مطالعات ادبیات و محیط زیست/گفتگوی دکتر پارساپور با ایرنا
عکس العمل شاخه های مختلف علوم انسانی نسبت به بحران زیست محیطی منجر به شکل گیری مباحث میان رشته ای جدید از جمله نقد بوم گرا (Ecocriticism) در حوزه ی ادبیات گردید. این اصطلاح واکنش دیرهنگامی بود که ادبیات در مقابل بحران محیط زیست از خود نشان داد.
به
گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا ، در کنار رشته ی نقد بوم گرا ، از دیگر
مباحث میان رشته ای در علوم انسانی که با توجه به بحران محیط زیست شکل
گرفت می توان به زبان شناسی زیست محیطی Ecolinguistics) ) با زیر شاخه
هایش و اخلاق زیست محیطی (Ethics Enviromental) اشاره کرد.
همایش
نقد ادبیات داستانی در اسفند 92 از جمله همایش های ملی بود که به دلیل
تازگی موضوعات مطرح شده در آن از اهمیت ویژه ای برخوردار شد. در افتتاحیه ی
این همایش از دو استاد برجسته ی زبان شناسی و ادبیات از کشورهای فنلاند و
آمریکا دعوت به عمل آمده بود. پرفسور ایبرو تاراستی رییس انجمن جهانی
نشانه شناسی که به همت جناب آقای دکتر شعیری به ایران دعوت شده بود و اسکات
اسلاویک رییس سازمان ازلی و از بنیانگذاران مطالعات ادبیات و محیط زیست که
از طریق ویدئو کنفرانس در همایش به تحلیل چند داستان معاصر در غرب از نگاه
نقد بوم گرایانه پرداخت.
دکتر زهرا پارساپور که دبیری علمی این
همایش را بر عهده داشت در گفت وگویی با ایرنا ضمن اظهار امیدواری از اینکه
چنین همایشی هایی بتواند آغازی باشد برای تأسیس میان رشته یˈ ادبیات و محیط
زیستˈ ، بیان کرد که نشستها ، کارگاه ها و جلسات هم اندیش این همایش به
صورت آلبوم لوح فشرده به زودی از سوی پژوهشگاه عرضه خواهد شد.
آنچه
در پی می آید سخنرانی پارساپور عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی است که با رویکرد بوم گرایانه در باب کتاب گیله مرد اثر
بزرگ علوی و تحت عنوان ˈ انتروپی در طبیعت و جامعه در داستان گیله مرد ˈ
در این همایش ارائه شد.
** یکی از سؤالاتی که گلاتفلتی (
استاد دانشگاه نوادا و از نویسندگان کتاب The Ecocriticism Reader ) در یکی
از مقالات خود مطرح نمود این بود که : محیط فیزیکی داستان چه نقشی را در
طرح داستان بازی میکند؟ (Glotfelty & fromm,1996:xix)منتقدان ما تنها
در داستان هایی به نقش طبیعت توجه داشته اند که در طرح آنها کشمکش اصلی
میان انسان و طبیعت بوده است در غیر این صورت محیط فیزیکی تنها به عنوان
زمینه ی حوادث ویا بازگو کننده ی حالات درونی شخصیت ها مورد توجه آنها قرار
می گرفته است. در نقد بوم گرا منتقد بی آن که نقش زمینه را در پردازش
شخصیت ها و حوادث انکار کند تلاش می کند نقش مستقلی نیز برای طبیعت قائل
شود . در این مقاله ضمن بررسی نقدهای موجود از این داستان ، آن را از
دیدگاه نقد بوم گرایانه بازخوانی نموده و مبحث انتروپی را در سیر حوادث این
داستان دنبال کرده ایم. در ادامه ی مقاله متناسب با وقایع داستان مباحث
مربوط به اکوفمنیسم را نیز مطرح نموده ایم.
* خلاصه داستان گیله مرد
داستان
با توصیف منظره ای توفانی در جنگل های گیلان آغاز می شود. دو مأمور تفنگ
به دست، گیله مرد را به فومن می برند تا تحویل پاسگاه دهند. گیله مرد داماد
رهبر شورشیان است که مدتهاست مرده اما سعی دارد نامش را زنده نگه دارد.
