دکتر فاضلی در گفتوگو با «شرق» انسان آکادمیک ایدهآل: ضرورتها و کارکردها
انسان ایدهآل برای نقش آکادمی در ایران انسانی است که نسبت به جامعه و انسان، تاریخ و فرهنگ همواره احساس مسئولیت میکند. در حوزه معرفتی یا رشته علمی از تخصص و مهارتهای عالی برخوردار و نسبت به ارزشهای اجتماعی و اخلاق انسانی حساس و متعهد است. انسانی که برای ایفای نقشهای حرفهای، اجتماعی، دانشگاهی و بهطورکلی مسئولیتهای خود داوطلب است. دکتر آئینهوند یک نمونه از این انسانها بود. در همین راستا با دکتر فاضلی به گفتوگو پرداختهایم که متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
جایگاه شخصیت آکادمیک در ایران کجاست؟ جایگاه دکتر صادق آئینهوند را چگونه ارزیابی میکنید؟
درگذشت استاد آئینهوند و درگذشت هریک از بزرگان دانشگاه و علم موقعیتی را ایجاد میکند تا درباره بسیاری از موضوعات ضروری و مهم در حوزه علم و دانشگاه گفتوگو و تأمل کنیم. یکی از ضروریات حوزه علم و آکادمیای امروز بررسی جایگاه و نقشی است که عاملیت و فردیت انسان دانشگاهی یا اعضای آکادمیا در شکلگیری، تحول و توسعه آکادمیا دارند. در سالهای اخیر ما به ویژه با این بحران روبهرو شدهایم که ساختارهای فرهنگی، سیاسی و معرفتی دانشگاه از انعطاف، قابلیت و ویژگیهای لازم برای شکوفا کردن استعدادها و بازکردن میدان برای رشد اعضای آکادمیا و دانشگاه برخوردار نیستند. به بیان دیگر ساخت دانشگاهی در ایران معاصر و امروز بهگونهای نیست که بتواند شخصیتهای مستقل، آزاد، خلاق، شجاع، تأثیرگذار و به بیان کلیتر انسان آکادمیک ایدهآل تربیت کند. ساخت آکادمیک موجود ما به شکلهای مختلف نهتنها هنجارهای علمی و دانشگاهی را در دانشجویان تقویت و آنها را به انسانهایی خلاق و تأثیرگذار تبدیل نمیکند. بلکه به شیوههای مختلف ضدهنجارهای علم و دانشگاه را در دانشجویان و اعضای دانشگاه تقویت میکند؛ از این رو ضرورت دارد ما درباره مسئله منش و ملکات و ویژگیهای شخصیت دانشگاهی و جایگاه فرد و عاملیت در دانشگاه امروز گفتوگو کنیم. در این شرایط که ساختار آکادمیک قادر نیست به حد کافی موقعیت شکلگیری انسان دانشگاهی ایدهآل را فراهم کند، ما با این پرسش روبهرو هستیم که چه منابع و امکانهای دیگری برای دستیافتن به انسان دانشگاهی ایدهآل داریم.
میخواهم بگویم در شرایط امروز دانشگاه ایرانی، انسان دانشگاهی یا شخصیت دانشگاهی ایدهآل امری پرابلماتیک شده است. چراکه دستیافتن به چنین شخصیتی امری بسیاردشوار و گاه ناممکن به نظر میرسد. در شرایطی که هدف اصلی نظام آموزش عالی و نهاد دانشگاه اساسا چیزی نیست جز تربیت یا پرورش انسان آکادمیک ایدهآل، انسانی که خودانگیخته است، نقادانه میاندیشد، شجاعانه سخن میگوید و مینویسد، اندیشیدن برای او ارزش غایی است، نسبت به جامعه و انسان، تاریخ و فرهنگ همواره احساس مسئولیت میکند، در حوزه معرفتی یا رشته علمی از تخصص و مهارتهای عالی برخوردار است، نسبت به ارزشهای اجتماعی و اخلاق انسانی حساس و متعهد است؛ انسانی که ما آن را انسان آکادمیک ایدهآل میگوییم، انسانی که برای ایفای نقشهای حرفهای، اجتماعی، دانشگاهی و بهطور کلی مسئولیتهای خود داوطلب است. ما در شرایط امروز با بحران پرابلماتیکشدن انسان دانشگاهی روبهرو شدهایم. این امر از سویی ناشی از این واقعیت است که شرایط سیطره بازار و ارزشهای تجاری در حال فروریختن ارزشهای کیفی و انسانی در دانشگاه هستند. از سوی دیگر ایدئولوژیها و مداخلات سیاسی نیز باعث شده است سرمایه سیاسی در آکادمیا بر سرمایه معرفتی سیطره یا غلبه داشته باشد. در چنین شرایطی که ما از لحاظ تاریخی نیز هنوز نتوانستهایم نظام دانشگاهی را یعنی قوانین و مقرارت نهادهای مدنی دانشگاهی یعنی انجمنهای علمی و بهطور کلی فرهنگ دانشگاهی را بهگونهای شکل دهیم که بتواند بنیه دانشگاه را تقویت و بنیاد محکمی برای آکادمیا در مقابل تجاری و ایدئولوژیکشدن فراهم کند، در چنین فضایی اعضای دانشگاه یعنی دانشجو و اعضای هیأت علمی مجال اندکی برای دستیافتن به هویت انسان آکادمیک ایدهآل دارند.
