روزنوشتهای داوود مهدویزادگان از حج امسال/۱
وقوفی در منا/ اگر خدا خواهد...
حاجی نگران قبولی اعمال فریضه حج خود است اما برای ما شیعیان نگرانی دیگری هم هست و آن ممانعت یا سختگیری مأموران سعودی از به همراه آوردن کتب ادعیه به ویژه مفاتیحالجنان و برخی ملزومات نماز است.
خبرگزاری فارس: وقوفی در منا/ اگر خدا خواهد...
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام داوود مهدویزادگان عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در حج ابراهیمی امسال حضور داشت و خاطرات خود از این عمل عبادی ـ سیاسی را یادداشت کرده و به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
این روزنوشتها در چند بخش از خبرگزاری فارس منتشر میشود. بخش نخست را در ادامه میخوانیم.
* اگر خدا خواهد
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام
این دعا را در روزها و شبهای مبارک هر ماه رمضان میخوانیم و هر سال در انتظار اجابت آن هستیم وقتی هم مقبول حضرت حق افتد باورمان نمیشود بویژه برای امثال بنده حقیر و همسرم که به یکباره توفیق حج تمتع حاصل شد. گمان میکنم چنین رزقی از موارد رزق «من حیث لایحتسب» باشد. مشغول زندگی روزمرّه وفعالیت علمی خود بودیم که ندا آمد مشغله دنیوی را تعطیل کن که به مهمانی در بیتالله الحرام دعوت شدید. اما مگر مشاغل دنیوی دست از سر ما بر میداشت تا خود را مهیای سفر معنوی کنیم. دنیا تا آخرین ساعات ما را گرفتار خود کرده بود و این خاصیت او است که دست بردار نیست. مگر نه این است که شیطان به عزّت الهی قسم یاد کرده است که مانع یاد خدا شود. اما وقتی رزق من حیث لایحتسب در کار باشد از شیطان چه کاری برمیآید. به هر روی توفیق الهی یارمان بود که همراه همسرم در صبح روز دوشنبه 16 شهریور ماه 1394 مطابق 23 ذیالقعده الحرام 1436 ق از زندگی روزمرّه دل کندیم و تهران را به مقصد جدّه ترک کردیم.
* پرواز نگرانی
حاجی نگران قبولی اعمال فریضه حج خود است اما برای ما شیعیان نگرانی دیگری هم هست و آن ممانعت یا سختگیری مأموران سعودی از به همراه آوردن کتب ادعیه به ویژه مفاتیحالجنان و برخی ملزومات نماز است، حتی شنیده شده مانع همراه داشتن قرآن کریم میشوند. میگویند قرآن شیعیان با قرآن ما فرق میکند ولی ما که فرقش را نفهمیدیم. قرآن ما با قرآنی که در مسجدالحرام و مسجدالنبی بود، هیچ تفاوتی نداشت.حالا این تفاوت از کجا سر در آورده والله اعلم.
به هر روی، در طول پرواز چنین نگرانی وجود داشت. به ویژه برای امثال بنده که گرچه در طول سفر موفق به خواندن کتاب نمیشوم ولی نمیتوانم بدون چند جلد کتاب، عازم سفر شوم. اصلاّ خوابم نمیبرد. شرایط سیاسی – اجتماعی روز منطقه این نگرانی را دوچندان کرده است. چند ماهی است که عربستان سعودی یمن را محاصره کرده و از هوا و زمین مردم مظلوم یمن را بمبباران میکند و میگویند ایران حامی یمن و مخالف تجاوز نظامی عربستان است. لاجرم سختگیری مأموران عربستان بر حجاج ایرانی بیشتر خواهد بود. با همین ذهنیت، وارد فرودگاه جده شدیم. هنگام ورود به ساختمانِ گیت، افسران سعودی را مشاهده کردم. انتظار آن سختگیری را داشتم ولی گویا چنین نبود. قدری با روی باز برخورد میکردند و تندی در کارشان ندیدم. غیر از انگشت نگاری که از همه میکرفتند، رفتار ناراحتکنندهای از ایشان ندیدیم. البته بعداً دوستان روحانی گفتند که با ما سختگیری کردند. این امر تعجب برانگیز بود. لذا در هر مرحله از بازرسی با خود میگفتیم که در مرحله بعد کار سخت خواهد شد ولی چنین نشد و با سلام و صلوات پس از دو سه ساعت انتظار سوار بر اتوبوس شده جهت مُحرم شدن به سمت مسجد جحفه که در 140 کیلومتری جدّه به سمت مدینه قرار دارد، عزیمت کردیم.
