گزارش سخنرانی دکتر فاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: شادی به مثابه حق عمومی
یکی از سنتهای نیکوی سالهای اخیر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
برگزاری جلسات سخنرانی برای اساتید صاحبنظر و صاحب قلم در رشتههای
گوناگون مربوط به علوم انسانی است. سخنرانیهایی که در هر کدام سعی میشود
بخشی از پرسشهای مغفولمانده ناظر به علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را
پاسخ گوید. صبح یکشنبه 10 آذرماه نیز در یکی از این نشستها دکتر نعمتالله
فاضلی با موضوع «شادی به مثابه توسعه» به سخنرانی پرداخت؛ موضوعی
چالشبرانگیز که به مدت نزدیک به دو ساعت از سوی این انسانشناس ایرانی و
دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی بیان شد. دکتر فاضلی
که در طول سالهای اخیر نقش ویژه و موثری در گسترش رشته مطالعات فرهنگی در
ایران داشته است، ضمن بیان نسبت مابین شادی و توسعه، به رویکردها، نیازها و
کمبودهای این دو مقوله پرداخت و در پایان بحث خود یک جامعه مولد و خلاق را
یک جامعه شاد دانست. هر چند سخنران نشست «شادی به مثابه توسعه» موضوع خود
را تا حدود زیادی پارادوکسیکال و متناقض میدانست، اما نتیجه پایانی بحث
خواندنی و بدیع بود.
پارادوکسیکال و متناقض
دکتر نعمت فاضلی در ابتدای صحبتهای خود در این نشست با اشاره به موضوع
سخنرانی خود گفت: این موضوع تا حدود زیادی پارادوکسیکال و متناقض است؛ زیرا
کسانی که راجع به توسعه صحبت میکنند، درباره مقولات استراتژیک و نه مباحث
رمانتیک، بحث میکنند. البته برداشت رمانتیک از شادی برداشت ناقصی است.
الگوهای توسعه یک بحث استراتژیک و خشن است که درصدد تغییر در زندگی جامعه
است اما این دو مفهوم میتوانند با هم همپوشانی داشته باشند. ما درصددیم یک
الگوی جامعهشناختی از شادی ارائه دهیم و پس از آن به دیدگاههای الگوهای
توسعه رویکردهای انتقادی داشته باشیم.
شادی به مثابه دال مرکزی توسعه
وی در ادامه افزود: ما میخواهیم شادی را به مثابه دال مرکزی توسعه مطرح
کنیم. سوال این است که چرا باید راجع به توسعه و شادی صحبت کنیم؟ یکی از
ضرورتهای هر جامعه مبحث توسعه و شادی است. شادی به مثابه یک حق و خواست
جمعی است. مساله شادی امروزه چیزی نیست که فقط بخواهیم آن را بر عهده
شاعران، ادیبان و روانشناسان بگذاریم. از لحاظ تاریخی روانشناسان، فیلسوفان
و عارفان راجع به شادی بحثهایی کردهاند. فیلسوفهایی مانند اپیکور ما را
به شادی دعوت کردهاند و این برداشت که اپیکور ما را به شهوترانی و
لذتهای مادی دعوت میکرده، اشتباه است. اتفاقا اپیکور گفته برای رسیدن به
شادی باید از بند لذتهای مادی رها شد. اما مساله امروز شادی چیزی فراتر از
فلسفه، عرفان و روانشناسی است.
شادمانی یک حق عمومی است
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به این مساله که تمام تلاشهای
تاریخی که در اندیشه انسانی برای شادی انجام شده است عمدتا جنبههای فردی و
شخصی داشته، اظهار کرد: اتفاقی که در دنیای امروز افتاده این است که شادی
به یک خواست جمعی تبدیل شده است. شادمانی فارغ از طبقه اجتماعی و اقتصادی
افراد یک حق عمومی است و آن تجربه تاریخی از شادی عمومیتر و دموکراتیکتر
میشود. شادی یکی از حقوق اساسی و پایه زندگی آدمیان است و یک تجربه گذرا
نیست. شادی به مثابه یک شیوه زندگی و تفکر مطرح است و باید به صورت جان و
روح جمعی جامعه دربیاید و از فلسفه و روانشناسی و عرفان فراتر میرود. شادی
چیزی شبیه دموکراسی و عدالت است.
