حسینعلی قبادی در گفتوگو با« اعتماد »: جامعه ما مهندسی زده است
حسینعلی قبادی در گفتوگو با« اعتماد »:
جامعه ما مهندسی زده است
مرتضی شیری
کاربردیسازی علوم انسانی همواره از دغدغههای دانشمندان و محققین این رشته از علوم در چند سال اخیر بوده است. اهمیت به علوم انسانی و کاربردیسازی آن از یک منظر توجه به شناخت انسان از بعد فکری، روانی و معنوی است و از منظر دیگر توجه به جایگاه او در سطح جامعه و شناخت آسیبها و هنجارها برای رسیدن به تعالی و آرامش فردی و جمعی است. همچنین باید به رابطه این علوم با دیگر علوم برای رسیدن به این تعالی و آرامش اشاره کرد. علوم انسانی حالا چند سالی است که توجه مدیران ارشد کشور را نیز به خود جلب کرده و در این میان تاکید ویژهای به بومیسازی آن در کنار کاربردیسازی شده است. در مصاحبه پیشرو گفتوگویی با حسینعلی قبادی انجام دادهایم. رییس پژوهشگاه علوم انسانی از منظر مدیر یکی از نهادهای مهم علوم انسانی در ایران به اهمیت کاربردیسازی این علم و چالشهای آن میپردازد. او معتقد است که کاربردیسازی علوم انسانی در چند سطح و لایه است و نباید تکبعدی به آن نگاه کرد. وی همچنین به تجربه تاریخی علوم انسانی در ایران اشاره میکند و معتقد است که نباید بومیگرایی و ملازمات فرهنگی علوم انسانی را امری انتزاعی منهای صحنه عمل ببینیم.
شما به عنوان یکی از متصدیان حوزه علوم انسانی، وضعیت کاربردیسازی این علم در کشور را چگونه میبینید؟
کاربردی کردن علوم انسانی را در چند لایه باید دید. در واقع وجوه مختلف کاربردیسازی علوم انسانی را نباید یک موضوع سربسته و نامفهوم و تکبعدی در نظر گرفت؛ بلکه باید توجه داشت که این امر دارای سطوح متفاوتی است. اگر ما بتوانیم با بازآفرینی میراثها به نظریات جدید برسیم و آن را به تعبیر مرحوم استاد آینهوند با اتصال به ریشه و انطباق به زمان هماهنگ کنیم، یکی از وجوه کاربردیسازی علوم انسانی است.
اگر بتوانیم دانشهای جهان را اخذ و در مرزهای دانش جهان حرکت کنیم و آن را در مسیر حل مسائل امروز ایران قرار دهیم این یکی دیگر از وجوه کاربردی علوم انسانی خواهد بود. اگر بتوانیم از تلفیق سنت و مدرنیته به راهحلی در شناخت آسیبهای اجتماعی برسیم، مثلا در عین حال که مبانی اخلاقی، بنیانهای انسانی و ریشههای دینی و معنوی نجات انسان از انحرافات را در نظر میگیریم، در عین حال از تکنیکهای دانش روانشناسی برای حل مساله اعتیاد، کاهش طلاق یا... استفاده کنیم یا مثلا بتوانیم از دیدگاههای فلسفی جهان یا از آموزههای بومی و دینی خودمان در کمک به حفظ محیطزیست استفاده کنیم، فرهنگسازی لازم را داشته باشیم و رفتارسازی مناسبی انجام دهیم یا اینکه بتوانیم فاصله بین دانشگاه و صنعت را کم کنیم؛ همه اینها کاربردی کردن علوم انسانی است.
نکته دیگر این است که ما از نظریهها به سمت راهبردها حرکت میکنیم و از راهبردها به سمت توصیههای سیاستی حرکت میکنیم. این هم لایه دیگری از کاربردیسازی است. در گام نهایی با اتکا به همه این مقدمات به سمت ارایه راهکار عملی و کاربردی کردن علوم انسانی پیش خواهیم رفت. به این معنا که دقیقا بتواند یک مساله و مشکل ویژه را حل بکند و راهگشای بسیاری از مسائل و مشکلات جامعه ما باشد. مثلا در حوزه سلامت درست است که یک لایهاش بالینی است اما بخش اعظم آن در حوزه پیشگیری، بیش از آنکه به حوزه پزشکی مربوط باشد به حوزه فرهنگ و آداب و رفتارسازی مربوط است. کاربردی کردن علوم انسانی یک منظومه است و با فرمایش و سفارش انجام نمیشود، باید از دل علم و از فکر عالم سنجیده شود و این عین فناوری علم هست. یعنی حرکت از نظریه و تئوری به سمت عمل.