* حسّ استکبار
ما با هواپیمای سعودی از تهران وارد جده شدیم. وقتی از پلکان هواپیما پایین آمدیم و در کنار هواپیمای غولپیکر امریکایی ایستادیم، ناگهان خود را جای یک آمریکایی عالی رتبه گذاشتم، بی آنکه بخواهم به او حق بدهم خوی استکبار را حس کردم. کمتر مقام آمریکایی است که در کنار چنین صنعت پیشرفته کشورش بایستد و حس غرور و استکبار به او دست ندهد. چنین تکنولوژی پیشرفته ای آنان را به سوی حس تافته جدا بافته بودن سوق میدهد. بیجهت نیست که وقتی رؤسای جمهور و وزرا و مقامات عالیرتبه آمریکایی از پلکان هواپیمایشان پایین میایند؛ بسیار مغرورانه و متکبرانه بر زمین پای میگذارند و پای پلکان هواپیما مصاحبه میکنند.
اما این حس استکبار چه وقت به انسان دست میدهد؟ به عبارت دیگر، چه وقت این حس، طبیعی به نظر میآید؟ گمان میکنم این حس به زمان یا حالتی برمیگردد که انسان خدا را فراموش میکند. او وقتی حس برتری پیدا میکند که نسبتی بین خود و سایر انسانها برقرار میکند و خدا در آن نسبت حضور ندارد. اما وقتی خود را در جوار حضرت حق میبیند، عظمت کار خود را ناچیزتر از مقایسه میبیند. این است که به او حس تواضع دست میدهد. برای همین است که با خشیّتترین مردان خدا، عالمان پارسا هستند. ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادهِ الْعُلَمَاءُ﴾[فاطر/28]. عالم پارسا در هر نسبتی که برقرار میکند، یاد خدا در آن نسبت حضور دارد. از این رو، به علم و قدرت خود مغرور نمیشود.این اولین بهره معنوی ما درآغاز سفر بود. اما مقامات آمریکایی،گمان می کنم آنان برای نجات از بیماری استکبارطلبی که حالا ذاتی شان هم شده بهتر است به خدا پناه برند و هنگام خروج از هواپیما به جای پلکان از خرطومیهای فرودگاه استفاده کنند تا حس استکباری به سراغ شان نیاید.
* جحفه
نزدیکیهای غروب به جحفه رسیدیم. جحفه یکی از پنج میقات احرام بستن حاجیها است. احرام اولین گام بلند در سفر معنوی حاجیان است و این عمل در مسجد اتفاق میافتد. لباس دنیا را از تن میکنیم و فقط با دو تکه حوله خود را میپوشانیم تا هیچ دغدغه دنیوی در ما باقی نماند. حاجی در حج تمتّع دوبار محرم میشود. یکی برای عمره تمتع و دیگری برای حج تمتّع است. عمره تمتع مختصر است و اعمال آن در عرض چند ساعت تمام میشود لیکن حج تمتّع قریب به پنج روز طول میکشد، به هر روی با گفتن لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک. إن الحمد و النعمه لک و الملک لاشریک لک لبیک؛ محرم میشویم. با این احرام بیست چیز بر حاجی حرام میشود.اما با گفتن لبیک سنگینی احرام احساس میشود و اشک در چشمان حاجیان جمع میشود. آیا قادر به انجام این فریضه بزرگ هستیم؟ اینجا است که از او طلب قدرت و توانایی انجام عمل میکنیم. جز این هم درست نیست.
به سوی کعبه عشّاق
پس از محرم شدن و گفتن لبیک، الهم لک لبیک، مسجد جحفه را به قصد مکه ترک کردیم تا مکه حدود دویست کیلومتر یا کمی بیشتر راه بود. چون شب شده بود مجبور بر سوار شدن بر اتوبوس غیر مسقف نبودیم. البته ما که از سیدنا الاستاد آقای شبیری حفظه الله تقلید میکنیم کار قدری مشکل شده بود چون ایشان سفر با اتوبوس مسقف در شب را هم جایز نمی داند ولی فتوای ایشان احتیاطی بود و با رجوع به فتوای امام رحمهالله، مشکل حل شد. اغلب افراد در اتوبوس خسته بودند ولی شوق دیدن مکه و زیارت خانه خدا، مانع خواب شده است لذا هر کس با کناردستی خود باب گفتوگو را باز کرده بود. غالباً از عظمت این سفر معنوی سخن میگفتند و اینکه بار اول یا چندمشان است و از تجربه سفر گذشتهشان میگفتند. بین راه توقفی داشتیم و دو نفر جوان که به نظر هندی یا پاکستانی میآمد وارد اتوبوس شدند و میان مسافران کیک و آب زمزم توزیع کردند.