زندگی شاد به مثابه حق
دکتر فاضلی ادامه داد: همانطور که ما حق داریم از موهبت حقوق بشر
برخوردار باشیم، حق داریم از زندگی شاد نیز بهرهمند شویم. امروزه شادی
بهعنوان یکی از دستورکارهای اقتصاد قرار گرفته است؛ بنابراین جامعهشناسان
و اقتصاددانان در کنار روانشناسان قرار گرفتهاند و راجع به شادی صحبت
میکنند. همگانی شدن شادی به مثابه یک حق عمومی باعث شد تا همه دانشها به
آن بپردازند.
راهبردی برای غلبه بر بحرانها
نویسنده کتاب «مردمنگاری سفر» با بیان این مساله که مطرح شدن شادی به
مثابه یک حق جمعی و خواست عمومی ریشه در تحولات زیادی دارد، گفت: در نتیجه
توسعه صنعتی و توسعه فناوریها، شهرنشینی و افزایش ثروت، امروزه عده بیشتری
از مردم، شادی را بهعنوان یک حق مطالبه میکنند. در عین حال در کنار این
توسعهها، بحرانهایی وجود دارند که شادی را اجتنابناپذیر کردهاند.
بحرانهایی مانند استرس، اضطرابها و زندگی پرمخاطره شهری باعث شدهاند که
ما از مفهوم شادی بهعنوان یک راهبرد برای غلبه بر بحرانها استفاده کنیم.
وی در ادامه با اشاره به این مطلب که شادی در جامعه ما با چالشهای جدی
روبهرو شده است، بیان کرد: عدهای با دیدگاههای بنیادگرایانه و عدهای با
نگاههای تقلیلگرایانه این مفهوم را دچار یک برداشت نادرست کردهاند.
شادی با یک بحران شناختی روبهرو شده و ما با مشکل مفهومشناختی از شادی
روبهرو هستیم. ما با کمبود مطالعات راجع به شادی مواجه هستیم.
توسعه از زاویهای دیگر
فاضلی ضمن بیان این مساله که قصد دارد زاویه نگاه به توسعه را به گونهای
دیگر، یعنی مبحثی فراتر از حل بحران مسکن و اشتغال، بیان کند، اظهار داشت:
در سال 1974 موریس استرلینگ 37 کشور را مقایسه کرد و به یک پارادوکس رسید.
لزوما افزایش ثروت و نرخ رشد و تولید ناخالص ملی به بهبود زندگی، احساس
شادی و خوشبختی جوامع نمیانجامد.
سه نگاه به شادی
نویسنده کتاب «انسانشناسی مدرن در ایران معاصر» با تقسیمبندی دیدگاه
درباره شادی اظهار داشت: دیدگاهها راجع به شادی به سه دسته دیدگاههای
شناختی، عاطفی و ترکیبی تقسیم میشوند. در دیدگاه شناختی شادی عبارت است از
یک گرایش مثبت نسبت به کلیت زندگی. در این دیدگاه شادی ارزیابی ما از
تمامیت زندگی است. در دیدگاه دوم که از منظر روانشناسان است، شادی یک امر
عاطفی و یک تجربه احساسی است. به عبارتی شادی برخی از حالتهای عاطفی ماست.
اما در دیدگاه نوع سوم که دیدگاه ترکیبی است باید هر دو بعد پیشین را
مبنای فهم و بهعنوان شاخصهای اصلی شادی در نظر بگیریم؛ یعنی باید هم
دیدگاه شناختی و ارزیابی و هم حالت عاطفی را بررسی کنیم.
