فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی
روز شنبه مورخه 13 بهمن ماه نشستی با عنوان «فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی» با حضور اساتید و علاقمندان در این حوزه در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. در این نشست که با همکاری پژوهشکده اندیشه سیاسی و پژوهشکده تاریخ برگزار میگردید آقایان دکتر مالک شجاعی، دکتر عبدالرحمن حسنیفر و دکتر موسی نجفی مطالب خود را ارائه دادند.
در ابتدای جلسه دکتر مالک شجاعی موضوع سخنرانی خود ذیل پروژه بازخوانی و تحلیل چهاردهه علوم انسانی را مطرح کرد و افزود: :« عنوان سخنرانی من از سه کلیدواژه آینده پژوهی، انقلاب اسلامی و میراث فکری استاد مطهری تشکیل شده است.
«در این بیان به بحث انقلاب اسلامی ورود نمی کنم. اما در ذیل عنوان آینده پژوهی یا feature studies بگویم که این علم حوزه ای میان رشته ای یا دیسیپلینی ست که به مطالعه نظام مند و روشمند مختصات مفهومی آینده های ممکن و مطلوب می پردازد.»
وی ادامه داد: مبحث آینده را می توان در سه وجه آینده ممکن، آینده مطلوب و آینده محتمل دسته بندی کرد. آینده ممکن موضوع علمی نظیر مدیریت، آینده مطلوب موضوع امری مثل دین و آینده محتمل مختص نگاههای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی است. از منظری می توان موضوع علم آینده پژوهی را هم دارای خاستگاهی در مباحث همچون طالع بینی، افسانه، اسطوره و حتی خرافات دانست. همچنانکه طبق پژوهشی انجام گرفته در دانشگاه ادیان و مذاهب، همه ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی موجود به نوعی آینده اندیشانهاند.
شجاعی در ادامه تصریح کرد: اما تاسیس شاخه علم مدرنی چون آینده پژوهی، متعلق به اوایل قرن بیستم و دوران تاسیس فدراسیون آینده پژوهی است و با مباحث جاری در جامعه شناسی علم و فناوری آغاز می گردد. در ایران نیز امروزه در دو دانشگاه بین المللی قزوین و دانشگاه تهران رشته آینده پژوهی تدریس و ارائه می گردد. آینده پژوهی در این تعریف جدید مطالعه انتقادی در سنت پژوهی، وضعیت شناسی تحلیل انتقادی و گمانه زنی برای آینده اندیشی خود است.
شجاعی در تشریح وضعیت معاصر این علم در ادامه افزود: با ارائه ایده «پایان تاریخ» از سوی فوکویاما نقطه عطفی در آینده پژوهی ایجاد شد. فوکویاما ایده «پایان تاریخ» خود را متاثر از هگل با افزوده هایی از خود ارائه کرد. این ایده به صورت مجمل می گفت که ما برای انسان معاصر یک الگو بیشتر نداریم و آن همان خلاصه زندگی انسانی غربی از قرن هیجدهم به این سو در غرب است که سکولاریسم، اومانیسم، لیبرال دموکراسی و... از ابعاد و تبلورهای آن هستند. این ایده اساساً انحصاگراست و تنها یک سبک زندگی و یک عقلانیت را به رسمیت می شناسد. ایده توسعه مدرن نیز به نوعی الگوبرداری از همین بحث است.
سرپرست گروه پژوهشی فرهنگ ایران در بخش بعدی ارائه خود معطوف به دیگر کلید واژه سخنرانی خود به اندیشه های استاد مطهری اشاره کرد و گفت :شهید مطهری در کتاب هایی مثل امامت و رهبری، جهان بینی توحیدی و پیرامون انقلاب اسلامی در آستانه پیروزی انقلاب که همه در اوج تلاطم و موج انقلابی گری اند به فردای انقلاب آینده پژوهانه می اندیشد.
وی افزود: مطهری درس آموخته کسانی چون فارابی، ابن سینا و صدرالمتالهین و آشنا با جریان های روشنفکری است که در روزهای اولیه پیروزی انقلاب معقتد به ضرورت پرداختن به بحث فلسفه های سیاسی و دیگر فلسفه های مضاف است. البته که به اندیشه های مطهری هم مثل هر شخصیت دیگری در اموری چون غرب شناسی و ... نقد هم وارد است.
