آرا و اندیشههای شلینگ در گفتوگو با کریم مجتهدی
فرهیختگان/سجاد صداقت: دکتر کریم مجتهدی یکی از مهمترین فیلسوفان ایرانی است که در سنت فلسفی آلمان پژوهشهای گستردهای داشته است. یکی از کارهای مهمی که مجتهدی در زمینه فلسفه غرب انجام داده، کتاب فلسفه و غرب است؛ کتابی حاوی مجموعه مقالات او که یکی از آنها درباره فردریش شلینگ فیلسوف برجسته آلمانی است.
فیلسوفی که مجتهدی در این گفتوگو او را همپای
بزرگانی چون هگل و فیخته میداند و به تبیین دقیق نگاهش در سنت فلسفه
رمانتیک میپردازد. گفتوگوی فرهیختگان با دکتر کریم مجتهدی را در ادامه
خواهید خواند.
اجازه دهید بهعنوان سوال اول نگاهی به اندیشههای شلینگ و جایگاه
او در تاریخ فلسفه اروپا بیندازیم. با توجه به بزرگانی، که بهخصوص در سنت
فلسفه آلمانی حضور دارند، نقش و جایگاه شلینگ به چه صورتی تعریف میشود و
آیا او در میان بزرگان این سنت قابل اعتناست؟
شلینگ یک فیلسوف استثنایی در تاریخ فلسفه اروپا و آلمان است. او یکی از
فیلسوفانی است که مباحث فلسفه رمانتیک را مطرح کرد. در اینگونه مباحث فرد
باید در حال فلسفه ذوقی باشد تا اینکه به فلسفه بحثی بپردازد. با این
دیدگاه است که میتوان گفت شلینگ در مباحث مربوط به گرایشهای فلسفه
رمانتیسم جایگاه ویژهای دارد.
مباحث رمانتیک در سنت فلسفی آلمان از کجا ریشه میگیرد؟
گوته شاعر نامدار و شهیر آلمانی به وجود آورنده این سبک در شعر و ادبیات
این کشور است. از سوی دیگر او به همراه برادران شِلایگل نهضت ترجمه و تحقق و
رواج رمانتیسم در آلمان را دنبال کردند. شلینگ دوست و نزدیک به این
خانواده است و در این میان همه آنها در راستای پیشبرد فلسفه رمانتیک تلاش
کرده و آثاری را در این خصوص منتشر کردند. شلینگ سال ۱۷۷۵ به دنیا آمد و
سال ۱۸۵۴ درگذشت و این مساله نشان میدهد این اندیشمند نسبتا عمر طولانیای
داشته است. با اینکه شلینگ از هگل و هلدرلینگ جوانتر بوده - شلینگ پنج
سال از هگل کوچکتر است - اما با آنها در یک مدرسه درس میخواند. به دلیل
استعداد فوقالعاده شلینگ، در ۲۳ سالگی به مقام استادی میرسد و از او
بهعنوان جوانی فوقالعاده پراستعداد نام میبرند که کلاسهای درسش پر از
جمعیت میشده است.
طبق گفتههای شما اهمیت این اندیشمند در سنت فلسفه اروپا به چه میزان است؟
در مورد خصوصیات شلینگ باید گفت او پس از پایان تحصیلات متوجه آثار فیخته
میشود و سعی میکند با فیخته نامهنگاری کند. این مکاتبات در سنت فلسفه
آلمانی فوقالعاده مهم بوده و بعدها در تاریخ فلسفه آلمان درباره آن
گفتوگو شده است. البته این نامهنگاریها که در ابتدا بسیار محترمانه و
علمی بود، بعدها به نوعی دشمنی فکری و تهمت به فلسفه دیگری زدن میانجامد.
هرچند تفکر هر دو بدیع بود اما به نظر، شلینگ افکار بهتری داشته است.