فهم عمیقتر از زمینههای مولد شادی
نویسنده کتاب «مردمنگاری آموزش» با ذکر این مطلب که ما در یک تجربه
تاریخی گسترده به فهمهای عمیقتری از عوامل و زمینههای مولد شادی رسیدیم،
گفت: این عوامل هم جنبه مادی و غیرمادی و هم جنبه فرامادی دارند. من
پارادایمهای توسعه را به دو دسته شاد و ناشاد تقسیم میکنم. پارادایمهای
ناشاد پارادایمهایی هستند که به توسعه کالاها، اشیا و بهبود وضعیت مادی و
عینی زندگی فردی و اجتماعی توجه دارند. وی در ادامه با تقسیمبندی
دیدگاهها در پارادایم ناشاد به چند دسته، اظهار داشت: دیدگاه اول، دیدگاهی
است که شاخص اصلی در آن نرخ رشد اقتصادی است. در این دیدگاه انسان مساله
اصلی و دال مرکزی نیست. دیدگاه دوم، دیدگاه نظریههای نوسازی است. این
دیدگاه به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهطور کلی نگاه میکند.
در این دیدگاه نیز مساله اساسی انسان نیست. تجربههای نوسازی در کشورها
نشان داده است که بحرانها هر روز تشدید میشوند. تکیه این دیدگاه بر نوعی
غربیسازی است. دیدگاه سوم، دیدگاه صنعتی شدن است. این دیدگاه معتقد بود که
فناوریها میتوانند مشکلات انسان را حل کنند و صنعتی شدن بهعنوان یک
شیوه زندگی مطرح شد. متاسفانه صنعتی شدن، جامعهای پرمخاطره را ایجاد کرده و
در اشکال گوناگون ماشین را جای انسان قرار داده است.
دستیابی به یک الگوی انسانگراتر
نویسنده کتاب «فرهنگ و شهر» با اشاره به این مساله که هیچکدام از این
دیدگاهها نتوانستند بهعنوان راهبرد در زندگی مشکلگشا باشند، اظهار داشت:
هر چند این به آن معنا نیست که این دیدگاهها دستاوردهای مثبت نداشتهاند.
این ناتوانیها اندیشمندان را به آنجا رساند که به بازاندیشی در این
مفاهیم بپردازند تا به یک الگوی انسانگراتر برسیم. به همین دلیل از
دهههای 1960 و 1970 الگوهای جدیدی مطرح شدند.
توسعه اجتماعی
فاضلی در توضیح این الگوها اظهار داشت: اولین الگو، الگوی توسعه اجتماعی
بود. این الگو، الگوی انسانگراتری نسبت به الگوهای کلاسیک است و گسترش
خدمات، توجه به آموزش، بهبود بهداشت، افزایش امید به زندگی و طول عمر، توجه
به مشارکت، مسکن مناسب و... را مبنا قرار میدهد. این الگو بر مفهوم
همبستگی اجتماعی تاکید میکند. در این الگو افزایش تعلق عاطفی و افزایش
احساس مسوولیت اجتماعی، دو مولفه اصلی توسعه اجتماعی هستند. سیاستهای
توسعه باید بتوانند حس تعلق و مسوولیت اجتماعی را بالا ببرند. الگوی دوم،
الگوی کیفیت زندگی است. کیفیت زندگی یک مفهوم اساسی است که تلاش میکند
انسان را بهعنوان مبنای توسعه جانشین نرخ رشد و نوسازی کند و برخی از
مفاهیم مانند نوعدوستی، ازخودگذشتگی و محیطزیست را در نظر میگیرد. نسبت
به مفاهیم و الگوهای کلاسیک توسعه، الگوی کیفیت زندگی کیفیگراتر است. بخش
عظیمی از هویت انسانی ما قابلیت مشاهده و اندازهگیری را ندارد و این
مساله الگوهای کمیگرای کلاسیک را ناقص میکند. کیفیت زندگی ریشه در یک
چرخش پارادایمی معرفتشناختی دارد.
