کنم یا بر آن خدشه وارد آورم، بلکه برآنم تا در وجه مقایسه، به تعریف و تمایز و انطباق هر کدام از آن دو با پیشرفت تمدنی در جهان اسلام بپردازم و دستاوردهای هر یک را در میزان تاریخ بسنجم. به بیان دیگر، قصد دارم چالشی را که در قرن دوم تا پایان آن ذهن نخبگان و اندیشمندان جامعه اسلامی را بر سر موضوع فتوح به خود مشغول داشته بود، اندکی روشن کنم: متن ذیل حاصلی از سخنان ایشان در این همایش بین المللی است که تهیه شده است.
در اسلام قلبی، اگرچه مروجان چنین نحوه از عرضه اسلام، عملانتوانستند جز در مواضعی از سرزمینهای جهان اسلام به تاسیس حکومت دست زنند ولی توانستند طراحی مناسبی از نظام معرفتی قرآنی به دست دهند. همسویی راهبردها و رهیافتها، تعریف روشن از انسان، تبیین جایگاه او در نظام واره معرفتی، به کارگیری علوم در جهت مسیر تعامل و تعالی انسان و نشانگیری کرامت مدارانه، عملاتوفیق ماندگاری این جریان و انطباق عقلانی آن را با نیاز فطری انسان، تضمین کرده است
فتح تغلبی بر مبنای ترکیب بنیه اعرابی و نگاه نجدی، گرچه به فتح سرزمینهایی نایل شد ولی نتوانستبه تاسیس تمدنی منبعث و خود جوش به مقتضای نگاه معرفتی قرآنی دستبزند. در نتیجه به بهرهگیری از دستاوردهای تمدنی ملل مفتوح پرداخت و نظام اداری، اقتصادی و ساختارهای منطبق با آنها را پذیرفت و نتایج علوم رایج در آن سرزمینها را به شیوهیی تلفیقی به کار گرفت فتح که غالبا به صورت جمع، فتوح یا جمع الجمع، فتوحات به کار میرود، در اصطلاح به بیان نحوه گشایش دارالحرب میپردازد. در حقیقت جنگ هایی که پس از رحلت پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله و به دنبال نبردهای رده در عصر خلفای راشدین، به ویژه خلیفه اول و دوم رخ داد، سرزمینهای پهناوری را با مردمانی از نژادهای گوناگون، به قلمرو اسلام درآورد. موضوع فتوح در اسلام از منظرهای خاص محل بحث و توجه قرار گرفته است، فقیهان سیاسی در بحث دارالحرب و دارالاسلام در کتب سیر، خراج نویسان، در باب مالی و زراعی در کتب خراج، فتوح نگاران در بحث جغرافیا و نژاد و نحوه فتح و توصیف سرزمینها در کتب فتوح و خطط نویسان در باب تاسیس و عمران و توسعه شهرهای رباطی و ثغور در کتب خطی، به آن پرداختهاند.
فتوح و فاتحان
قضیه فتوح در صدر اسلام پس از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله چون در پی فتوح رده پدید آمد، از منظر سیاسی، اجتماعی و دینی، گفتمانی خاص را در پی آورد که بی گفت وگو نمیتوان آن را حاصل عزم جزم و اتفاق جمعی دولتمردان، اصحاب و نخبگان اسلامی برای گسیل نیروهای فاتح در جهت گسترش سرزمین های دارالحرب دانست.
ترکیب نیروهای فاتح از شمالی و جنوبی به خصوص مهاجر و انصار و حضور بادیهنشینان و سران وفدهای دیر پیوند که سردمداران شان پس از فروپاشی آخرین بقایای حلفهای مطیبون و ایلاف پس از سال هشتم قمری، راه مدینه را پیش گرفته بودند، امر فتوح و انسجام درونی نیروهای فاتح سال نخست خلافت ابوبکر را سخت آسیبپذیر کرده بود.
از 11 تن از فرماندهان منصوب برای مقابله با شورشهای رده، فرمانده کل و معاونش خالد و عکرمه از بنو مخزوم بودند. صاحبان قبه و اعنه که از دیرباز در شمار چند خانواده حکومتگر قریشی حاکم بر مکه به شمار میآمدند، امر دفاع و تهیه سلاح را برای حمایت از بازرگانی و سیاست و حفظ ساختار بت پرستانه مکه بر عهده داشتند. آنچه در جریان نبرد با اهل رده پیش آمده بود، انصار و بعضی از مهاجرانهمراه خالد را در برخورد یکسان با دسته های شورشیان و ناخشنودان از میان اعرابی و عربی (از مرتد معاند تا شاعر پیشه متنبی سخت نگران کرده بود.