در چنین شرایطی پرسش مهمی که برابر ما قرار دارد این است که چگونه باید به انسان آکادمیک ایدهآل دست یافت؟ همانطور که اشاره کردم درگذشت شخصیتهای علمی طراز اول مانند دکتر آئینهوند فرصتی است تا ما درباره جایگاه و نقش این شخصیتهای دانشگاهی که هرروز تعداد آنها در حال کاهش است، از خود بپرسیم که این شخصیتها چه نقش و جایگاهی در دانشگاه دارند و چگونه میتوانیم این شخصیتها را تربیت کنیم؟ به اعتقاد من در شرایطی که ساختارهای دانشگاهی ویژگیهای لازم برای تربیت انسانهای آکادمیک را ندارند، انسانهای آکادمیک ایدهآل مانند دکتر صادق آئینهوند را میتوان بهمنزله نوعی ساخت در موقعیت آکادمیک امروز تصور کرد. شخصیتهای علمی بزرگ را میتوان از منظرهای مختلف تبیین و تشریح کرد. از یک دیدگاه میتوان گفت آنها قهرمانانی هستند که به دلایل مختلف تاریخی در دورهای از علم و آکادمیا ظاهر میشوند. همانطورکه تحولات سیاسی تحتشرایط تاریخی معین بهعنوان اسطوره تاریخ یا سیاست ظاهر شدهاند. همچنین میتوان آنها را بهعنوان شخصیتهایی در نظر گرفت که ویژگیهای عاطفی و روانی خاص یک جامعه امکان شکلگیری و ظهور آنها را میدهد.
یعنی بیش از آنکه ما آئینهوند و امثال او را قهرمان بدانیم، این ویژگیهای انسان امروزی است که او را به قهرمان تبدیل میکند. یا ممکن است ما با تبیین مذهبی صرفا به این اکتفا کنیم که او یک ودیعه یا موهبت الهی بود و بنا به خواست خداوند در لحظهای از تاریخ آکادمیای ما ظاهر شد. من نمیخواهم هیچ یک از مفروضات گفتهشده را انکار یا رد کنم، بلکه میخواهم فرض اندک متفاوتی درباره شخصیت علمی در دانشگاه یا آکادمیا بیان کنم؛ به اعتقاد من شخصیتهای علمی بزرگ پدیدههای روانی، عاطفی یا قهرمانان تاریخی نیستند. بلکه این شخصیتها نوعی ساخت درون دانشگاه هستند که مجموعهای از سرمایههای اجتماعی؛ سرمایه فرهنگی، سرمایههای معرفتی و مجموعهای از نیروهای موجود در جامعه در آنها تبلور یافته است و بهنوعی این افراد بهعنوان نماد مجسم یا عینیتبخش به این نیروها هستند. شخصیت علمی بزرگ یا انسان آکادمیک ایدهآل که به اعتقاد من دکتر صادق آئینهوند یکی از این نمونهها در آکادمیای ایران بود، فرد یا یک جزء در درون ساختار یا نظام آکادمیک نیست. کسانی که بتوانند به انسان آکادمیک ایدهآل تبدیل شوند، بهنوعی مجموعهای از قابلیتها، مهارتها، عادتها و ارزشهایی را در خود گردآوری و متمرکز میکنند که این عادتها، قابلیتها، مهارتها و ارزشها تعلق به فرهنگ دانشگاهی آن جامعه دارد. از این دیدگاه انسان آکادمیک ایدهآل خود بخش مهمی از ساختار نهادی و ساختار ارتباطی دانشگاه است. منظورم از ساخت، همان برداشت جامعهشناسانه از این مفهوم است. یعنی مجموعهای از مناسبات و روابطی که بهطور پایدار و سازمانیافته درون گروه معینی به نیازهای آن گروه یا جامعه پاسخ دهد. انسان آکادمیک ایدهآل خود اگر چه ظاهرا فرد به نظر میآید، اما ستون ساختار آکادمیک آن جامعه است.