خلاصه؛ در بین راه با یک ایستگاه صلواتی برخورد کردیم. البته ایستگاه صلواتی را من عرض میکنم و الا آنها با چنین ایستگاهی بیگانهاند بعداً فهمیدیم که اصلاً اهل صلوات نیستند ولی اهل خیرات در همین اندازه هستند. تمام این خیرات هم توسط یک موسسه انجام میشود و نامش را هم حفظ نکردم. ناخودآگاه به یاد مسافران کربلا در محرم و صفر افتادم که مردم عراق چه با شکوه از زوّار اباعبدالله علیه السلام صبح و شام پذیرایی میکنند یا در همین ایران خودمان که خدا به همهشان برکت بدهد. بگذریم که حالا بعضی از این وطنیهای خودمان تاب چنین خیراتی را ندارند و در نذر محتاجان به رحمت الهی شبهه می اندازند. انگاری ما فقط در ماه محرم و سایر روز های عزا ست که فقیر داریم. این از برکت امام حسین است که بعضی در آن ایام یادشان می افتد که مملکت فقیر دارد. به هر روی این اولین آب زمزمی بود که نوش جان کردیم ـ انشاء الله قسمت همه بشود ـ و با این آب، شوق رسیدن به مکه در ما بیشتر شد. هر قدر نزدیک تر میشدیم قلبها بیشتر میتپید. این تپش بیشتر از آن رو بود که آیا توفیق عمل درست توأم با معرفت را بدست خواهیم آورد؟
اتوبوس، پس از گذشتن از چند خیابان اصلی مقابل هتل السماحه الاصیل توقف کرد. ظاهراً خیلی سال قبل بعثه امام رحمهالله علیه در این هتل مستقر بود. مدیریت ایرانی هتل، آقای حاج احمد زارعی پس از بیان توضیحهای لازم، مسافران را به اتاقهایشان راهنمایی کرد. قرار شد بعد از نماز صبح برای انجام اعمال عمره تمتع به مسجدالحرام حرکت کنیم. تا از یاد نبرده بگویم که مدیر کاروان حاج احمد خان محمدی است و روحانی محترم کاروان حجت الاسلام دانش زاده (مومن) و روحانی معین حجتالاسلام حاج اسماعیلی و معاون کاروان حاج آقای رحیمی و دستیار ایشان حاج آقا سمیعی است. حسن کادر مدیریت این کاروان، فرهنگی بودن و باسابقه بودنشان است. خدا به همهشان در دنیا و آخرت خیر دهد.
روزنوشتهای داود مهدویزادگان از حج امسال/۲
فلسفه طواف/ پاداش طواف
خودشناسی در طواف است. اما در طواف خود یا وجودی دیگر؟ طواف خود، خودپسندی میآورد نه خودشناسی، غرور حجاب خودشناسی است زیرا انسان در اثر غرور آنگونه که هست جلوه نمیکند پس خودشناسی در طواف دور خود نیست.
خبرگزاری فارس: فلسفه طواف/ پاداش طواف
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام داود مهدویزادگان عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در حج ابراهیمی امسال حضور داشت و خاطران خود از این عمل عبادی ـ سیاسی را یادداشت کرده و به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
این روزنوشتها در چند بخش از خبرگزاری فارس منتشر میشود. بخش دوم را در ادامه میخوایم.
