مطالبات انباشته / یادداشت دکتر سمیه توحیدلو

۲۱ فروردین ۱۳۹۷ | ۰۸:۳۳ کد : ۱۶۷۷۰ اخبار اساتید پژوهشگاه
تعداد بازدید:۱۶۵۷

اتفاقات دی‌ماه 1396 را نمی‌توان به سادگی تحلیل کرد. شکل و شیوه این اعتراضات و غیرقابل پیش‌بینی بودن آنها گویای این مطلب است که این موضوع نمی‌تواند بدون بررسی عوامل مختلف تحلیل و ارزیابی شود. تحلیل این مساله به شکل ساختاری با دو بحران کلان مالی - تخصیصی allocative و کارآمدی athorative همراه شده است. اما فهم این دو بحران با فهم مجموعه‌ای از عوامل امکان‌پذیر است. در واقع برای فهم این دو ناکارآمدی شاید لازم باشد مجموعه‌ای از گروه‌های اجتماعی و مجموعه‌ای از مسائل و مشکلات اجتماعی - اقتصادی - سیاسی را از نظر گذراند تا بتوان از روی هم گذاشتن آنها درباره اتفاقات موجود تحلیلی ارائه کرد.

گروه‌های اجتماعی فعال

اینکه دقیقاً در دی‌ماه چه اتفاقی افتاد، بسیار گفته شده است. اما نمی‌توان حوادث دی‌ماه را منفک از حوادث گذشته و اعتراضات رخ‌د‌اده پیش از آن ارزیابی کرد. ماه‌ها بود که ورشکستگان مالی در خیابان‌های حقیقی و در شاهراه‌های مجازی به اعتراض مشغول بودند. مالباختگانی که به سودای سود بیشتر در زمانه‌ای که امکان سرمایه‌گذاری بهتری جز صندوق‌ها و سودهای بانکی وجود نداشت، در این موسسات حساب داشته‌اند. سیاست‌های اقتصادی تورم‌زای دولت گذشته به خاطر افزایش نقدینگی عاملی شد که دولت در کنار توزیع پول اقدام به جمع‌آوری ظاهری پول‌های در دست مردم کرد. وقتی سرمایه‌گذاری بی‌معنا می‌شود و تحریم‌های اقتصادی پایه‌های اقتصادی کشور را فلج می‌کنند تا حدی که رشد اقتصادی پایین و تورم بالا می‌رود، یکی از مسکن‌های اولیه استفاده از سیاست‌های بانکی است. تعداد بالای بانک‌ها و موسسات اعتباری با تسهیل شرایط تاسیس آنها از طریق کاهش سرمایه اولیه و همین‌طور بهره‌وری رانتی نهادهای مختلف از این موسسات، اولین قدم برای جمع‌آوری پول از دست مردم شمرده می‌شد. بالا بردن سودهای بانکی و رقابت در افزایش پول‌هایی تحت عنوان سود در این زمان، بخش زیادی از مردم را به سمت سرمایه‌گذاری با سودهای بیشتر در بانک‌ها و موسسات اعتباری کشاند. موسسات و بانک‌هایی که ارزش افزوده و سودی که خودشان از عملکردشان ‌داشتند به واسطه رکود و بحران کمتر از سود پرداختی به مردم شد تا جایی که آنقدر از سرمایه ارتزاق کردند تا به ورشکستگی انجامیدند. اما این ورشکستگی برای همگان نبود. چهره‌های آشنا و نهادهای مختلفی که در موضوع دخیل شده بودند مقابل چشمان زیان‌دیدگان به راحتی و بی‌هیچ ممانعتی به کار ادامه می‌دادند. حتی سپرده‌گذاران خاص هم مشکلی نداشتند و اصل و سود پول را به راحتی مطالبه و دریافت کرده بودند. ماجرا همین سرمایه‌گذاران جزئی بودند که تمام دارایی‌شان برای اندک رفاه بیشتر در بانک‌ها ذخیره شده بود. خیابان‌های تهران و مشهد و دیگر شهرستان‌ها پیش از حادثه کم از تجمع این گروه‌ها ندیده بود.