آیا در تمام فرهنگها، ارزشها و معیارهای انسان آکادمیک ایدهآل یکی هستند؟
البته باید یادآوری کنم که انسان آکادمیک ایدهآل امر جهانشمول نیست. فرهنگهای دانشگاهی مختلف معیارهای متفاوتی برای انسان آکادمیک ایدهآل خلق میکنند. در فرهنگ انسان دانشگاهی ایران امروز ما دکتر صادق آئینهوند مصداق انسان آکادمیک ایدهآل در فرهنگ دانشگاهی است. او کموبیش همه یا اکثر معیارهای انسان آکادمیک ایدهآل را داشت. مرحوم دکتر آئینهوند از سرمایه معرفتی کمنظیری برخوردار بود. او بیش از ۳۰ عنوان کتاب و صدها مقاله نوشت. آئینهوند نویسنده دانشگاهی بزرگی در حوزه تاریخ اسلام بود. همچنین آئینهوند آموزگار یا معلم بزرگی بود، او نزدیک به ۶۰ رساله دکترا را راهنمایی کرد و دهها دانشآموخته عالیرتبه پرورش داد. همچنین دکتر صادق آئینهوند سالها در مدیریت دانشگاهی پستها و مسئولیتهای مهمی را عهدهدار شد. یعنی او نهتنها نقش اندیشمند و آموزگار بلکه نقش مدیر را نیز همزمان ایفا میکرد. علاوهبراین دکتر آئینهوند از منش فرهیخته و متعالیای برخوردار بود. یکی از ویژگیهای مهم انسان آکادمیک ایدهآل، فرهیختگی است. فرهیختگی به معنای داشتن ادب نثر، بهعلاوه دگرخواهی و دلسوزی و غمخواری اجتماعی است. منش انسان آکادمیک باید بهگونهای باشد که بتواند نقشهای دیگر او یعنی اندیشمندی، آموزگاری و مدیریت را برخوردار از نوعی بعد اخلاقی و نفوذ انسانی و الهی کند. انسان آکادمیک ایدهآل نه بهعنوان فرد، بلکه بهعنوان محل تلاقی ساختار و عاملیت از جایگاه ویژهای در شکلگیری و توسعه فرهنگ دانشگاهی و علم برخوردار است. انسان آکادمیک ایدهآل به قدری که بتواند با معیارهای انسان آکادمیک ایدهآل سازگارتر شود یا به اندازهای که هر عضو دانشگاهی بتواند خود را به انسان آکادمیک ایدهآل نزدیکتر کند، تلاقی ساخت آکادمی و عاملیت بیشتر خواهد شد. انسان آکادمیک ایدهآل از این منظر نوعی ساخت است و نه صرفا فرد که این انسان محل تلاقی جریانهای معرفتی و فرهنگی است که از گذشته دور یعنی از تجارب تاریخی، گنجینههای معرفتی و میراث فرهنگی جامعه تا به امروز و آینده دور، جاری و ساری است.
انسان آکادمیک ایدهآل این توانایی را دارد که بتواند به گذشته بهعنوان منبع نگاه کند و به نحو خلاقانه تاریخ را بهعنوان منبع قابلدسترس علم، انسان و جامعه درآورد. درعینحال انسان آکادمیک ایدهآل بهعنوان پل یا رابط بین گذشته، حال و آینده نوعی موقعیت ساخت زمانی را در خود تبلور میبخشد. دکتر صادق آئینهوند بهعنوان متخصص تاریخ و نظریهپرداز تاریخ این توانایی را داشت که بتواند گذشته را برای ما دسترسپذیر کند. او درعینحال بهعنوان نظریهپرداز حوزه تاریخ توانست برای امروز و فرداهای ما نیز چشماندازی امیدبخش فراهم کند. مشهور است که او را نظریهپرداز اسلام رحمانی میدانند، او در مجموعهآثار خودش خوانشی دموکراتیک، معرفتی، اخلاقی و مبتنی بر ارزشهای حقوق بشری جامعه امروز از تاریخ اسلام ارائه کرد.