یک نکته عرض کنم و آن این است که مجدانه از همه کسانی که دغدغه بومیگرایی علوم انسانی را دارند میخواهم به این نکته که حاصل تجربه تاریخی است توجه کنند. آن نکته این است که ما نباید بومیگرایی و ملازمات فرهنگی علوم انسانی را امری انتزاعی منهای صحنه عمل ببینیم. باید اجازه بدهیم که علوم انسانی نشو و نما بکند و به به طور طبیعی به سمت بومیگرایی حرکت کند و هرجا هم دچار تعارض فرهنگی و دینی شد، جامعه آن را اصلاح کند. چون جامعه ما عمیقا یک جامعه فرهنگی و معنوی است و باید به آن اعتماد کنیم.
چه چالشها و تهدیداتی در کاربردی کردن علوم انسانی و جود دارد و اصولا پژوهشهای علوم انسانی توانستهاند در جاهای مختلف کاربردی شوند؟
ابتدا به بخش دوم سوال جواب بدهم که فعالیتها نشان میدهد که ما بحمدالله عمیقا موفق شدیم علوم انسانی را کاربردی کنیم و در گذشته هم طلایهدار این حرکت بودهایم. ریشه این مساله هم در دفاع مقدس در راهکارهای تقویت روحی رزمندگان شکل گرفت و توانستیم تا جایی که در سالهای اخیر پژوهشگاه علوم انسانی برای اولینبار در ایران پژوهشکده کاربردیسازی علوم انسانی را تاسیس کنیم. معتقدم علوم انسانی در ایران برای بومی شدن باید کاربردی بشود. در همین چارچوب، برنامه توسعه پژوهشگاه علوم انسانی نخستین برنامه راهبردی بود که در آن عمده طرحها جهتگیری کاربردی دارد.
اما در مورد بخش اول سوال که درباره چالشها و تهدیدات پرسیدید معتقدم ما باید آنها را طبقهبندی کنیم. یکی از چالشهای مهم ما ناباوری عمومی جامعه و برخی از مسوولان نسبت به کارآمدی علوم انسانی است که بخشی از آن به ضعف ما در علوم انسانی توسط اصحاب علوم انسانی باز میگردد. اما یک نکته مهم تاریخی هست و آن این که سطح عمومی معرفت مخالفان باور به علوم انسانی ارتقا بیابد. مثلا میتوان گفت کسی که فلسفه را عمیقا میخواند و اخلاق علمی و سیره معنوی دارد، شخصیت فرهنگی او ممتازتر از کسی است که ابدا با فلسفه آشنایی ندارد و واجد دیگر صفات گفته شده نیز نیست.
بخشی دیگر از این چالشهای علوم انسانی به عقبافتادگی تاریخی ما بر میگردد. یک تصور غلط مهندسزدگی پس از جنگهای ایران و روس به صورت افراطی شکل گرفت و تصور آن بود که علت عقبافتادگی ایران فقط و فقط در حوزه مهندسی است؛ لذا همه رویکردها و توجهات به مهندسی حرکت کرد و این نگرش همچنان وجود دارد، تا جایی که بسیاری از مدیران ما در صد سال اخیر غیر علوم انسانی بودند و حتی برای علوم انسانی تصمیمسازی کردهاند. در بسیاری از نهادها چندین سال طول کشید که جا بیندازیم گروه علوم انسانی در ساختار پژوهشی سازمانها لازم است. بسیاری از مدیران در دهههای گذشته اعتقاد داشتند علوم انسانی امری فرهنگی هست و شأن پژوهشی ندارد. بسیار تلاش شد که این نگاه تغییر کند. البته باید به این هم اعتراف کرد که کمکاریهای زیادی در اصحاب علوم انسانی نیز وجود دارد؛ یعنی این سوال پیش میآید چرا اصحاب علوم انسانی در این صد سال آنچنان کوشش نکردند. آخرین چالشی که باید عرض کنم سوءتفاهمهایی است که نسبت به علوم انسانی وجود دارد. بعضیها ترویج علوم انسانی را یک خطر میدانند، در حالی که اصلا اینگونه نیست. علوم انسانی دانش خدومی است و میتواند حتی صنعت ما را شکوفا کند و راههای خوبی را برای صنعت ما باز کند. یکی از دلایل توسعهنیافتگی ما به دلیل فقدان مطالعات علوم انسانی است که بتواند راهکار را به ما نشان بدهد.