شجاعی ادامه داد: مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی یکی از مهمترین مشغله های لازم برای تضمین آینده انقلاب را بحث و فحص در زمینه وظایف اصلی و فعلی حوزه علمیه می داند. او در آنجا به لزوم طراحی یک نظام و تغییر در نظام برنامه ریزی آموزشی عالی دین اشاره می کند.
وی عنوان کرد : مطهری معتقد است که انقلاب اسلامی با همه زحمات و خون های ریخته شده، اگر نتواند نظریه علمی متناسب خود را پی ریزی کند، علیرغم پیشرفت ها در دیگر حوزه ها ممکن است هم از اهداف انقلاب فاصله بگیرد و هم به آن اتوپیا و آینده اندیشی مطلوب خود نرسد.
شجاعی در پایان گفت: در فضای امروز انقلاب اسلامی ما کمتر می توانیم از یک نظریه علمی متناسب با آینده پژوهی مطلوب سراغ بگیریم. کاری همچون اثر فارابی (معلم ثانی) که در روزگار مواجهه خود با غرب، دست به تدوین یک نظریه علمی متناسب با فرهنگ اسلامی زد. ما نیز باید فارابی وار در نزد معلم ثانی زمانه بنشینیم و یک نظریه علمی متناسب و برنامه مشخص در جهت آینده اندیشی مطلوب و ممکن تدوین و طراحی کنیم. کاری که کمتر به آن اقدام کرده ایم. البته نه همچون جُهال و نادانان ستیزه جو با هر آنچه از غرب آمده و نه همچون شیفتگان دستاوردهای غرب. راه طراحی این مسیر از فعال کردن فلسفه های تطبیقی و فلسفه های انضمامی متناسب می گذرد.
سخنران دوم جلسه آقای دکتر عبدالرحمن حسنیفر بود که سخنان خود را در راستای ظرفیتشناسی اندیشه انقلاب اسلامی و ارزیابی تجربه 40 ساله انقلاب بیان داشتند.
در ابتدای سخن حسنی فر با اشاره به امکان بازخوانی تاریخ معاصر از دو مبدا تحلیلی گفت: « تاریخ معاصر و پدیده انقلاب را می توان از دو زاویه اولین جنبش اجتماعی معاصر یعنی جنبش تنباکو و نیز پنج دهه اخیر مورد تحلیل قرار داد. ترجیح تحلیلی من تمرکز بیشتر بر پنج دهه اخیر است. از همین رو می توان مشاهده کرد که خود تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی ظرفیت زایش و رویش های زیادی علیرغم مشکلات گریبانگیر داشته است. ارائه و تحلیل من در اینجا در عین اینکه تاریخی است، اما معطوف به آینده است. همچنین نوعی نقد درون گفتمانی محسوب می شود که در پی بهبود عرصه واقعیت است. در عین حال انحصارگرا نیست و وجود رویکردهای دیگر را هم به رسمیت می شناسد».
حسنیفر در تبیین ایده تحلیل خود ادامه داد: « اگر بخواهم به موضوع ورود کنم ابتدا باید اشاره کنم که اندیشه انقلاب اسلامی قابل احصاء در شعارها و سرودها و بیانیهها و... آن دوره است. از مهمترین مصادیق اندیشههای حاضر در شعارها مفاهیمی مثل استقلال، آزادی خواهی، جمهوری اسلامی، دیو چون بیرون رود فرشته درآید و ... است. جامعه ایرانی دنبال هر چه باشد نمیتواند از این شاخص ها بگذرد. تبلور انقلاب و انتظاراتش در همین شعارها و سرودها منجر به کنار گذاشتن نظام سیاسی وقت شده است. در همین تبلور، مشارکت خواهی مردمی و مردمی بودن مهمترین مقوله در اندیشه انقلاب اسلامی است که جای پرداختن دارد و در بحث جمهوریت خواهی انعکاس یافته است. این مردمی بودن ظرفیت اندیشهگی انقلاب اسلامی است. بحث رفع ظلم و استقلال و آزادی، بحث شفافیت، پاسخگویی نظام سیاسی، خادم بودن حاکم و کارگزاران سیاسی و کارآمد بودن دولت و نظام سیاسی از دیگر موارد قابل ذکر در ظرفیت های انقلاب اسلامی است».