مأمور اول یعنی محمد ولی از گیله مرد دل پُری داشت و مدام با خشونت و تهدید
با او سخن می گفت او زبان دولت و مالکان بود و از حقوق اربابان دفاع می
کرد. مأمور دوم اما از سر بدبختی و فقر به آنجا آمده بود و برای این که
غارت نشود سالها بود که مزدور خان ها شده بود و به راحتی غارت می کرد و آدم
می کشت. گیله مرد در طول مسیر به فرار می اندیشید در حالی که مدام صدای
صغری – همسرش را که به دست مأموران کشته شده است به همراه صدای باد و باران
از درون جنگل می شنید.گویی نگران فرزند خویش است که در گوشه ی کومه رهایش
نموده بود. کمی مانده به پاسگاه برای استراحت در قهوه خانه ای وارد می
شوند و مأمور اول اعتراف می کند که قاتل صغری، زن اوست. مأمور دوم که به
تنها داراییِ گیله مرد که پنجاه تومان پول است چشم دوخته، از او می خواهد
که در ازای تفنگی که به همراه دارد آن پول را به او بدهد. گیله مرد که
مترصد بود انتقام صغری را از محمدولی بگیرد تفنگ را از بلوچ می خرد اما با
زاری و التماسِ محمد ولی که پنج فرزند داشت دلش به رحم می آید و از کشتن او
منصرف می شود. بارانیِ محمدولی را می پوشد تا فرار کند . صدای شیون زنش
هنوز از جنگل شنیده می شد که ناگهان گلوله های مرد بلوچ که در بیرون قهوه
خانه کشیک می داد او را از بالای ایوان سرنگون می کند.
** مروری بر نقدهای موجود از گیله مرد
داستان
کوتاه گیله مرد یکی ازمشهورترین داستان های کوتاه در ادبیات فارسی و
مشهورترین داستان کوتاه بزرگ علوی است. این داستان در حال وهوا و فضای
سیاسی خاصی شکل گرفته است که حوادث و گفتگوهای داستان با آن منطبق است. از
این رو بیشترین نقدهایی که از این اثر صورت گرفته است با رویکرد جامعه
شناسانه و تاریخی است. محمد علی سپانلو در مقاله ای تحت عنوان «بازآفرینی
واقعیت» نقد جامعه شناسانه ای بر این اثر دارد و شخصیت های داستان را
نماینده اقشار و طبقات مختلف جامعه می داند. برای مثال گیله مرد را نماینده
طبقه محروم اما آگاه، مأمور بلوچ را نماینده طبقه محروم اما ناآگاه و
محمد ولی را قربانی نظام می داند و برای او دلسوزی می کند.(سپانلو،1384:
336 )
جمال میرصادقی این داستان را دو لایه می داند. در سطح؛ واقع
گرا یا ناتورالیستی است و در عمق، خصوصیت نمادین دارد.» (میرصادقی،1384:
407. او منظور نویسنده را از این داستان بیان ظلم و ستمی می داند که بر
امثال گیله مرد می رود.
زکریا مهرور نیز در مقاله ی خود کمابیش
چنین موضعی دارد و می گوید: «فضای داستان گیله مرد پر از هول و هراس است و
طبیعت نیز این هول و تشویش را تشدید می کند. باد، باران ، جنگل و درخت،
جیغِ زن و شیون او به فاجعه عمق می بخشد.» (1384: 79) . عزتی پرور ، جنگل
را نمادین می داند و می گوید :« اگر بتوانیم جنگل را نماد اختناق بدانیم،
از درون آن صدای شیون زنی می آید که زجر می کشد. (1377: 10)
علی
محمد هنر منظره طوفانی در جنگل را که داستان با آن آغاز می شود براعت
استهلالی می داند که ذهن خواننده را برای رخدادی دردآور آماده می سازد.