ارزشهای حاکم برآکادمیا چیست؟
یکی از رسالتهای انسان آکادمیک ایدهآل تلاش برای گسترش ارزشهای دموکراتیک و توجه به ارزشهایی است که بتواند حاکمیت اخلاق و عقلانیت یا معنویت و عقلانیت را در جامعه مهیا یا هموار کند. انسان آکادمیک ایدهآل انسان خنثی یا بیطرف نیست. او از ارزشهای جهانی و محلی تبعیت میکند و دانشی میآفریند تا بتواند آن ارزشهای جهانی و محلی را تقویت کند. در تاریخ اکنون ما ارزشهای دموکراتیک و ارزشهایی که بتواند عقلانیت و معنویت و اخلاق را بهطور همزمان درآمیزد، ارزشهای حاکم بر آکادمیای ماست؛ این ارزشها ارزشهای ایدهآل یا مطلوبهای نهایی ما هستند. شارحان اندیشههای آئینهوند در روزهای اخیر بر این نکته تأکید کردهاند که آئینهوند انسانی دموکرات، آزادمنش، وارسته و الهی بود که بر کرامت انسان و انسانیت انسان، تأکید داشت. من خود در سال ۱۳۷۳ تا به امروز بهطور جستهوگریخته و در دو سال اخیر بهطور مداوم با دکتر آئینهوند نشستوبرخاست داشتهام. منش دکتر آئینهوند مبتنی بر کرامت انسان بود؛ و براساس نوع دانشی که آفرید و خوانشی که از تاریخ و تاریخ اسلام ارائه کرد منادی و حامی ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری امروز بود. او نهتنها بهعنوان یک انسان دموکراتیک ایدهآل تلاش میکرد که ارزشهای الهی و ارزشهای انسانی را درهم آمیزد، بلکه در منش خود نیز او اسوه و الگوی انسان آکادمیک ایدهآل دموکراتیکی بود که میشد از تکتک حالات، روحیات و رفتارش این ارزشها را الهام گرفت. این ارزشها، ارزشهای انسانی، الهی و دموکراتیک، همان ارزشهایی است که در ساخت آکادمیای جهانی و محلی ما بهعنوان ارزشهای ایدهآل محسوب و شناخته میشوند.
نجابت، آهستگی، متانت، اعتدال، دگرخواهی، سخنوری و نویسندگی، احترام به دیگری، انسانمداری، اخلاقمداری و بسیاری از ویژگیهایی که برای آئینهوند ذکر کردیم و دیگران نیز آنها را ذکر کردهاند، نهتنها ویژگیهای فرد در درون آکادمیاست بلکه ویژگیهای نوعی ساخت یا نوعی فرهنگ است. از این رو شخصیت آکادمیک ایدهآل در دانشگاه صرفا فرد نیست، بلکه نوعی ساخت تجسدی است. مجموعه نیروها، ویژگیها و سرمایههای جمعی دانشگاهی در بدن یا فیزیک انسانی تبلور مییابد و بدن این فرد تجسم مادی رویهها، عرفها، قواعد، مقررات و ارزشها و هنجارهای گروهی و جمعی دانشگاه میشود. از این منظر اگر نگاه کنیم شخصیت در نظام دانشگاهی اهمیت ساختاری دارد. شخصیت صرفا سازهای روانشناختی یا فردی نیست، شخصیت آنگونهای که توماس کوهن در کتاب ساختار انقلابات علمی میگوید؛ سرمشق یا نمونه اعلای یک پارادایم در آکادمیاست. دکتر آئینهوند نمونه اعلای پارادایم معرفتی و پارادایم فرهنگی ویژه در درون آکادمیای ایران بود. پارادایم که به اعتقاد من باید آن را ضرورت امروز و فردای دانشگاه ما دانست. پارادایمی که میتوان گفت مظهر اعتدال و بههمپیوستن یا تلاقی مجموعه ارزشهای ایدهآل آکادمیای ما از گذشته دور تا آینده دور میتواند باشد.