گرچه خالد و عکرمه توانستند، بهرغم مخالفت عمر (شخصیت دوم و مشاور عالی تصمیمسازی خلافت)، با تکیه بر حمایتخلیفه اول و با همراهی بدویان دیر پیوند، مخالفان سیاسی حاکمیت مدینه را با مخالفان دینی یکسان محسوب دارند و آنان را از دم تیغ بگذرانند، اما همین پیروزی خشن آن هم با فاتحان مخزومی و بدنه بدوی از میان اعراب، دشواریهایی برای حاکمیت مدینه به دنبال آورد که از این لحظه با حضور آن فاتحان در مدینه تشدید میشد.
شاید امر فتوح، که با ورود به عراق از چندی قبل توسط مثنی بن حارثه شیبانی پیشنهاد شده بود، میتوانست سرداران فاتح خاندانهای نیرومند احلاف قریش را در پی یافتن زمین و اموال و گسترش اسلام به آن سو گسیل دارد و مشغول کند و ذهن شان را که پس از کسب وجاهت دینی حاصل از سرکوب مرتدان، میرفت تا به سابقه دیرینه قبه داری و اعنه بانی، به سهم ستانی از خلافت مشغول شود، به جای دیگر منصرف کند.
با عنایت به چنین سابقهیی، نیروهای نظامی فتوح که از راس هرم، صبغه مخزومی داشت و قاعده بر سلوک اعرابی میرفت، به سوی عراق (مدائن) و شام (دمشق) رهسپار شدند.
در اینجا برای شناخت نیروهای حاضر و همراه در بدنه هر دو شیوه از فتوح، مناسب است به اصناف امت پس از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله اشاره کنیم. در تفسیر طبری آمده است: روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به دیدار معبود شتافتند، مردم بر چهار مرتبت بودند: - مومن مهاجر - انصار - اعرابی مومنی که هجرت نکرده بود - تابعان از راه احسان.
انواع فتوح و نحوه گسترش اسلام
به گواهی تاریخ دو شیوه از ابلاغ و ترویج دین توسط مسلمین معمول بوده است: فتح نظامی و فتح قلبی. طبیعتا وقتی سخن از فتوح به میان میآید، شیوه نخست بیش از دومی به ذهن متبادر میشود. شیوه نخست با وجود آنکه سرزمین های وسیعی را بر حوزه تصرفات اسلام افزود، مشکلاتی نیز در پی آورد.
در بررسی شیوه ابلاغ اسلام به ملت های دیگر، گرچه اتفاق نظری بر سر یک روش بین فقیهان حجاز و عراق به چشم نمیخورد، ولی بعدا امویان که خواستار آن بودند تا دامنه متصرفات خود را به سبب ناخشنودی از حجاز و عراق در سوی دیگر و در امتداد دریا بگسترانند، با انتقال نسلی از فقیهان و ارباب سیره و سیر از حجاز به شام، تعریف و شیوه جدیدی از فتوح را بنیاد نهادند که در مقایسه با آنچه در مکاتبتاریخی حجاز و عراق وجود دارد، تفاوت های کارکردی قابل توجهی در آن به چشم میخورد.
مخالفت فقیهان و ارباب سیره و نوازل و مقاسم با این شیوه از فتوح به دو جهت بود: نخست آنکه به صلاحیت و اسلامیت کار اطمینان نداشتند و دوم آنکه این راه را با آنچه در عصر راشدین طی شده بود مغایر مییافتند.
با این همه مسلمینی که در فتوح عصر راشدین شرکت کرده بودند، یکدست نبودند. بسیاری از بادیه نشینان دیر پیوند که هنوز از اسلامیت شان بیش از سه یا چهار سال نمیگذشت، با حفظ ذهنیت قبایلی در آن گام نهاده بودند ولی با توجه به نتایج شگرفی که به مدد اتحاد و وجود انگیزه های معنوی و هم سرنوشتی یکسان نسبتبه مسائل جهان و دین شان حاصل شده بوده، سرزمینهای گستردهیی با اموال و امواجانسانی در اختیارشان قرار گرفت.
فتوح نگاران نخستین هم گرچه در پدیدآمدن پیروزیها سخن آوردهاند، ولی از تذکر به ضعف و تشتتبازنمانده و از چنین زمینه هایی در نگارش یاد کردهاند.
بلاذری در فتوح البلدان آورده است: «چون ابوبکر از اهل رده فارغ شد، چنان دید که سپاهیانش را به شام گسیل کند. پس به اهل مکه و طائف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنها را به جهاد و غنیمتهای روم فراخواند و ترغیب کرد. مردم در هیات دو دسته مومن به جهاد و طامع غنایم، به دعوتش پاسخ گفتند و از هر نقطه به سوی مدینه رهسپار شدند.»