از دیگر سو ماجرای گروه‌های کارگری و جنبش‌های دستمزد نیز متعلق به یکی دو سال اخیر نبوده است. مساله تحریم، مشکلات ورشکستگی صنایع تولیدی و... امر ناگفته‌ای نبوده و کم‌ صدای کارگران و تجمعاتشان در جاهای مختلف شنیده نشد. بین ۵۰۰ تا ۹۰۰ تجمع کارگری را در سال‌های اخیر عنوان کرده‌اند که به خاطر دستمزد، معیشت و عدم امکان برخورداری از حداقل‌های زندگی به تجمع انجامیده و در بخشی از تجمعات این سال‌ها خشونت هم وجود داشته است. مساله تعیین حداقل دستمزد و میزان افزایش آن کمتر از میزان تورم خود به معنی کوچک‌تر شدن سفره این قشر شده است. اما به واقع از مهم‌ترین معضلات این گروه قراردادی بودن، مشمول بیمه نشدن، عدم دریافت به موقع حقوق، ناامنی شغلی، انواع مشکلات هنگام کار و از همه مهم‌تر نداشتن صدا و صنف فعال است.

دانشگاه‌ها نیز وضعیت متفاوتی یافته‌اند. کیفیت دانشجویان، خواسته‌هایشان و فضای فعالیت ایشان متفاوت شده است. در کنار اکثریت مطلق دانشجویانی که دغدغه ایشان سبک زندگی و بهره‌مندی از اکنون زندگی با مصادیق لذت، رفاه و آسایش بوده است، گروه‌های مختلف با دغدغه‌های اجتماعی سیاسی نیز سر برآورده‌اند. ویژگی دانشگاه‌های امروز متفاوت از سال‌های دهه 70 و حتی 80 شده است. به نظر می‌رسد نوع مواجهه سیاسی دانشگاه متفاوت شده و با خصلت نقادی و عدالت‌طلبی دوران دانشجویی درآمیخته است. در سنوات گذشته با کاسته شدن و ممانعت از حضور برخی از اندیشه‌های سیاسی، مدل رادیکال‌تری در دانشگاه بازتولید شد که رادیکالیسم چپ سیاسی مشهود در دانشگاه‌ها به نوعی برآمده از آن است. خاصیت انتقادی و ماهیت دانشجویی نیز که اتفاقاً با مقابله‌هایی از جنس‌های متفاوت همراه بود، دانشگاه را به شدت متفاوت ساخت، به نوعی که باورشان به تغییر از حرکت‌های تدریجی و اصلاحات جزئی به سمت‌وسوی تغییرات ساختاری کلان چرخش کرده است و در همین بدنه در حال حاضر عبور کردن از دو گروه اصولگرا و اصلاح‌طلب توامان شکل گرفته است.

دانشگاهیان، کارگران و ورشکستگان مالی سه گروه فعال اجتماعی بودند که تا پیش از اعتراضات تغییرات و تمایلاتشان مشخص شده بود. اما رخداد دی‌ماه به‌رغم اینکه همه این گروه‌ها را دربر می‌گرفت، لزوماً متعلق به این گروه‌ها نبود.

نسبت‌های جمعیتی

جامعه ایران در وضعیت پنجره جمعیتی قرار دارد. زمانه‌ای که بزرگ‌ترین نسبت جمعیتی‌اش را جمعیت جوان و فعال دربر می‌گیرد. این در حالی است که به علت نرخ بالای بیکاری اسمی و واقعی و از طرفی نرخ بالای بیکاری تحصیل‌کردگان امکان استفاده از این فرصت وجود ندارد. از طرفی این جمعیت بالا به دلیل نرسیدن به توقعاتی که این روزها مدام به آن افزوده می‌شود ناراضی بوده و با ناکارآمدی‌های فزاینده اجتماعی - سیاسی و اقتصادی مواجه شده‌اند.