حسنیفر در بخش دوم سخنان خود در ارزیابی تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نگاه و زاویه خاص خود به این چهاردهه را فارغ از جهتگیریهای سیاسی احزاب و گروه ها از جنس تحلیل و دغدغه های دانشگاهی دانست و گفت: « زاویه تحلیلی من در این ارزیابی بحث علم و عمل با نگاه به کارآمدی نظام سیاسی است و محوریت تاکیدی من هم همسویی نیروهای علمی و عملی است. فرضیه تحلیلی من در عین ملاحظه و قبول دستاوردها این است که در انقلاب و در بحبوحه آن نیروهای فکری و دانشگاهی و نیروهای عملی و اجرایی هر دو یک گروه بودند. به بیان دیگر نیروهای علمی و عملی همراستا بودند و عالمان عامل بودند. این وضعیت به طور کلی در جنگ هشت ساله، در دولت زمان جنگ هم ادامه داشت تا اینکه در دولت های بعدی وضعیت تغییر کرد». حسنی فر در ادامه تحلیل خود اضافه کرد: «در زمان دولت سازندگی با روی کار آمدن نیروهای تکنوکرات، یک شکاف ارزشی میان عرصه واقعیت و ارزشها به وجود می آید. مهمترین تبلور این شکاف روی کار آمدن دولت خاتمی است. یعنی عرصه فکری جدای از عرصه عمل و واقعیت شکل می گیرد و طیف دانشگاهیان و جوانان پشت سر دولت دوم خرداد قرار می گیرند. نوعی خاصی از اسلامیت مطرح می شود و شکافی در ارزش های دینی جامعه هم شکل می گیرد. با شکل گیری جریان احمدی نژاد ادعا می شود که گفتمان انقلاب اسلامی در زمینه های مثل مردمی و خادم بودن فرد حاکم در صدد احیاشدن است. اما چون این شعارها در پیوند با نیروهای علمی قرار نمی گیرد در عرصه عمل از بین می روند و مردمی بودن به معنای کارآمد نظام سیاسی به منصه ظهور نمی رسد. در این دوره این ناکارآمدی موجب می شود که شعارهای انقلابی به تعبیری رنگ ببازد. با روی کار آمدن دولت روحانی هم هر چند نیروهای علمی پشت سر رییس جمهور قرار می گیرند، اما در عرصه عمل جایی برای بروز حداکثری نمی یابند. عدم ورود کافی جوانان به عرصه اجرایی باز تداوم شکاف عرصه علم و عمل را نشان می دهد». حسنی فر افزود: «در این نگاه تحلیلی من، تعریف و تلقی علم امری در خدمت قدرت نیست. بله، علم در عرصه جامعه در مصادیقی مثل هوا و فضا و نانو و ... بروز پیدا کرده است. اما این نگاه خاص به علم با شعارهای انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. علم در اندیشه های انقلاب اسلامی نه صرفا خادم و بسط حاکمیت و قدرت، در خدمت بدنه اجتماعی و فرهنگ و ... است. مگر اینکه تعریف ما از قدرت صرفاً حکومت کردن باشد. اما اگر اینگونه نیست، در نقطه مقابل باید گفت که میان قدرت ملی و قدرت مردمی ضرورت همسویی بسیار مهم است».
رییس پژوهشکده تاریخ در انتهای سخنان خود به نکته اصلی مدنظر و تحلیلی خود اشاره کرده و گفت: «به نظر میآید ذهن های قدیمی پیش برنده حرکت جامعه شده اند و بخشی از نیروی جوانی را به صورت ابزاری در خدمت خود قرار داده اند. تا زمانی که نیروی جوانی که شامل هم نیروی علمی و هم عملی است در خدمت نظام سیاسی نباشد، کارآمدی به نحوه مطلوب رخ نمی دهد. ظرفیت اندیشه گی انقلاب اسلامی در مصادیقی مثل مردمی بودن و پاسخگویی و .... که ذکر شد، ظرفیت بالایی است تا این انطباق بین نیروهای علمی و عملی دوباره صورت بگیرد و شکاف و فاصله رخداده بین علم و عمل رفع شود. اگر این امر رخ ندهد، کارآمدی نظام کاسته می شود».
آخرین سخنران در جلسه آقای دکتر موسی نجفی رئیس پژوهشکده اندیشه سیاسی بودند که به بررسی تطبیقی فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی با نظریهپردازیهای مدرن پرداختند.