یعنی مقاومت در برابر فرمانبرداران و ضابطان حکومت و فئودالیسم و از پا در
آمدن آنها .(1384: 137)
با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی
آن عصر و تعهدی که بزرگ علوی در قبال جامعه اش داشته است، بررسی جامعه
شناختی این داستان از سوی ناقدان امری طبیعی به نظر می رسد. در این مقاله
برآنیم که در کنار همه ی این نقدها نگاهی ˈبوم گرایانه ˈ به این داستان
داشته باشیم که لازمه ی آن توجه بیشتر به نقش زمینه و موقعیت است.
** انتروپی در موقعیت
هر
چند درنقد بوم گرا بیشتر بر روی موقعیت فیزیکی (physical setting) تأکید
می شود اما موقعیت فرهنگی و مصنوعی نیز به دنبال آن مطرح می شود. سلطانی
محیط زیست را به سه بخش کلی تقسیم می کند:
1.محیط زیست طبیعی که شامل بخشی از کره زمین است که به دست بشر ساخته نشده است.
2.محیط زیست مصنوعی که زاییده ی تفکر و عملکرد بشری است.
3.محیط زیست اجتماعی که شامل انسانهای اطراف ما و روابط متقابل ما با آنهاست.(ر.ک سلطانی،1365: 4-6)
تأثیر
و تأثر این سه بخش بر روی یکدیگر آنقدر زیاد است که تفکیک آنها از هم ممکن
نیست. محیط زیست اجتماعی و فرهنگی، بر پایه ی تفکر و درک انسانی است که
از لحاظ جسمی و روحی تحت تأثیر شرایط محیطی است.
در رسائل اخوان
الصفا فصلی در تأثیر مناطق مختلف جغرافیایی، ارتفاع، سرزمین ها، خشکی و
رطوبت ، وزش بادها و تأثیر اختران بر روی مزاج ها و اخلاط و دگرگونی های
اخلاقی و عادتها و اندیشه و ... به تفصیل بیان شده است.(ر.ک حلبی، 1360:
151-153 )
موقعیت اصلی در داستان گیله مرد جنگل است که محیطی طبیعی
است اما حادثه تاریخی نهضت جنگل، مفهومی فرهنگی به نام این منطقه
جغرافیایی طبیعی در ذهن ما می بخشد و بر روی آن تأثیر می گذارد. از سویی
طبیعت این منطقه ویژگی های خاصی به رفتار و خلق و خوی شخصیت های داستان می
بخشد و حوادث و طرح داستان را به گونه ای خاص رقم می زند. از این رو نه
می توان در این داستان جنگل را بدون مؤلفه های فرهنگی آن در ذهن نشاند و
نه محیط اجتماعی و مصنوعی داستان را می توان بدون شناخت طبیعت گیلان و
ویژگی های زیستی آن درک نمود. در این داستان از سه موقعیت نام برده می شود
:
- گیلان و جنگل های گیلان که در داستان گیله مرد محیطی است که از لحاظ فرهنگی توسعه یافته نیست.
- بیابان های بلوچستان که هم از لحاظ فرهنگی و اقتصادی و هم از لحاظ آب و هوا در شرایطی نامساعد قرار دارد.
- شهر تهران که پایتخت است و شعار توسعه از آنجا شنیده می شود ونسبت به بلوچستان و گیلان محیطی مصنوعی محسوب می شود.
این
سه زمینه پیوندی محکم با شخصیت پردازی داستان و حوادث داستان دارند. نام
داستان و نام دو تن از شخصیت های این داستان را با نام جغرافیایی می
شناسیم: گیله مرد و مأمور بلوچ که مأمور بود به این ناحیه بیاید. این دو
فرد در داستان در مقابل هم قرار دارند. درست مثل ناحیه جغرافیایی ای که به
آن تعلق دارند. یکی در شمالی ترین منطقه ایران و یکی در جنوبی ترین. یکی با
آب و هوایی معتدل و مرطوب (البته در این داستان در فصلی سرد) و دیگری با
آب و هوایی گرم و خشک.