تحصیلات در جامعه ایران یکی از عوامل درهم‌آمیختگی طبقات هم بوده است. درواقع در هر طبقه اعم از فرودست تا مرفه امکان تحصیلات هرچند با نسبت‌های متفاوت وجود داشته است. همین موضوع باعث شکل‌گیری طبقه‌ای اجتماعی شده که هرچند فرودست نیست، اما در طبقه متوسط هم به دلیل عدم برخورداری از رفاه قرار ندارد. به نوعی این گروه را می‌توان جزئی از طبقات متوسط پایین برشمرد. نکته‌ای که درباره این گروه از طبقات می‌توان ذکر کرد این موضوع است که به واسطه برخورداری از تحصیلات و استفاده از انواع رسانه‌های ارتباطی اعم از رسانه‌ها و شبکه‌های جدید این گروه‌ها با نوع زندگی مرفه آشنا شده‌اند. جوان امروز در دورافتاده‌ترین جوامع توانسته است دریچه‌ای به زندگی مرفه چه در ایران یا در خارج از کشور بگشاید. درواقع رسانه‌ها همرسان‌کننده خواست دنیای سرمایه‌داری با شدت و حدت بیشتری شده‌اند تا جایی که در دورافتاده‌ترین مناطق نیز توقعات از زندگی با پایتخت یکسان شده است. اما در کنار افزایش این توقعات فزاینده تورم بالا، بیکاری و انواع مشکلات اقتصادی عاملی برای پیدایش شکاف بسیار عمیق داشته‌ها و توقعات شده است. محرومیت نسبی چنان بالا رفته است که در اغلب پیمایش‌های موجود با موج افزایش نارضایتی از زندگی روبه‌رو بوده‌ایم. نارضایتی‌ای که ناامیدی را با خود به همراه آورده است.

اما نسل گفته‌شده،‌ نسل عاریتی، نسلی که می‌خواهد باور کند شرایطش می‌تواند به خاطر تحصیل و... درست شود به مرزهای ناامیدی رسیده است و گویا به همیشگی بودن وضع خو گرفته، و از این‌رو سرشار از خشم عمیق شده است. حتی دیگر فیک‌پوشی و تظاهر به زندگی مطابق توقعش نیز برایش خشم بیشتر می‌آورد.

این نسل همان گروهی است که در ناآرامی‌های اخیر بیش از هر گروه دیگری حضور داشته‌اند. بنابر اعلام وزارت کشور بیش از ۹۰ درصد بازداشت‌شدگان را سنین زیر ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. نسلی که زمانه هویت‌گیری اجتماعی‌شان مصادف با همه شرایط بالا شده و عمیقاً تحت تاثیر آن قرار گرفته‌اند.

این نسل دارای تفاوت‌های زیاد ناشناخته‌ای است. این نسل در بدنه نخبگان نماینده‌ای ندارد که بتوان مجموعه خواست‌های ایشان را به طریق ساختاری رصد کرد. شاید بتوان گفت نمونه‌هایی از ناشناختگی این نسل را کمی پیشتر می‌شد در تجمع نوجوانان در مجتمع کوروش دید. این گروه به دلیل تفاوت‌های موجود ظاهری در سبک زندگی، نوع پوشش، شیوه حرف زدن و... چنان از نسل پیشین که آموزگار ایدئولوژیک آنها بوده‌اند فاصله گرفته‌اند که به دلیل احساس ناامنی خواسته‌هایشان را زیرزمینی کرده‌اند و امکان شناخت ایشان از طرق طبیعی از بین رفته است. از این‌روست که در زمان‌های مختلف باید منتظر ظهور زمینه‌های شکل‌گیری هویت جمعی این گروه باشیم و در نسل‌های اخیر همیشه این هویت‌یابی‌ها در خیابان رخ داده است. با این تفاوت که در دهه ۷۰ و برای نسل دوم خرداد خیابان دست‌یافتنی بود و خشونتی برای دسترسی به آن وجود نداشت اما در نسل‌های بعد و دهه‌های بعد حضور در خیابان با هزینه‌هایی برای نظام و ساختار حاکمیت همراه بوده است.