*فلسفه طواف
با خود قرار گذاشته بودیم که در این سفر معنوی کمتر فلسفی بیاندیشیم و بیشتر اهل ذوق باشیم ولی یک کمش به جایی بر نمیخورد. لذا اینطوری بود که رفتیم سراغ فلسفه طواف و این حرفها به ذهمان آمد تا اهل استدلال چه گویند. حرف را از اینجا شروع کردیم که تنها خط برای رسیدن به هدف، خط مستقیم است و هیچ خطی نمیتواند جایگزین خط مستقیم شود. کمترین زاویه موجب عبور از کنار مقصود میشود. به همین خاطر هر روز و هر زمانی که مشغول نماز میشویم از خداوند سبحان هدایت در صراط مستقیم را طلب میکنیم. اهدنا الصراط المستقیم. اما وقتی به مقصود رسیدیم، چه میکنیم؟ آیا به راهمان ادامه میدهیم و از مقصود دور میشویم یا توقّف میکنیم و از حرکت باز میمانیم و یا آنکه به گرد مقصود میچرخیم. مقصود در اینجا همان محبوب است. تلازمی هم میان مقصود و محبوب برقرار است. وقتی انسان خود را در جوار محبوب مییابد؛ همواره بر گرد او میچرخد و این چرخش طبیعی بلکه فطری انسان است. ما یا در مسیر رسیدن به مقصود و محبوب پیش میرویم و یا اگر به او رسیدیم، دور او میگردیم. مقصود هم خیلی چیز هاست که نباید باشد. گاه در مسیر رسیدن به مال و ثروت هستیم یا اگر به آن رسیدیم، دور آن میگردیم. گاه قدرت، مقصود نهایی ما میشود. پس در جهت رسیدن به آن میکوشیم و اگر آن را بدست آوردیم، گرد آن میچرخیم؛ گِرد مال، ثروت، زن و فرزند، دانش و قدرت. این آخری را که سیاستمدار فلورانسی قرن شانزدهم خیلی خوب به شیفتگان قدرت آموخت.
پس ما همواره یا در حال رسیدن به مقصود هستیم یا حول آن میگردیم. امّا گردش حقیقی کدام است؟ مسلماً گردش حقیقی آن است که حول محبوب حقیقی باشد و آن حقیقتی است که هستیبخش است. ذات هستیبخش محبوب حقیقی است. همه موجودات عالم تکوین، از جمله انسان، بالتسخیر گرد الله میچرخند. عالم در طواف حضرت حق است و همواره در این طواف مشغول ذکر سبوحٌ قدوس رب الملائکه و روح است؛ ﴿سَبَّحَ للهَ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْـحَکِیمُ﴾[1]. چنین گردشی، طواف تکوینی است اما در عالم تشریع هم این سنت طواف جاری است. تمام مطاف های یاد شده ( مال، ثروت، زن و فرزند، دانش و قدرت ) مربوط به عالم تشریع است و الّا در عالم تکوین تنها یک مطاف است . همه موجودات عالم خلقت گرد خدا میچرخند حتی عالم تشریع . قطب و محبوب حیات تشریعی یا به قول فیلسوفان اجتماع، حیات مدنی که اختصاصی انسان است؛ باید الله تعالی باشد ولی واقعیت امر این چنین نیست. تنها انسان و جامعه موّحد است که تلاش میکند طواف حقیقی (طواف الله) را در حیات تشریعی خود تجربه کند. دیگران در پی محبوبهای کاذب و بالطبع مطافهای کاذباند و برای مشروعیت دادن به آنها حتی عقل را به خدمت میگیرند. در حالی که عقل آزاد یا همان عقل موحد تنها، طواف برای الله را مشروع میداند. فلسفه تشریع طواف در مناسک حج به همین خاطر است. حاجی در طوافهای واجب و مستحب میآموزد که محبوب حقیقی الله است و باید از محبوبهای کاذب برائت جست و تنها برای الله طواف کرد. اینجاست که شأن حیات تشریعی یا شأن سیاسی و اجتماعی حج معلوم میگردد. به همین دلیل، احساس میکنم زیباترین بخش اعمال حج، طواف است. زیبایی طواف وقتی باشکوهتر میشود که پشت مقام ابراهیم رو به کعبه دو رکعت نماز طواف اقامه میکنی. خدا را سپاس میگوییم که ما را موفّق به طواف خودش کرد و از او میخواهیم این توفیق الهی را از ما نگیرد.
طواف نساء
طواف هفت شوط است؛ یعنی هفت مرتبه به دور کعبه میگردیم. شاید این هفت شوط اشاره به هفت بُت باشد که باهر شوط یکی از آنها را انکار میکنیم و بر محبوب حقیقی ارادت میورزیم. قرآن کریم محبوبهای کاذب را با فعل مجهول «زُیِّنَ» یاد کرده است: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْـمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَب وَ الْفِضَّهِ وَ الْـخَیْلِ الْـمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْـحَرْثِ ذٰلِکَ مَتَاعُ الْـحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ اللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْـمَآب﴾[2] در حج تمتع دو طواف واجب است که طواف دوم آن، طواف نساء است. چنانکه در حج عمره مفرده نیز طواف نساء واجب است. شاید دلیل تشریع طواف نساء شدّت حبالنساء باشد. چنانکه در همین آیه شریفه (آلعمران/14) اول نام حبالنساء آمده است و الله اعلم.