دکتر موسی نجفی در ابتدای سخنان خود در بیان تمایز نظریهپردازی و فلسفه سیاسی خاطرنشان کرد: « نظریه پردازی معطوف به بحران و در جهت حل بحران است، اما فلسفه سیاسی سطحش از بحران بالاتر است. اولین اختلاف ناظر به این تفاوت در بحث انقلاب اسلامی این است که نظریه پردازان انقلاب تلاش میکننند بگویند که در مقطع انقلاب بحران نظام پهلوی وجود داشته است. به این تحلیل یک ایراد وارد است و آن اینکه جنبه سلبی انقلاب را پررنگ می کند در صورتیکه در انقلاب های دینی جنبه ایجابی به مراتب قوی تر است. همین نکته است که یک اختلاف تحلیلی را موجب می شود و ان این است که ما انقلاب اسلامی ایران را در تلقی «نظریه پردازی» تحلیل کنیم یا در منظر «فلسفه سیاسی»؟
رئیس پژوهشکده اندیشه سیاسی ناظر به همین تمایز به دو خلط و انگاره کلیشه ای تحلیلی اشاره کرده و گفت: «اولین نکته این است که نظام شاهنشاهی می توانست سرنگون شود اما انقلاب اسلامی هم نباشد. کمااینکه در خیلی از کشورها و تاریخ خودمان نظامهای شاهنشاهی بدون یک انقلاب فروپاشیدند. پس اینکه انقلاب اسلامی را صرفاً منحصر در سقوط نظام سلطنت بدانیم محل بحث است. در واقعیت دو اتفاق افتاده است. اینکه دیو چو بیرون رود فرشته درآید نبوده است، چون فرشته در آید دیو بیرون رفته است! دومین نکته آنکه نظام شاهنشاهی می توانست سرنگون شود اما نظام شاهی بماند. همچنانکه در مشروطیت اینگونه بود، انقلاب شد و نظام شاهنشاهی ماند. برخی از ما گویی سخن میگوییمکه اینها به صورت علّی میبایست رخ می داد. اما در این نگاه اتفاق خاصی رخ داده که اصلا ضروری هم نبوده است. نظام شاهنشاهی به صورت سلبی سقوط کرده و از طرفی انقلاب اسلامی به صورت ایجابی ظهور کرده است. اینها نتیجه عِلّی و ضروری هم نیستند.» دکتر نجفی ادامه داد: «انقلاب اسلامی فیلم است. قاب عکس نیست. وقتی به فیلم نگاه می کنیم باید صحنه های قبلی را ببینیم تا صحنه حاضر را درک و فهم کنیم. حتی باید تا آخر فیلم را دید تا صحنه پیشینی را بفهمیم. نظریهپردازهای سیاسی غربی هم در قبال انقلاب به صورت قاب عکسگونه و مغرور انقلاب را صرفا در وجهی سلبی به بحران های محدود اجتماعی تقلیل میدهند. آنها انقلاب های خود را صاحب اندیشه و فلسفه سیاسی کامل میدانند، اما تا به انقلاب اسلامی میرسند عنصر اندیشهگی آن را نمیبینند و آن را ناظر به عواملی مثل بحران، فضای آزاد کارتر، مدرنیسم ایرانی و... میدانند. من منکر آنها نیستم. اما این عوامل را کاتالیزور میدانم.» دکتر نجفی دومین وجه نقد عکسگونه دیدن انقلاب و تمثیل فیلم را دیدن انقلاب صرفا در قامت انقلابیون میداند و میگوید: «در این نگاه همه چیز انقلاب به انقلابیون نسبت داده می شود. نقش انقلابیون اعم از گروههای کمونیستی و نامعتقدان به انقلاب اسلامی در سرنگونی پر رنگ است، اما در ایجاد انقلاباسلامی اینگونه نیست. وجه ایجادی بحثی عمیقتر است. انقلابیون فرانسه هم در مخیلهشان نمیگنجید کاری که در حال انجام دادنش هستند چنان تاثیری بر تاریخ بگذارد. از همین جا من به نکته ی دومی میرسم که ما یک «هویت انقلابی» داریم و یک «انقلاب هویتی» رئیس پژوهشکده اندیشه سیاسی در بیان نکته دوم مورد اشاره افزود: «در نگاه هویت انقلابی همه چیز با مولفه های انقلابی سنجیده می شود. امری که مورد نقد استاد مطهری هم بود که این خطر هست که همه چیز با معیارهای انقلابی سنجش شود. در صورتیکه هویت انقلابی تنها در مواجهه و مقابله با نظام شاهنشاهی تعریف میشود و هویت در صحنه های بعدی فیلم اگر مقهور همین تصویر شود، همان وضعیت تندروی های اول انقلاب حادث می شود. انقلابیون و عملکردشان در مقابله با نظام شاهنشاهی، تنها جزیی از هویت انقلاب تعریف می شوند که در نگاه غلط، اصل انقلاب هم به آن تعمیم داده می شود.»