نکته اینکه نسل نه‌تنها نماینده مشخصی ندارد بلکه حاکمیت نیز ابزارهای کنترلش را در مقابل این نسل از دست داده است. این بدان معنا نیست که کنترلی وجود نداشته است. گاهی کثرت کنترل‌ها و تناقض‌های شکل‌گرفته شرایط را به وضعیت بدون کنترل می‌رساند. واقع اینجاست که کنترل در جامعه‌هایی از جنس جامعه ایران یا از طریق دستگاه ایدئولوژیک اتفاق خواهد افتاد که مدرسه،‌ مسجد و رسانه ملی در این راستا در حرکت بوده‌اند. یا دستگاه‌های قهری و قضایی این نقش را برعهده می‌گیرند. هیچ پژوهشگر و ناظر منصفی نیست که درباره ضعف و ناکارآمدی این دستگاه‌ها حرفی برای گفتن نداشته باشد.

در تحلیل‌های ساختاری باید به این پرداخت که تا چه میزان این دستگاه‌ها توانسته‌اند موفق باشند و آیا کارآمدی و مشروعیتشان به دلیل ورود به جایی که نباید و عدم فعالیت در جاهایی که باید، زیر سوال رفته است یا خیر.

منطبق با همین موضوع بوده که آصف بیات نویسنده کتاب سیاست‌های خیابانی که روی خیزش تهیدستان کار می‌کند اعتقاد دارد وقایع اخیر، خیزش طبقه متوسط فرودست است تا طبقه تهیدستان شهری. درواقع شاکله اتفاقات اخیر بر گروهی از جوانان بنا شده که صاحب فرصت‌های آموزشی توسعه‌یافته‌اند و در برابر شهری‌شدن و آزادسازی‌های اقتصادی بوده‌اند. هرچند که این گروه با دیگر گروه‌های اجتماعی درآمیخته باشد.

مسائل موثر در بروز نارضایتی‌ها

اما مسائل و مشکلاتی که تا حدود زیادی جامعه ما را درگیر کرده متعدد است. ناکارآمدی یا احساس ناکارآمدی چیزی است که بخشی از آن به دلیل واقعیت و شرایط موجود و بخشی دیگر به خاطر کلیه وعده‌هایی است که ذاتی سخنان مسوولان در تمامی سنوات اخیر شده است. وعده‌هایی که به باور مردم محقق‌نشدنی است. همه اینها احساس ناکارآمدی و انباشت آن را با خود خواهد داشت. حتی اگر در آمار چه در داخل و چه در نسبت با کشورهای منطقه وضعیت رو به بهبود یا امیدوارکننده باشد.

مساله دیگر جامعه سیاست‌زده ماست. جامعه‌ای که سبک زندگی، پوشش، حضور اجتماعی در اماکن عمومی و... نیز امر سیاسی است و معضل می‌آفریند.