اما تقابل مرد گیلانی با محمد ولی وکیل باشی
از سنخ دیگری است به گونه ای که محمد ولی نماینده شهر و اربابان وابسته به
حکومت است و گیله مرد نماینده ی رعیت و روستاییان. ماجرای داستان به گونه
ای است که هر یک از این شخصیتها در زمینه ای که متعلق به آنها نیست قرار
گرفته اند. ناهمگونی زمینه ی فرهنگی(محیط مصنوعی) و زمینه ی طبیعی(محیط
طبیعی) با روح و طبیعت شخصیت ها موجب بروز نوعی آشفتگی و بی نظمی برای
خودشان و دیگران می شود. مرد بلوچ به ناگزیر به این ناحیه آورده شده و آب و
هوای گیلان او را عصبی می کند و مدام در صدد آنست که به همان سرزمین خشک و
گرم باز گردد.
محمدولی نیز در طول داستان نسبت به طبیعت گیلان و
فرهنگ آنها واکنش نامناسبی دارد و تمام صدماتی را که راه دراز و باران و
تاریکی و سرمای پاییز به او می رساند، از چشم گیله مرد می دید.
در
مقابل، گیله مرد و کشاورزان دیگر نگاه مثبتی به تهران و حکومت و تمام مظاهر
توسعه و شهر نشینی نداشتند و معتقد بودند که مأموران و قوانین حکومتی،
عامل بی نظمی و هرج و مرج هستند نه رعیتی که تن به مالیات نمی دهد. با توجه
به آن چه بیان شد هر گونه تغییر در محیط فیزیکی بی شک به تقابل فرهنگی
منجر می شود با هر هدف و انگیزه حتی با انگیزه ی توسعه، موجب بی نظمی می
شود. این بی نظمی را می توان در داستان گیله مرد هم در محیط مصنوعی و هم در
محیط طبیعی ملاحظه نمود و هر دو مورد از منظر انتروپی قابل بررسی است.
« انتروپی ترکیبی از دو واژه ی انرژی (energy) و تحول (transformation)
است. مفهومی از قانون دوم ترمودینامیک که می گوید همه ی انرژی ها در جهان
مادی به طور مداوم به سوی بی نظمی بیشتر در حال تغییر هستند. در این
تغییر، انرژیِ در دسترس، دستخوش روندی مقاومت ناپذیر و غیر قابل برگشتی می
گردد که آن را از اشکال مفید به صورتهایی که کمتر مفید هستند تنزل دهد تا
بیشترین انتروپی که به عنوان « مرگ گرمِ» جهان شناخته می شود. »(Zapf,1989:
212) بر اساس این قانون فرآیندهای طبیعی به طور کلی به سمت انتروپی بیشتر
حرکت می کنند و تمایل به بی نظمی دارند. در مجموع به نظر می رسد این تغییر
به سمت و سوی اضمحلال باشد . کاربرد این اصطلاح در حوزه فیزیک محدود
نمانده و در حوزه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نیز به کار رفته است. این
اصطلاح در مقالات متعدد در زمینه ی نقد بوم گرا نیز آمده است.
در
داستان گیله مرد می توان انتروپی را هم در طبیعت و هم در حیات سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی ملاحظه نمود. انتروپی ایجاد شده در سطح جامعه روستایی را
می توان ناشی از ورود عناصر شهری، تغییر و تحول در شیوه کشت و کار و
اقتصاد خانواده رعیت به بهانه ی توسعه دانست که البته بدون ایجاد زمینه های
فرهنگی لازم انجام شده است. می گوید: «پدیده هایی که به عنوان عناصر توسعه
آفرین در نظر گرفته می شود ، در هر جامعه ای الزامأ نتایج مشابهی را ارائه
نمی کنند بلکه پیامدهای ورود این پدیده ها - که در قالب یک انتروپی ظاهر
می گردند - در جوامعی که فاقد بضاعت فرهنگی لازم برای مهار این بی نظمی ها
هستند عملا به یک پدیده «ضد توسعه » تبدیل می شوند.»(رفیع فر،58). انتروپی و
بی نظمی ایجاد شده در سطح فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی در داستان گیله مرد
ناشی از ورود شخصیت ها و فرهنگ دیگری به موقعیت فیزیکی و فرهنگی تازه بدون
ایجاد زمینه لازم است .بزرگ علوی تقابل فرهنگها را حتی در سطح پوشش ،
وسایل و امکانات شهر و روستا با مقایسه تصویر گیله مرد و محمدولی به تصویر
می کشد . از سویی مرد بلوچ نیز، هم از لحاظ زمینه فیزیکی و هم زمینه
فرهنگی، در سرزمینی است که به آن تعلق ندارد و در نتیجه بیشترین تنش را با
محیط دارد و فاجعه داستان نیز به دست او اتفاق می افتد.