*پاداش طواف
همواره از خود این پرسش را دارم که پاداش طواف حاجی چه چیزی میتواند باشد، تصورم این است که پاداش طواف چیزی جز طواف نیست. حاجی واقعی با هر طوافی مقرّب و مقرّبتر میشود تا آنجا که عالم ربّانی میگردد و بر مؤمنین امر میشود همچون خدا و ملائک بر او صلوات و سلام فرستند: ﴿إِنَّ اللهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾.[3] وجود نازنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله محبوب ربّانی است. به همین دلیل صحابه راستین همچون پروانه گرد او میچرخیدند و بر آن درود و سلام میفرستادند. با خود اینگونه میاندیشیدم که هنگام قرائت قرآن کریم با آیاتی برخورد کردم که گویا این نظر را تأیید میکند. قرآن کریم از بهشتیانی یاد کرده است که مورد طواف واقع میشوند. این بهشتیان، موحدینی هستند که در دنیا تنها خدا را میپرستیدند و تنها خدا را طواف میکردند: ﴿وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ﴾[4] ؛ ﴿یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ﴾[5] اما جزای طوافهای کاذب چیست؟ قرآن کریم جزای طوافهای کاذب را ادامه همان طواف در جهنم ذکر کرده است. انسان و جامعهای که در این جهان گِرد محبوبهای کاذب چرخیده است؛ در آخرت هم در آتش جهنم، طواف میکند: ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾[6] پس در آخرت تنها مؤمنین هستند که مورد طواف واقع میشوند و اهل باطل تا ابد درحسرت مطاف شدن باقی میمانند.
* طواف؛ فریضه خودشناسی
خودشناسی در طواف است. اما در طواف خود یا وجودی دیگر؟ طواف خود، خودپسندی میآورد نه خودشناسی، غرور حجاب خودشناسی است زیرا انسان در اثر غرور آنگونه که هست جلوه نمیکند پس خودشناسی در طواف دور خود نیست. انسان هر چه به دور خود طواف کند بیشتر خود را فراموش میکند. او قلب خود هم نیست تا چه رسد به قلب هستی. موجود سراسر نیاز کجا و قلب هستی بودن کجا؟ اصلاً طواف دور خود معنا ندارد. اگر طائف من است پس مطاف کی است و اگر مطاف من است، طائف کیست؟ این است که طواف دور خود توهم است وکاذب. انسان خودپسند گمان میکند دور خود میچرخد حال آن که مطاف چیز دیگری است. این توهم کاذب اسباب خودفراموشی است. تمام شناخت از خود توهمی بیش نیست، پس باید گرد چیز دیگری چرخید تا خود را شناخت. اما گرد چه چیز؟ خورشید، ماه، آتش، جاندار و بیجان، کدامیک؟ شاید یکی از دواعی آئین بتپرستی همین خودشناسی باشد. اما در جایی که انسان، اشرف مخلوقات است و شایستگی طواف دور او نفی شد؛ دیگر چه جای طواف گرد سایر مخلوقات است؟ پس تنها یک چیز باقی میماند که برای طواف شایستگی ذاتی دارد و آن ذات هستیبخش است. اما انسان وقتی وارد طواف باریتعالی میشود تازه به قول حافظ، مشکلها است که شروع میشود:
ألا یا ایّها الساقی، أدر کأساً و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
زیبایی جمال حق، انسان طائف را مدهوش خود میکند. آن قدر که انگیزه اولیهاش؛ یعنی خودشناسی را فراموش میکند، به اصطلاح «خود وِلش، خدا را بچسب، یا هو». اما این طواف هرقدر ناب تر که میشود به خودشناسی هم نزدیک میشود. انسان با هر دور طواف از خود دور میشود و به خود نزدیک میشود. در هر دور گردش حول قلب هستی به معرفتی از خود نایل میگردد که تو هیچی و هر چه هست اوست. معرفتی که از طریق طواف حق بدست میآید. اما این طواف پایانی ندارد پس خودشناسی هم به انتها نمیرسد و این راهی است که به هر کس ندهند؛ ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدی الظَّالِمِینَ﴾[۷]
پینوشتها:
[1] . حدید/1 .
[2] . آلعمران/14 .
[3] . احزاب/ 56 .
[4] . طور/ 24 .
[5] . واقعه/ 17 .
[6] . الرحمن/ 44 .
[7] . بقره/ 124 .
ادامه دارد...
نظر شما :