داشتن سواد مبنای توسعه نیست
وی تصریح کرد: الگوی سوم توسعه انسانی است. در این الگو باید توسعه
انتخابهای مردمی، افزایش شرافت انسانی، مساوات، دموکراسی و حفظ محیطزیست
مبنا باشد. نکته مهم در آن تاکید بر مساله حقوق بشر، دموکراسی و کرامت
انسانی است که از اهمیت بالایی برخوردار هستند. در این میان خودشکوفایی یکی
از اصلیترین شاخصهاست. از سوی دیگر باید توجه کرد که داشتن سواد مبنای
توسعه نیست بلکه کاربردهای سواد مبنای توسعه است. الگوی چهارم سلامت
اجتماعی است. ما باید کاری کنیم که یک جامعه سالم داشته باشیم. خودشکوفایی،
همبستگی، انسجام و مشارکت اجتماعی از شاخصهای این رویکرد هستند. ما باید
روشهای پیشگیری را همراه با درمان بسط دهیم و فضای سیاسی و اجتماعی آلوده
را از بین ببریم زیرا این فضاهای آلوده دموکراسی و حقوق بشر را نابود
میکنند. نظام سیاسی باید رضایت را مدیریت کند نه اینکه به مدیریت
نارضایتیها بپردازد. جامعه سالم جامعهای است که نظام سیاسی آن اعمال قدرت
پنهان دارد و بر ساختارهای انتخابات و مشارکت سیاسی استوار است. سلامت
اجتماعی، ما را به سمت یک نگاه ضدتبعیض میبرد و تبعیضهای جنسیتی، فرهنگی و
قومی- مذهبی را به حداقل میرساند.
لزوم سهولت تبدیل سرمایههای اجتماعی و اقتصادی
این استاد دانشگاه در توضیح الگوی پنجم به مبحث توسعه فرهنگی اشاره کرد و
گفت: توسعه فرهنگی چند بعد دارد؛ اول رویکرد انتقادی به رویکردهای کلاسیک
که فرهنگ در آنها نقشی نداشته است. دوم افزایش ظرفیتهای انسانی نهادهای
معناگراست که باید به سرمایههای نهادی توجه کرد. سرمایههای نهادی عبارتند
از: مجموعه قابلیتها و ارزشهایی که در مناسبات اجتماعی نهاده شده و
تاریخی ملتها، وجود دارد. جامعه توسعهیافته جامعهای است که شرایط تبدیل
سرمایهها به یکدیگر در آن راحت است. یعنی استاد دانشگاه که سرمایه علمی و
فرهنگی دارد به راحتی میتواند آن را به سرمایه پولی و اجتماعی تبدیل کند.
در جامعهای که تنوعات قومی، مذهبی و فرهنگی وجود دارد نظام سیاسی باید
حداکثر تسامح را داشته باشد تا امکان تبدیل سرمایهها بهوجود آید. نباید
سرمایههای سیاسی، سرمایههای دیگران را از بین ببرند. در غیر این صورت
توسعه فرهنگی یک شعار لوکس خواهد بود. در چنین فضایی است که فرهنگها
میتوانند ظرفیت درونی و نهادی و امکان گسترش را داشته باشند.
ملاحظه الزامات انسانی
وی ضمن بیان سبک زندگی بهعنوان آخرین الگو اظهار داشت: در این دیدگاه
تاکید بر این است که کارها و انتخابهای ما در مسیر شکل دادن به هویت فردی و
جمعی پیش برود. سبک زندگی ما میتواند مخرب و سازنده باشد. ساختار درست
امکان سبک زندگی سازنده را فراهم میکند. سبک زندگی ظاهر فردی دارد اما در
چارچوب ساختارها انجام میشود و شکل میگیرد. سبک زندگی توامان راهبرد و
شاخص توسعه است. ساختارهای جامعه باید طوری اصلاح شود که افراد در
انتخابهای خود به همافزایی دانش، بهبود محیطزیست و ملاحظه الزامات
انسانی بپردازند. انتخابهای فردی نباید ضربهای به ساختارهای اجتماعی
باشد.
ساختارهای اجتماعی و سبک زندگی
فاضلی با ذکر مثالی تصریح کرد: گسترش بزرگراهها یک عامل مخرب است و به
جای بزرگراه باید مترو را گسترش دهیم تا از ترافیک و آلودگی جلوگیری کنیم.
ماشینها به اندازه یک جنگ، بدنها و محیطزیستمان را از بین میبرند
چراکه سبک زندگی ما اشتباه است. انتخابهای فردی افراد تابع امکاناتی است
که ساختارهای جامعه ایجاد میکند. ما در حال آماده کردن ساختار برای
انتخابهای مخرب هستیم. ما نمیتوانیم با توصیههای اخلاقی از اعتیاد و
آلودگی جلوگیری کنیم. باید ساختارهای اجتماعی بهگونهای باشند تا سبک
زندگی متحول شود.
نظر شما :