موضوع دیگری که در حوزه علوم انسانی وجود دارد، بحث بومیسازی فرهنگ است. یعنی ما آن گزارهها و نظریاتی را که منطبق با فرهنگ خودمان هست پذیرا باشیم و آن فرهنگی که با ما منطبق نیست پیرایش کنیم. آیا اصولا میشود فرهنگ را بومیسازی کرد و پژوهشگاه علوم انسانی در این زمینه چه کارهایی انجام داده است؟
یکی از عمده کارها در پژوهشگاه علوم انسانی پیوند کاربردیسازی با فرهنگ است. فرهنگ آن چیزی است که بتواند نیاز معنوی امروز ما را تغذیه کند. فرهنگ امر انتزاعی و سفارشپذیری نیست. فرهنگ چیزی است که از درون زایش میکند. در مقوله فرهنگ باید تامل بیشتری داشته باشیم. فرهنگ ورای تاریخ حرکت میکند. ما با انباشت تولید علم، با آزمودن بخشهای تئوریک علوم انسانی در عرصه عمل باید سعی کنیم به غنای فرهنگیمان کمک کنیم. چون این کاربردیسازی باعث میشود که فرهنگ را در معرض آزمون قرار دهیم و میدان آزمایش را برای کارآمدی فرهنگ آماده کنیم. فرهنگ وقتی در میدان کنش و واکنش قرار گیرد ورزیده میشود و پاسخها را از درون خودش پیدا میکند و موجب غنی شدن ذخایرش میشود. اما این نکته را لازم است تاکید کنم که همه علوم انسانی وظیفهاش کاربردیسازی به معنای پوزیتیویستی نیست؛ چون وظیفه عمده علوم انسانی ایجاد معرفت است و باید نگاه ما را در حوزه هستیشناسی عمق ببخشد. این مفاهیم پشتوانه کاربردیسازی است و باعث زایندگی فرهنگ در عرصههای مختلف میشود. نکتهای که در این میان است ضرورت نگاه بین رشتهای است. ما تا زمانی که عمیقا به نگاه بین رشتهای باور نداشته باشیم و ملتزم به آن نباشیم نمیتوانیم علوم انسانی را کاربردی کنیم. چراکه گاهی مسائل ذاتا فرارشتهای است که باید از تجربه و دانش میان رشتهای استفاده کنیم.
در علوم انسانی تضارب آرا موجب پیشبرد نظریات و پختگی آنها میشود. شما به عنوان یکی از مسوولان اجرایی در حوزه علوم انسانی چه میزان فرصت ظهور به این عقاید را دادهاید؟
بسیاری از مشکلات و معضلات از عدم ارتباط حاصل میشود و موجب سوءتفاهم میشوند. باید فضای گفتوگو میان آرای متفاوت را بیشتر کنیم. پژوهشگاه علوم انسانی در این زمینه کارنامه بسیار معقول و معتدلی دارد. ما با اساتید دانشمندی که نظریات متفاوت با هم دارند، توانستهایم در حوزه برگزاری کارگاهها بیش از شش برابر رشد داشته باشیم و از این حیث اولین مرکز ایران هستیم. افرادی هم که با پژوهشگاه همکاری دارند، افراد بدون حاشیه و بسیار دانشمند هستند و ما با در کنار هم نشاندن آرای متفاوت سعی داشتهایم فراجناحی عمل شود و سیاسی فکر نکنیم. ما به مبانی معرفتی کار داریم. این نکته را هم اضافه کنم که ما طرح اعتلای علوم انسانی را که جامعترین پروژهای است که در حوزه بومیسازی علوم انسانی و اندیشه بومیگرایی در چند سال اخیر در کل جهان اسلام انجام میشود در این پژوهشگاه برنامهریزی کردهایم که به وسیله صد تن از دانشمندان ما اجرا خواهد شد. این یک حرکت روشمند و با برنامهای است که در موردش بسیار مطالعه شده است. در آن پیشبینی شده است که ما را به سمت بومیگرایی و مرزهای دانش سوق دهد و هم ما را به سمت احیای اخلاق و معنویت و میراثهای دینی و ملی پیش ببرد.