**انتروپی در طبیعت
نکته
ای که می توان در این داستان به آن اشاره کرد پیوندی است که نویسنده میان
بی نظمی موجود در فرهنگ و سیاست با بی نظمی در طبیعت ایجاد کرده است. علوی
جنگلهای گیلان را به عنوان مکان و موقعیت داستان خویش برگزیده است. انتخاب
این مکان خود با حوادث آن روزگار پیوندی محکم دارد .
واژه ی «جنگل»
حادثه تاریخی مهمی را به ذهن متبادر می کند. خانلری در باره ی کاربرد این
واژه در آن روزگار در شعر می گوید: « کاربردن واژه جنگل ناخوشایند بود
زیرا از آن چنین برداشت می شد که سراینده می خواهد گرایش خود را به میرزا
کوچک خان، نامدار جنگل های گیلان نشان دهد. (شالچی، 1386: 211) جنگل در این
داستان تنها مکان وقوع حادثه نیست بلکه خود، حادثه ساز است و همان انتروپی
سیاسی اجتماعی و فرهنگی، در محیط جنگل نیز به وقوع پیوسته و راوی در طی
داستان همزمان از ان سخن می گوید. نویسنده ، داستان را با بیان این انتروپی
در طبیعت آغاز می کند:
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می انداخت و
می خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از
جنگل صدای شیون زنی که زجر می کشید، می آمد. غرش باد آوازهای خاموشی را
افسار گسیخته کرده بود. رشته های باران آسمان تیره را به زمین گل آلود می
دوخت.نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود.( دهباشی:388)
با
نگاهی به طرح داستان ملاحظه می کنیم که کشمکش اصلی داستان گیله مرد بر سر
موضوع تصاحب زمین است. حکومت از ابزار قدرت و سلاح استفاده می کند و رعیت
از ابزار حمایت فرهنگی که قرنها شکل گرفته است و حق مالکیت زمین و محصولاتش
را به کسی می دهد که بر روی آن کار و تلاش نموده است. هر کدامشان بر سر
مالکیت زمین و استفاده از منافع آن برای خود استدلالاتی دارند و خواننده می
تواند موضع گیری خود را داشته باشد. اما در نهایت تصاحب طبیعت توسط انسان
و به دنبال آن بهره کشی از آن تا حد ممکن، امری است که همه ی خوانندگان آن
را پذیرفته اند.
نگاه بوم گرایانه، همین واقعیت پذیرفته شده را در
جوامعی که به سمت توسعه در حرکت اند زیر سؤال می برد. نگاهی به وضعیت
اراضی شمال و چگونگی بهره برداری از زمین های کشاوری و جنگل ها در روزگاری
که نویسنده از آن سخن می گوید می تواند رویکرد تازه ما را به این داستان
قوّت بخشد. از جمله اقدامات دولت برای توسعه و صنعتی شدن گسترش خطوط راه
آهن و احداث کارخانه های متعدد چرم، قند، کنف، ابریشم، بافندگی، کنسروسازی،
شیشه سازی و غیره بود. صرف نظر از جذابیتی که واژه ی اصلاحات و صنعتی شدن
برای یک جامعه دارد، هزینه اصلی این اصلاحات را طبیعت می پردازد. طبیعت
مواد اولیه این کارخانه جات را تأمین می کند و مواد زائد کارخانه ها و مصرف
کنندگان را تحویل می گیرد. فراکشاورزی که به معنای افزایش کشت و کار است
شاید از لحاظ معیارهای توسعه اقتصادی مطلوب باشد اما « موجب کاهش زیست
گاههای طبیعی و از بین رفتن بعضی از گونه های گیاهی و جانوری می شود.