دلبستگی قبیلهیی اعراب از سویی و دنیا دوستی سران عرب از سوی دیگر، بخشی از رهاورد فتوحی بود که از دو سمت، جامعه اسلامی را به سوی دو قطب متنافر میکشاند. قطبی، آزمونهای جاهلی ایام العرب را در بیان اغراقآمیز از فتوح و در هویت قبایل ناکام در صحنه تعیینگری سیاسی و ملزم به تبعیت از قریش ایلاف، نمایان میکرد و از کاه کوه میساخت و قطب دیگر رودهای خروشان، کشتزارهایسبز، چشمه های جوشان، تاکستانها، زر و سیم و پرنیان را با قحطی حجاز و نجد و نان جوین و پوشینه پشمین مقایسه میکرد و بیش از هر چیز دل به آن بسته بود و میگفت: «چگونه این چشمه های جوشان و رودهای خروشان و کشتزارها و تاکستانها و زر و سیم و پرنیان را رها کنیم و به خشکسالی حجاز و بی حاصلی زمین آن برگردیم و به خوردن نان جوین و پوشینه پشمین بسنده کنیم؟»
آنچه بیان شد بخشی از بدنه نظامی فتوح و سران را آشکار میکند ولی این همه آنچه که باید باشد نیست. در بخشی اندک از بدنه، مجاهدان مخلصی حضور دارند که به قصد اعلای کلم[ الله جهاد را بی نام و نشان برگزیدهاند: گرچه در تصمیم سازی و هدفگیری کمترین نقشی ندارند. از سوی دیگر فقهای نامدار حجاز، جز آنها که با مکتب سیرنگاری اموی همراهی کردند، به سلامت فتوح اموی و عباسی به تردید نگریستهاند، گرچه درباره فتوح راشدون ساکت ماندهاند. در عصر عباسیان این تردیدها در پوشش انذار و اخطار نمایان میشد و وقتی از ابوحنیفه و مالک و شافعی در مورد آن سوال میکردند، غالبا با این پاسخ مواجه میشدند که از آن چیزی نمیدانند!
خلاصه کلام، ما با دو نحوه از گسترش اسلام در تاریخ اسلام، بعد از پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه وآله برخورد میکنیم:
1- نحوهیی که برای گشایش دارالحرب و انضمام آن به دارالاسلام متوسل به شمشیر شده است و سرزمینهای بیزانس (روم شرقی)، ایران و بخش هایی از افریقا و اروپا را به تصرف در آورده است، با این کار بخش های عظیمی از جهان آن روزگار به قلمرو اسلام پیوست و اسلام گسترش جغرافیایی یافت. این حرکت از زمان خلیفه اول ابوبکر بن ابی قحافه شروع شد و در عصر عمر و عثمان در عصر راشدون – جز عصر امیرالمومنین علیعلیه السلام- ادامه یافت. امویان و عباسیان نیز به آن پرداختند. این فتح را ما فتح تغلبی مینامیم چه به صلح بوده باشد چه به عنوه.
2- نحوهیی که با شیوه بیان کارکردی و عرضه اسلام از طریق اقناع و هدایتخلق به نشر آن پرداخته، و در راه گسترش دین به شمشیر دست نبرده و اگر گاهی مجبور به استفاده از شمشیر بوده فقط موانع و مزاحمت ها را از سر راه برداشته است. این نحوه از گسترش اسلام که به فتح دل ها میپرداخته و تربیت مسلمان دین باور و مهذب را که خود مدافع اسلام باشد مدنظر داشته نه فتح سرزمین و عده و عده، ما فتح قلبی یا ایمانی مینامیم.
در فتح اول، اسلام از حیث جغرافیایی گسترش مییافت و بر تعداد مسلمانان افزوده میشد ولی در فتح دوم، به تهذیب نفوس و ترویج مبانی معرفتی و عرفانیاسلام پرداخته میشد، و شمار مومنان افزونی میگرفت.
اگر سیر جغرافیایی فتح از نوع اول را از نظر بگذرانیم، اسلام از حجاز به شام و مصر و افریقا و سرانجام اروپا و فلات ایران و بخش هایی از شبه قاره ره میسپارد.
ولی در سیر جغرافیایی فتح از نوع دوم، از یمن به عراق و از عراق به جبال و طبرستان وگیل و دیلم و بخش هایی از خراسان، مثل نیشابور و بیهق و سبزوار و بعد از آن به هند و چین و آسیای جنوب شرقی میرسد.
