دکتر آئینهوند در گفتوگو با سیدجواد میری/نظریهپرداز اسلام رحمانی
***
اجازه دهید بحث را با نگاهی به منش فکری و شخصیت فردی مرحوم آئینهوند آغاز کنیم. این منش فکری را چگونه میتوان تبیین کرد؟
متاسفانه عزیزانی که درباره ایشان صحبت میکنند، معمولا از مرحوم
آئینهوند بهعنوان استاد تاریخ اسلام یاد میکنند در حالی که من فکر
میکنم یکی از شئون فکری مرحوم آئینهوند، حوزه تاریخ بود. اگر بخواهیم به
درستی درباره او صحبت کنیم، باید بگوییم ایشان یک نواندیش دینی بود. فردی
متفکر که تاریخ و تاریخ اسلام فقط یکی از قسمتهای کارها و فعالیتهایش
بود. اگر در حوزه نگاههای ایشان به فقه نظری بیندازیم، با خلاقیتهای
تازهای روبهرو میشویم. اگر به حوزه مسائل اجتماعی نگاه کنیم، صاحب سبک
است. اگر به حوزه مسائل سیاسی بنگریم، صاحب نگاه نوینی بود. بهطور کلی
میتوانم بگویم اگر به تمامی حوزههای علوم انسانی بنگریم، مرحوم آئینهوند
صاحب سبک و نظرات خاص خود بود ولی چون از نظر شخصیتی فردی نبود که به
دنبال هیاهو باشد، معمولا نظرات و گفتوگوهای خود را به آرامی و متانت بیان
کرده است. شاید در سالهای آینده دانشجویان و کسانی که در حوزه اندیشه
دینی معاصر ایران میخواهند فعالیتی انجام دهند، مجبور باشند به لابهلای
کلمات و کتابهای ایشان رجوع کنند. یکی از تزهای محوری که ایشان در حوزه
اندیشه دینی داشت و نگاه او در حوزه تاریخ را نیز برجسته میکند، تز «اسلام
رحمانی و اسلام فتوحات» بود. ایشان معتقد بود اگر به تاریخ ادیان و مشخصا
به تاریخ دین اسلام نگاه کنیم، دو خط مشخص را میبینیم که این دو خط
نهتنها در حوزه اندیشه، بلکه جغرافیای خاصی را نیز در جهان اسلام ایجاد
کردهاند. یکی خطی است که از سمت یمن وارد حوزه فرهنگی ایران میشود و جهان
اسلام را تحتسیطره خود قرار میدهد که فلسفه، عرفان، شعر، ادب و سیاست به
معنای مدیریت قلوب در آن نمایان است و دیگری خطی است که خط فتوحات است و
با شمشیر و خون به دست آمده و درنهایت سر از جایی درآورده که ما در آن با
طالبان، القاعده، داعش و... روبهرو میشویم. خطی که از روح محبت و رحمانیت
اسلام به دور است. نکته دیگری که شخصیت مرحوم آئینهوند را برجسته میکند
این است که نگاه ایشان فقط به متون و مسائل مفهومی نبود. گویی این
رحمانیت، مهربانی و شفقت را در دل خود نیز به منصه ظهور رسانده بود. ایشان
برخلاف کسانی چون فوکو و دکارت که حوزه اندیشه را از حوزه منش جدا
میدانند، چنین نگاهی نداشت. بلکه حوزه اندیشه یا همان که در فرهنگ و ادب
خود به آن «حکمت نظری» و «حکمت عملی» میگوییم را با هم داشت و در شخصیت
خود این را به منصه ظهور رسانده بود.
این خصیصه همزمانی نظر و عمل در شخصیت و اندیشه مرحوم آئینهوند چگونه از سوی ایشان اعمال میشد؟
مسالهای که در بحثهای مدیریتی در ایران کمتر به آن التفات میشود و آن
هم به خاطر تحت نفوذ بودن نگاههای یوروسنتریک است، این است که وقتی
میخواهند درباره مدیریت صحبت کنند، گفته میشود که باید به الگوهای
مدیریتی، استراتژیک و راهبردی که مثلا در دانشگاههای آمریکایی و اروپایی
وجود دارد، نگاه کنیم و مدلهای معاصر را که وجود دارد الگوبرداری کنیم و
بعد آن را بومی کنیم و پس از آن از طریق مدیریت پژوهشگاه و دانشگاهها و
بهطور کلی علم از آن استفاده کنیم، معمولا هیچ یک از این راهها در ایران
جواب نداده است. آئینهوند در مدیریت صاحب سبکی بود که شاید نتوان آن را در
میان آثار ایشان یافت. در 35 سالی که ایشان در پستهای مدیریتی مختلف حضور
داشت، اگر از اولین پستهای مدیریتیشان که بهعنوان رایزن فرهنگی ایران
در سوریه حضور داشت تا به آخرین پست مدیریتی در پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی نگاهی بیندازید، یک خط مشخص مدیریتی میبینید که برخاسته از
ادب، حکمت، فلسفه، عرفان و مدیریت بر قلوب بود. ایشان بر قلوب مدیریت
میکرد و این نوع مدیریت براساس ظاهرسازی نیز نبود. اسوهای که ایشان ایجاد
کرده بود در عرفان ما به خوبی نمایان است.