»(گودی، 1384: 43)
تقابل دیدگاه سنت و مدرنیته، طبیعت و تکنولوژی ،
روستا و شهر در داستان گیله مرد ملاحظه می شود. این تقابل در بسیاری از
آثار هنری و ادبی وجود دارد. اما حقیقت اینست که تا زمانی که این تقابل
وجود دارد انسان با مشکل بزرگی روبروست. چرا که نه می تواند مانع حرکت قطار
تکنولوژی و صنعت شود و نه می تواند شاهد فریادهای مظلومیت مادر خود طبیعت
باشد.
صدای دیگری که در بیان انتروپی و بی نظمی در زمینه داستان
مؤثر است صدای همسر مقتول گیله مرد است که از دل جنگل شنیده می شود.در
حقیقت خواننده داستان صدای فریاد زن و صدای اعتراض طبیعت را همزمان در طول
داستان می شنود: تقارن ظلم و تسلط بر زمین و طبیعت ، با سلطه بر زنان از
مباحث اکو فمنیسم است. کارن وارن (Karen Warren) معتقد است که ارتباطات
مهمتری میان چیرگی زنان و چیرگی طبیعت وجود دارد. Lorentzen,2002:1)) این
رابطه را می توان هم در اسطوره و هم زبان و اندیشه ملل مختلف بررسی کرد.
در طول این داستان نیز پیوندی میان طبیعت و زن ملاحظه می شود . به نظر می
رسد نقطه ی اشتراک این دو مظلومیت آنها و کمرنگ بودن نقش آنها در نگاه
جامعه است. نگاهی به موقعیت و نقش زنان در جامعه ی آن روز ایران نشان می
دهد که نقش زن در حاشیه ی زندگی مردان معنا پیدا می کرده است در گیله مرد
نیز تنها نقشی که برای تنها زن داستان آن هم با نام صغری می توان قائل شد
تحریک گیله مرد برای مبارزه است و معلوم نیست خود صغرا علاوه بر دختر آگل
لولمانی – رهبر شورشیان – و زن گیله مرد بودن دیگر چه نقشی در مبارزات
دارد؟. همین نام صغری را اعتماد زاده (م.آ.به آزین ) برای شخصیت زن در
داستان دختر رعیت انتخاب کرده که در آنجا نیز دختر روستایی به نام صغری
قربانی امیال پسر ارباب می شود. هم صدایی جنگل با صدای زن در طول داستان با
اهداف نهضت جنگل که پیش از این در باره آن سخن گفتیم هم سویی دارد، چرا که
جنگلی ها هم زمان با اعتراض به ظلم و ستم خوانین بر کشاورزان و برداشته
شدن تبعیض نژادی و مذهبی و رسیدن به آزادی ، خواهان تساوی حقوق زن و مرد
بودند. صدای شیون صغری در داستان گیله مرد هم در بند آغازین کلام و هم در
بند پایانی به گوش می رسد.
تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نشان
می دهد که تاثیر این سه صدا (رعیت، زن و طبیعت) در تغییر دیدگاه ها و
عملکرد جامعه ایرانی یکسان نبوده است . به گونه ای که نخست فریاد رعیت به
گوش دولت و مردم رسید و بعد از چندین دهه نظام ارباب رعیتی تقریبا در ایران
از بین رفت. سپس زنان توانستند اندک اندک جایگاهی در فعالیتهای علمی،
فرهنگی و اقتصادی جامعه پیدا کنند و تا حدودی در کنار مردان از حقوق خود
سخن بگویند. اما صدای طبیعت در جامعه ما هنوز بازتاب پیدا نکرده است.
تخریب محیط زیست و آلودگی های زیست محیطی همچنان ادامه دارد و طبیعت همچنان
قربانی اقتصاد، فرهنگ و تکنولوژی می شود. اگر در رشد اقتصادی ، فرهنگی و
تکنولوژی خود تردید نداشته باشیم.
نظر شما :