در چنین شرایطی انباشت بحران‌ها نیز می‌تواند بسیار اثرگذار باشد. آلودگی هوا و مشکلات مرتبط با آن در نواحی مختلف، لرزه‌های متعدد در جاهای مختلف و حجم بالای اضطراب ناشی از آن، مشکلات کمبود آب و رسیدن به این باور که ما جامعه خشک هستیم و چنان‌که پیش می‌رویم آینده‌ای خوش و طولانی در موضوع آب برایمان متصور نیست و این خود در کنار سیاست‌های غلط محیط زیستی، اعم از انتقال آب، سدسازی، حفر چاه‌ها و مشکلات عظیم تالاب‌ها و دریاچه‌ها، مساله کشاورزی و موضوعیت و هزینه و فایده آن در کشور ایران همگی بحران‌زا بوده است. بحران سیاست خارجی با حضور ترامپ، بن‌سلمان و ناآرامی منطقه و نوع ورود ما به مناسبات منطقه و همگرا نبودن نگاه‌های داخلی در زمینه برخورد و موضع‌گیری با کشورهای همسایه همگی سیاست خارجی را با بحران مواجه ساخته است. بحران اداری و سیاسی و ناکارآمدی ساختارها و سازمان‌ها در کنار فسادهای گسترده، اخبار اختلاس‌های بزرگ و حواشی مرتبط با آن همگی را می‌توان بحران‌های بزرگی نامید که در کنار مسائل اجتماعی مرتبط با زنان و جوانان و مسائل اقتصادی همه آحاد ملت می‌نشیند و هم‌نشست بحران‌ها را ایجاد می‌کند.

بحران ناامیدی در کنار ناکارآمدی چنان قرار گرفته است که برای بدنه بزرگی از جامعه ایران تفاوتی میان جناح‌ها و گروه‌های سیاسی وجود ندارد. درواقع نمونه‌هایی از عدم موفقیت و شکست از همه گروه‌ها و در همه زمان‌ها برایشان وجود داشته و واقع اینجاست که جامعه به جایی رسیده که فرصت نامحدودی در اختیار افراد و گروه‌ها برای کار کردن قرار می‌دهد.

ما با مساله بی‌اعتمادی و سرمایه اجتماعی مواجه شده‌ایم. تمامی پیمایش‌ها تاکید می‌کنند که اعتماد اجتماعی بین افراد و بین دولت و ملت کاهش یافته است و همین بی‌اعتمادی امکان هرگونه اصلاح و تصمیم سخت را سخت‌تر و ناممکن‌تر می‌سازد.

گرفتن تصمیم سخت مسوولان مصمم می‌خواهد. دولتمردان سالخورده که تغییر را برنمی‌تابند و نمی‌خواهند عرصه را به جوان‌ترها بسپارند فرصت تغییر را از ساختار خواهند گرفت. پیر شدن ساختار حاکمیتی ایران در شرایطی که ما جمعیت جوان تحصیل‌کرده و کارآمد کم نداریم، خودش را طبیعتاً در اجرایی شدن این اصلاح‌های ساختاری و جراحی‌های مهم نشان خواهد داد.

جامعه ما درگیر دوقطبی بزرگی شده که اتحاد برای پیشرفت را نمی‌آورد. تصمیمات درست را با همدلی نگرفته‌ایم. اگر تصمیمی هم گرفته‌ایم آنقدر خودمان به آن تاخته‌ایم و به مرور به دلایل مختلف نفی‌اش کرده‌ایم که از دستاوردهایش بی‌بهره مانده‌ایم. کشور ما امروز با توجه به قیمت نفت و شرایط مالی در آستانه گرفتن تصمیم‌های بزرگ است. اما در همین شرایط بحرانی مسوولی که باید فرهنگ‌آفرینی کند مدام از منابع سرشار کشوری می‌گوید که دیگر نمی‌تواند بر این منابع تکیه کند. خوش‌بینی غیرواقعی و جدی نگرفتن موضوع آنقدر زیاد شده که لزوم اقتصاد مقاومتی و اهمیت آن نادیده گرفته می‌شود. آنقدر رفتارهای متناقض وجود دارد که بخش زیادی از بدنه باور ندارد همه مسوولان می‌خواهند به این مهم بپردازند. به نظر می‌آید تمام صرفه‌جویی‌ها قرار است از جیب مردمان باشد. اگر آب نباید مصرف شود، اگر آلودگی قرار است زدوده شود،‌ اگر مصرف قرار است اندک شود، اگر با حقوق کمتر یا افزایش حقوق‌های کمتر باید ساخت، مردم‌اند که باید به آن تن دهند. رشوه‌های کلان، مصارف بی‌شمار و سبک‌های زندگی عجیب نزد ژن‌های خوب یا نزد آنها که باید افتاده‌ترین مردمان باشند، خوب به چشم می‌آید. از این‌روست که وقتی لایحه بودجه دست به دست می‌شود، تمام بندهای بودجه برای سازمان‌ها به چشم می‌آید و مورد سوال واقع می‌شود.