اکنون در یک جمعبندی نهایی باید گفت: سطوح متفاوت کاربردیسازی عبارتند از:
۱- بازآفرینی میراث و مواریث علمی و فرهنگی و تمدنی کشور و مبتنی قرار دادن آن برای پیش نهادن نظریههای جدید. به تعبیر پر مغز استاد فرزانه مرحوم دکتر آیینهوند: «اتصال به ریشهها و انطباق با زمان و زمانه.»
۲- حرکت در مرزهای دانش علوم انسانی جهان و بهرهمندی از آن برای حل مسائل و آسیبهای اجتماعی
۳- تلفیق سنت و مدرنیته؛ ما نباید مدرنیته را با سنت در تقابل بگذاریم. فرهنگ و همچنین معارف دینی و تمدنی ما این ظرفیت را دارد که معارف جدید را جذب کند و فربهتر شود و برای مسائل جدید اجتماعی توان بیشتری به دست آورد.
۴- حرکت از نظریهها به سمت راهبردها و از راهبردها به سمت توصیههای سیاستی و از آنجا به خلق الگوها و قاعدهسازی و راهکارهای عملی.
مسائل علوم انسانی
کاربردی کردن علوم انسانی یک منظومه است و با فرمایش و سفارش انجام نمیشود، باید از دل علم و از فکر عالم سنجیده شود و این عین فناوری علم هست. یعنی حرکت از نظریه و تئوری به سمت عمل.
آن نکته این است که ما نباید بومیگرایی و ملازمات فرهنگی علوم انسانی را امری انتزاعی منهای صحنه عمل ببینیم.
باید اجازه بدهیم که علوم انسانی نشو و نما بکند و به طور طبیعی به سمت بومیگرایی حرکت کند و هرجا هم دچار تعارض فرهنگی و دینی شد، جامعه آن را اصلاح کند.
علوم انسانی در ایران برای بومی شدن باید کاربردی بشود.
یکی از چالشهای مهم ما ناباوری عمومی جامعه و برخی از مسوولان نسبت به کارآمدی علوم انسانی است که بخشی از آن به ضعف ما در علوم انسانی توسط اصحاب علوم انسانی بازمیگردد.
بخشی دیگر از این چالشهای علوم انسانی به عقب افتادگی تاریخی ما برمیگردد. یک تصور غلط مهندسزدگی پس از جنگهای ایران و روس به صورت افراطی شکل گرفت و تصور آن بود که علت عقبافتادگی ایران فقط و فقط در حوزه مهندسی است؛ لذا همه رویکردها و توجهات به مهندسی حرکت کرد و این نگرش همچنان وجود دارد تا جایی که بسیاری از مدیران ما در صد سال اخیر غیر علوم انسانی بودند و حتی برای علوم انسانی تصمیمسازی کردهاند.
کمکاریهای زیادی در اصحاب علوم انسانی نیز وجود دارد؛ یعنی این سوال پیش میآید چرا اصحاب علوم انسانی در این صد سال آنچنان کوشش نکردند.
بعضیها ترویج علوم انسانی را یک خطر میدانند؛ علوم انسانی دانش خدومی است و میتواند حتی صنعت ما را شکوفا کند و راههای خوبی را برای صنعت ما باز کند.
یکی از دلایل توسعهنیافتگی ما به دلیل فقدان مطالعات علوم انسانی است که بتواند راهکار را به ما نشان بدهد.
منبع: روزنامه اعتماد
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=101291
نظر شما :