آثار و شاگردان او به چه صورتی و چه کسانی هستند؟
اولین تحقیق و کتابی که از شلینگ به جا مانده، درباره «مارسیون» است. مارسیون یک متفکر در سنت
عرفانی - آسیایی است که در ایران قبل و بعد از اسلام نیز شناخته میشود و
به آنها گروه «مرغیون» در سنت اسلامی نیز گفته میشود. همه این موارد
انعکاسی از آثار مانوی مسلکان است. من این مطالب را در کتاب «خاندان
نوبختی» عباس اقبال خواندهام. این کتاب یکی از مهمترین کتابهایی است که
در تاریخ ایران وجود دارد و کتابی استثنایی است که متاسفانه به دست فراموشی
سپرده شده است. شلینگ در ۲۳ سالگی در آلمان شهرت پیدا کرد و بعد از
دانشگاه «یِنا» که در جوانی در آنجا تحصیل و تدریس میکرد، در دانشگاههای
بسیاری تدریس کرده است. یکی از نکات جالب درباره شلینگ دو نفر از شاگردانش
هستند که در کلاسهایش شرکت داشتهاند. «کییرکه گور» دانمارکی و «کارل
مارکس» آلمانی از جمله شاگردان او بودند که از درسها و آثار شلینگ استفاده
کردهاند. شلینگ آنقدر شهرت داشته که به خواست او، هگل در دانشگاه یِنا
استخدام میشود. او و هگل مدتها با هم همکار و دوست بودند بهگونهای که
هر دو نماینده نوعی فلسفه ایدهآلیسم الهی به شمار میآمدند. اما این دوستی
از اوایل قرن ۱۹ و در پی چاپ کتاب «پدیدارشناسی روح» هگل به هم میخورد و
به تیرگی میانجامد، چون شلینگ دیالکتیک هگل را قبول نداشت و آن را کاذب
میدانست.
درباره این فیلسوف آلمانی نکته ویژهای که وجود دارد و ذکر میشود
تاثیرپذیری آثارش از تحول تفکرات اوست. آیا این مساله را میتوان درباره
او گفت؟
در آثار شلینگ - چه آثاری که در اوایل قرن ۱۹ چاپ شده و چه آثاری که پس از
آن به چاپ میرسد - میبینیم او با نوعی التهابات عمیق جوانی روبهرو بوده و
همان تاثیر را در آثار خود با ضرباهنگهای گوناگون به نمایش میگذارد. در
آثار شلینگ نوعی حرکت جوهری فلسفی دیده میشود و فکر او با گذر زمان متحول
میشود. البته بعدها بیشتر به فلسفه هنر شلینگی توجه و در سنت رمانتیسم چه
آلمانی چه انگلیسی از او بسیار استفاده شده است؛ هرچند دیالکتیک او مانند
دیالکتیک هگل دیده نشده است. البته در سنت فلسفه رمانتیک فرانسه بیشتر
فلسفه برگسون خوانده شده است.
گفته میشود شلینگ به نوعی تاثیر پذیرفته از کانت نیز بوده است...
در اینجا باید نکتهای را ذکر کنم. فیخته، هگل و شلینگ هر سه به معنایی از
مفسران کانت هستند که هر کدام به معنای خاص خود کانت را تفسیر کردهاند.
برای فهم این موضوع باید به سه کتاب کانت یعنی نقد عقل محض، نقد عقل عملی و
نقد قوه حکم نگریست. در کتاب اول به مباحث نظر اهمیت داده شده و بحث از
شناخت است. در کتاب دوم به عمل اهمیت داده شده و بحث از اخلاق است و در
کتاب سوم به هنر اهمیت داده شده و بحث عملی است. در تفسیر کانت، فیخته به
بحث دوم اهمیت داده و نگاه او فوقالعاده مهم است. شلینگ به بحث سوم
میپردازد و هگل به کتاب اول و مباحث نظری بازگشته، بهگونهای که نزد هر
سه فیلسوف تعمیم روش دیالکتیکی دیده میشود. این مباحث زمانی مهم میشود که
بدانیم در فلسفه کانت روش دیالکتیکی تعمیمپذیر نیست و فراتر از عقل محض
میرود. اما این سه فیلسوف این روش را تعمیم میدهند بهطوری که شلینگ هنر
را ارغنون هستی و وسیله شناخت هستی میداند. او معتقد است شناخت هستی با
کلمات، نظر و اخلاق ظهور نمیکند بلکه در خلاقیت هنری ظهور میکند. شلینگ
اظهار میدارد یک هنرمند ما را با واقعیت نهایی ماهیت هستی یعنی زیبایی و
جمال آشنا میکند. جمال عالم نشانی از ذات و عین آن است. ارغنون، منطق هستی
و جمال، ذات هستی است. با همه این مباحث میتوان گفت شلینگ تنها فیلسوف
رمانتیک است زیرا نمیتوان گفت هیچ فیلسوفی بهطور کامل رمانتیک است. همسر
او نیز اهل شعر و هنر بوده و تا زمانی که همسر شلینگ زنده بوده آثار وی
بهشدت تحت تاثیر شعر و زبان رمانتیکی است اما در آثار متاخر او این مساله
کمتر مشاهده میشود.
نظر شما :