عوامل بیرونی

اعتراضات و جرقه اولیه آنها درونی بوده است. بخش زیادی از بدنه اعتراضات کاملاً برآمده از گروه‌های یادشده‌ و مسائل گفته‌شده هستند. اما وقتی اعتراضی شکل گرفت و بخش زیادی از بدنه اجتماعی با آن درگیر شده‌اند باید دنبال فرصت‌طلبان همیشه هم بود. شاید سوار کردن کلیت اعتراضات بر علت دشمن و تلاش‌های وی امری نادرست است اما ندیدن گروه‌های معاند نیز طبیعی نیست. اثر بحران‌آفرین برخی شبکه‌های مجازی و بنگاه‌های رسانه‌ای بیگانه را نمی‌توان نادیده گرفت. خصوصاً اینکه نقص اطلاع‌رسانی صداوسیما و رسانه‌های داخلی در شرایطی از این دست، رجوع به این گروه‌ها را بیشتر می‌سازد.

شناخت یک مساله ساختاری است. نمی‌شود زمینه‌های مختلف آن را ندید و گروه‌های مختلف و مسائل خاص ایشان را رصد نکرد. طبیعی است که هرگونه پیشگیری از اتفاقاتی مشابه نیازمند بررسی‌های دقیق و شنیدن بیشتر صدای انتقادات و شکایات است.

و در آخر اینکه

اگر این تحلیل را بپذیریم که طبقه متوسط فرودست محور این اعتراضات بودند چند نکته اهمیت دارد.

اول اینکه فضای جامعه از یک تقسیم‌بندی طبقاتی مبتنی بر طبقه پایین  / طبقه متوسط  / طبقه بالا، به سمت یک تقسیم‌بندی اکثریت روبه زوال  / اقلیت فاتح می‌رود.

دوم اینکه به نظر می‌رسد در این اعتراضات طبقات پایین (حاشیه‌نشینان، کارگران خدماتی و صنعتی، معتادان، ولگردان و...) حضور نداشتند. چیزی که به آن عصیان گرسنگان گفته می‌شود در حال حاضر رخ نداده است.

سوم اینکه بخش‌های متشکل این اکثریت که در چندماه گذشته اعتراضات صنفی و معیشتی بسیاری را برگزار کرده‌اند (بازنشستگان، معلمان، کارگران شیلات، کارگران معدن، کارگران صنایع، کارگران اتوبوسرانی و‌...) از این اعتراضات خود را کنار کشیدند.

چهارم نه اصلاح‌طلبان و نه اصولگرایان به دلیل منافعی که در حال حاضر در ساختار حکومت یا دولت دارند، نماینده این اعتراضات به شمار نمی‌آیند. و همین مساله تا حدودی موضوع را پیچیده کرده و فرصت را برای برخی نیروهای ضدنظام جمهوری اسلامی نیز فراهم آورده است.

پنجم تنها راه برای جلوگیری از حرکت وسیع توده‌های بی‌سر که گاه مطالبات مرتجعانه‌ای را دنبال می‌کنند و از سوی بنگاه‌های بیگانه هم حمایت می‌شوند، اجازه دادن به شکل‌گیری نیروهای سیاسی و صنفی تازه از دل مجموعه تشکل‌های موجودی است که این اکثریت را نمایندگی می‌کنند. 

منبع: http://www.tejaratefarda.com

کلیدواژه‌ها: سمیه توحیدلو پژوهشگاه ihcs research center پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


نظر شما :