دکتر نجفی در بیان نکته بعدی خاطرنشان کرد: «در تفسیر عدالت، آزادی و مردم و ... در انقلاب بحث این است که آیا ما میخواهیم اینها را اموری مدرن بدانیم که امر مدرن را در چشمانداز سنت بیاوریم، یا اینجا باید سنت خودمان را در چشمانداز مدرن بازتعریف کنیم؟ اکثر صحبتها و تحلیلهای انجام گرفته این است که امر مدرن را در چشم انداز سنت ما تعریف میکنند. در حالیکه در انقلاب اسلامی عکس این است. تفاوت فلسفه سیاسی ایجابی انقلاب با نظریهپردازی سیاسی سلبی مدرن هم در این جا است. در اینجا باید سنت را در چشم انداز مدرن تحلیل کرد. پیرو همین نکته می توانیم یک سلسله سوال را فقط مطرح می کنیم.»
دکتر نجفی در بیان سوالهای برگرفته از تعریف انقلاب و سنت در چشم انداز مدرن سوالهایی به این نمونه مطرح کرد: « آیا انقلاب اسلامی انقلابی مدرن است یا غیرمدرن؟ آیا مفاهیمی مثل اصلاحات، بنیادگرایی، سنت، اصولگرایی و آزادی و... را باید دریک انقلاب مدرن تعریف کنیم یا دریک انقلاب غیر مدرن (نه ضد مدرن)؟ خط اعتدال که نه میخواهد سلفی و بنیادگرا باشد و نه میخواهد متجددی مثل آثاتورک باشد در انقلاب کجاست؟ روشنفکر دینی کجا قرار میگیرد؟ در نظریات آشنای مدرن روشنفکر دینی در میانه تجدد و سنت گام میزند درحالیکه درفلسفه سیاسی انقلاباسلامی جای روشنفکری دینی درمنطقه خاکستری سنت و تجدد نیست، بلکه در منطقه مدرن است. نظریه پیوستگی یا گستگی انقلاب درقبال امر مدرن چگونه تعریف میشود؟»
دکتر نجفی در وصف نظریهپردازیهای مدرن در قبال انقلابهایی مثل انقلاب اسلامی، اظهارکرد: «نظریهپردازیهای مدرن درقبال همچون وقایعی مثل بیداریهای اسلامی که شاهدش بودیم، نهایتا وجه اسلامی بودن و سنتی بودن انقلاب را در مرحله اول (یعنی مرحله فروپاشی نظام سیاسی حاضر) میپذیرند. در مرحله دوم کمتر زیر باز این موضوع می روند و امر مدرن را در مرحله ساخت نظام در مواردی مثل قانون اساسی و تفکیک قوا و ... برجسته و حاضر میدانند. در مرحله تمدنسازی دینی که اصلا و مطلقا قائل به معناداری در دنیای مدرن نیستند. این به این علت است که در نگاه فلسفه سیاسی مدرن، امر مدرن در چشمانداز سنت مورد تحلیل قرار میگیرد». رییس پژوهشکده اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بخش پایانی نکات خود افزود: «همچنانکه در کتاب نظم جهانی گفته میشود، انقلاب های بزرگ همچون انقلاب فرانسه درحالیکه یک نظم را بر هم میزنند، نظمی که ایجاد میکنند بسیار عظیم تر و بزرگتر است. چنین نظمی، نظمی است که بر هم زننده است».
در پایان جلسه حاضرین در جلسه سوالات و نکات خود را پیرامون صحبتهای مطرح شده بیان داشتند.
نظر شما :