نحوه مشارکت دکتر آئینهوند را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطورکه اشاره کردم یکی از ویژگیهای انسان آکادمیک ایدهآل، مشارکت او در رهبری و مدیریت نظام دانشگاهی است. نظامهای دانشگاهی در تمام جهان بهگونهای هستند که اغلب مدیران و رهبرانشان از درون نظام دانشگاهی برمیخیزند. نمیتوان برای مدیریت دانشگاه از سازمان یا جای بیرون از دانشگاه فردی را منصوب کرد. این امر به معنای آن است که یکی از مسئولیتهای خطیر هر انسان یا عضو دانشگاه پذیرش مسئولیت اداری و مدیریتی در دانشگاه است. دکتر صادق آئینهوند در اغلب سالهای حیاتش مشارکتی جدی، مسئولانه، خلاقانه و تأثیرگذار در مدیریت دانشگاهی داشت. در دو سال آخر عمرشان رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بودند، جایی که از نزدیک مدیریت یا بهتر است بگویم رهبری او را مشاهده و تجربه میکردم. مدیران دانشگاهی را میتوان در طبقهبندی کلی به دو دسته تقسیم کرد. نخست مدیرانی که مدیریت اجرائی دارند، یعنی توانایی ایفای نقش در چارچوب قوانین و مقرارت اداری و بهنوعی میتوان گفت تکنوکراتهای دانشگاه هستند. دسته دوم کسانی هستند که میتوانند در چارچوب نظام تکنوکراتیک و بوروکراتیک دانشگاه فراتر رفته و جایگاه رهبری دانشگاهی پیدا کنند. این افراد کسانی هستند که از منش متعالی و دانش گستردهای برخوردارند و در نتیجه اقتدار علمی و تأثیر کاریزماتیکشان در قلبها و نفوس دانشگاهیان نفوذ میکنند. این افراد را باید رهبران دانشگاهی نامید، دکتر آئینهوند را میتوان ازجمله رهبران دانشگاهی در ایران معاصر دانست. ما به تدریج بعد از این با این بُعد از شخصیت آئینهوند بیشتر آشنا خواهیم شد. زیرا همکاران، دانشجویان و دوستان او به تدریج از تجربههای خود و همنشینی و همکاری با آئینهوند خواهند گفت. او میتوانست بدون اینکه بخواهد امرونهی کند، از زور یا اهرم قانون استفاده کند، میتوانست عده زیادی از دانشگاهیان را برای ایفای نقشهای امروز دانشگاهی خود بسیج کند. آئینهوند بهعنوان چهره دانشگاهی از سویی میتوانست حتی جریان علمی و معرفتی حاکم بر مطالعات تاریخی و تاریخ اسلام را به سوی خوانش رحمانی از تاریخ اسلام هدایت کند و از سوی دیگر تلاش میکرد ساختارهای بوروکراتیک و تکنوکراتیک دانشگاه را بهگونهای تغییر دهد که اخلاقیتر، انسانیتر و کارآمدتر شوند. او همچنین بهعنوان رهبر دانشگاهی تلاش میکرد خود الگو و سرمشق انسان دانشگاهی شود. از این طریق آئینهوند نه مدیر، بلکه رهبر بود. این چیزی است که ما اکنون در نظام دانشگاهیمان از کمبود آن رنج میبریم. دانشگاهها برخلاف پادگانها به رهبران بیش از مدیران نیازمند هستند. آنها که میخواهند در دانشگاه بهعنوان هدایتگر، سازمان دهنده و مدیر ایفای نقش کنند، باید بدانند مدیریت دانشگاه مستلزم معنویت، عقلانیت، خلاقیت و مجموعهای از منش یا عادتوارههای ویژهای است که بدون آنها نمیتوان تأثیر جدی در آکادمیا گذاشت. مرحوم دکتر صادق آئینهوند که بهحق او را آیینه صداقت لقب دادهاند، در سالهایی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مدیریت میکرد، گرچه بسیارکوتاه بود، نوعی آرامش و معنویت را در این سازمان دانشگاهی بزرگ ایجاد کرد، آرامشی نه ناشی از رکود و سستی، بلکه نوعی آرامش خلاق، امیدبخش و اخلاقی.
بعضی از مدیران دانشگاهی در ایران مدیران توسعهگرایی هستند که دلسوزانه برای گسترش علم و خدمات پژوهشی تلاش میکنند. اما این مدیران که من آنها را مدیران توسعه گرا مینامم، نمیتوانند نقش رهبری دانشگاه را ایفا کنند. رهبری دانشگاه مستلزم داشتن ویژگیهای انسان آکادمیک ایدهآل است. ما باید تلاش کنیم دانشگاه ایرانی انسانهای آکادمیک ایدهآل بیشتری پرورش دهد. میتوان گفت به میزانی که ما در پرورش انسان آکادمیک ایدهآل موفق باشیم، به همان میزان میتوانیم ساخت آکادمیک قویتر و ایدهآلتری داشته باشیم. مرحوم استاد آئینهوند از این منظر که رهبر دانشگاهی بود، خود الگو یا سرمشق قابلمطالعهای است برای طراحی نظام شخصیتی متناسب با رهبری دانشگاه در ایران امروز.
نظر شما :