مطلب حاضر به پژوهش در علل و اسباب، اهداف و دستاوردهای هر دو فتح میپردازد، با این فرض که اسلام اولی بر مبنای ترکیب بنیه اعرابی و نگاه نجدی، گرچه به فتح سرزمینهایی نایل شد ولی نتوانستبه تاسیس تمدنی منبعث و خود جوش به مقتضای نگاه معرفتی قرآنی دستبزند. در نتیجه به بهرهگیری از دستاوردهای تمدنی ملل مفتوح پرداخت و نظام اداری، اقتصادی و ساختارهای منطبق با آنها را پذیرفت و نتایج علوم رایج در آن سرزمینها را به شیوهیی تلفیقی به کار گرفت.
در نتیجه، با به کارگیری این علوم و کارکردهای تمدنی آن، به ترکیب تمدنی تلفیقی و متشابه دستیافت ولی سنت علمی منطبق با راهبردهای قرآنی را به دست نداد. این تمدن عظیم گرچه حجم انبوهی از دستاورد تلفیقی و تملیکی علوم را عرضه و شمار فراوانی از نخبگان و دانشمندان را تربیت کرد ولی چون نتوانستبه سنتی علمی، منطبق و همسو با نظام معرفتی و دینی خود دستیابد، از قرن پنجم به تلاشی و ضعف رونهاد و دیگر نتوانست از حیث علمی خود را بر پا دارد.
این شکست ناشی از ترکیب حضور اعرابی، نگاه نجدی و عجز نخبگان (صفوه) آن در طراحی یک نظام معرفتی براساس هستیشناسی و انسانشناسی قرآنی بود، در نتیجه حضور بیشمار تسلیم شدگان ناکارآمد و فقدان یک طراحی مناسب با ابعاد جامع علمی، اداری و اقتصادی از سوی نخبگان و کارشناسان (خبیر) ملل و تمدن های مفتوح را با سابقه میراثی و تمدنی خود بر بالای سر نخبگان فاتح چنین فتوحی نشاند.
بخش عظیمی از روشنگران و فرزانگان و خردمندان، عملااز چنین حرکتی ناخرسند شدند و در دسته های معارض، جریان سومی را بنیاد نهادند که هم بر نخبگان حمله میبرد و هم بر خبیران و کارآزمودگان غیر عرب حاکم بر نظام اداری و اقتصادی و علمی جهان اسلام.
حاصل این ساز و کار، شعوبیگری و هجوم بر آریستوکراسی بیهنر اعراب حاکم و تمجید از ملل مغلوب بود. آنچه این حرکت در پی داشت، تلاشی تمدنی بود غیراصیل و ناسازگار با نظام معرفتی دین اسلام.
در نگاه دوم، یعنی فتح قلبی، اگرچه مروجان چنین نحوه از عرضه اسلام، عملانتوانستند جز در مواضعی از سرزمینهای جهان اسلام به تاسیس حکومت دست زنند ولی توانستند طراحی مناسبی از نظام معرفتی قرآنی به دست دهند. همسویی راهبردها و رهیافتها، تعریف روشن از انسان، تبیین جایگاه او در نظام واره معرفتی، به کارگیری علوم در جهت مسیر تعامل و تعالی انسان و نشانگیری کرامت مدارانه، عملاتوفیق ماندگاری این جریان و انطباق عقلانی آن را با نیاز فطری انسان، تضمین کرده است.
اسباب دوام این فتح یا نگاه معرفتی آن، به حضور عنصر عربی، نگاه علوی، راهبری نخبگان در راس هرم و وجود ترکیب منسجم کارآزمودگان و فرزانگان است. در این فتح که فاتحانش «اهل البصائر» اند، تکیه بر فهم دینی مناط اعتبار است نه سابقه دینی.
نسل پرورش یافته این حرکت، با برافراشتن پرچم عدالتخواهی علوی و نگاهی جامع به حیات و هدفداری، به تفسیری معقول از اسلام و تاسیس مدنیتی موزون و متعادل دستیافت که بار عقلانیت آن بر دوش بخش عظیمی از اندیشمندان مومن قرار دارد.
تمدن های فاطمی، حمدانی و بویهی، صرفا از حیث طرح معقول علم محوری، آن هم نه به طور جامع، بخش اندکی از کارکرد تاریخی این حرکت است.
اگر فتح اول به اشعریگری راه برد و در برابر عقلانیت و ابداع متفکران، سد برافراشت، فتح دوم به عرضه طرح جامعی از اسلام توفیق یافت که بر مبنای آن، عدالت علوی و کرامت انسانی را در آوردگاهی از جولان عقل و عرفان و هنر قدسی در تاریخ پدیدار کرد.
حاصل این نگاه، تمدنی بالنده و حاکمیتی فرخنده بود که بر بنیاد حضور حاکمان حکیم و متحلی به دو صفت عدل و عفت پی نهاده شد.
نظر شما :