اگر ممکن است نگاهی به آرا و آثار علمی ایشان نیز داشته باشیم.
صادق آئینهوند در حوزههای مختلف بهخصوص تاریخ اسلام حضور داشتهاند. این
جنبه را چگونه میتوان توضیح داد؟
مرحوم آئینهوند در حوزه تحقیق و تدریس انسانی پرکاری بود و آثار بسیاری
در حوزه اندیشه معاصر و تاریخ تحلیلی اسلام داشت. جامعه ما بهگونهای بعد
از عصر مشروطه و انقلاب اسلامی، دارای تضادهای بسیاری شد. مثلا برخی از سنت
و برخی نیز از تجدد صحبت میکنند. برخی معتقد شدند که باید سنت را متجدد
کرد و گفتند باید تجدد را سنتی کرد. در این میان دعواهای اندیشهای بسیاری
اتفاق افتاده و این مباحث بهگونهای در حوزه سیاست، سیاستهای فرهنگی،
فرهنگ و در بطن جامعه ما بهگونهای قابل مشاهده است. کم بودند افرادی که
سنت را با یک نگاه نو و تجدد را با یک نگاه انتقادی و جمع این دو را با یک
تساهل بسیار همدلانه بتوانند هم در نگاه و هم در روشهای خود پیاده کنند.
من فکر میکنم آئینهوند از آن معدود افراد و اندیشمندان تاریخ معاصر ایران
است، که توانسته بود در یک منظومه کامل تمامی اینها را جمع کند. نکته مهم
دیگر آن است که مرحوم آئینهوند در گوشهای خلوت این کار را انجام نداده
است. ایشان در بطن جریانهای سیاسی و اجتماعی قرار داشت. اگر به سیره عملی
این مرد در 40 سال اخیر نگاه کنید، او در بطن مبارزات و مباحثات اجتماعی،
سیاسی، فرهنگی و سیاسی کشور حضور داشته و در گوشه خلوتی تنها به اندیشیدن
مشغول نبوده است. ایشان مرد عمل و مرد نظر بود. کم هستند اندیشمندانی که
بتوانند حوزه نظر و عمل را جمع کنند و در بطن جامعه قرار گیرند. مرحوم
آئینهوند کسی بود که قوه تجزیه و تحلیل آکادمیک را داشت و رسالت
پیامبرگونه را هم دریافته بود.
ایشان در دو سال اخیر مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات
فرهنگی را برعهده گرفت. دستاوردهای مدیریتی ایشان در پژوهشگاه در این دو
سال چگونه بود؟ بحث دیگری که درباره مدیریت ایشان وجود داشت، محافظهکار
بودن مرحوم آئینهوند در مدیریتش در پژوهشگاه بود. نظر شما دراینباره
چیست؟
درباره این دوره میتوان گفت یک آرامش بسیار روحانی در پژوهشگاه به وجود
آمده بود. کسانی که این محیط و مدیریت مرحوم آئینهوند را درک نکردهاند،
شاید فکر کنند که من در حال لفاظی هستم اما ایشان آرامشی را به فضای
پژوهشگاه داد که این فضا تصنعی نبود، چراکه خود او حامل این آرامش و
طمانینه بود. از نظر علمی تا جایی که میتوانست و با وجود مشکلاتی که از
دولت قبل هم مانده با طمانینه و درایت آن را حل کردند و فضای خوبی در
پژوهشگاه ایجاد شده بود. این مساله را که ایشان محافظهکار بود، من در
شخصیت او ندیدم. مرحوم آئینهوند بسیار انسان تیزبین، جامعنگر و دوراندیشی
بود. ایشان مانند یک پدر برای همه کارکنان و استادان پژوهشگاه بود. به شأن
و منزلت انسانها توجه میکرد و حامل و پرچمدار مدیریتی بود که من نام آن
را مدیریت قلوب میگذارم.
نظر شما :